کـار نامـۀ مســــعود

- ۱۸ اسد ۱۳۹۴

دو شنبه ۱۹ اسد ۱۳۹۴/

 

عبدالحفیظ منصور/

بخش سی‌وپنجـم/
mnandegar-3ایجاد قرارگاه‌ها برای مجاهدین به شکلِ مدرن و تشویقِ جنگ علیه ارتش اشغال‌گر شوروی به‌صورت «حمله و گریز»، از ابتکاراتِ مسعود در افغانستان بود. هم‌چنان تشکیل گروپ‌های رزمی مناسب به زمان به‌سانِ گروه‌های ضربتی و سیار، و سرانجام ایجاد قطعات منظم، صحتِ تصامیمِ وی را در طول جهاد نشان داد.
هرچند نقش اراضی و موقعیت در جنگ چریکی، بسیار ارزنده ثابت شده است، اما مسعود هیچ‌گاه برای تصرف اراضی بیشتر عجله نکرده؛ زیرا اداره و تنظیم ساحاتِ زیر اداره مجاهدین، خود وظیفۀ خطیری به شمار می‌رود که با اندک سهل‌انگاری، به زیان چریک‌ها می‌انجامد؛ طوری که در بسیاری از جبهات مجاهدین، تعداد وسیعی از مردم به دلیل ضعف اداری مجاهدین، به صورت ملیشیا به خدمت روس‌ها و رژیم کابل درآمدند.
توجه به خدمات اجتماعی در پهلوی پیشبرد جنگ، شورای نظار را معروف گردانید تا حدی که وقتی گزارشگر مجلۀ «اکونومیست» از شهر تالقان در ۱۳۶۷ دیدن نمود، مسعود را «شاه کوچک» لقب داد، و آن‌چه ظاهراً افراد زیر فرماندهی مسعود را از سایر مجاهدین متمایز می‌ساخت، دریشی و کلاه پکول بود که کلیۀ مجاهدین مربوط شورای نظار بدان ملبس بودند.
از نظر نظامی، حمله بالای ضعیف‌ترین مراکز دشمن، خط درشت استراتژی احمدشاه مسعود را تشکیل می‌دهد. حتا پس از فرار سربازان شوروی از افغانستان که علاقه‌مندی‌های زیادی به حمله بالای شهرهای بزرگ از جمله کابل پیدا شده بود، مسعود از حمله بر کابل اجتناب ورزید و آن را برای یک فرصت مناسب به تعویق انداخت. عملکرد گذشتۀ وی نشان می‌دهد که هرگز نخواسته است ضعف را با قوت بجنگاند و اگر باری به مشکلی برخورد نموده، در جست‌وجوی راه‌های آسان‌تر دیگر برآمده؛ به طور مثال، جنگ‌های نُه‌ماهۀ پنجشیر در ۱۳۶۱، مسعود را واداشت تا جبهات اطراف پنجشیر را تنظیم نماید و آتش دشمن را پراکنده سازد. هم‌چنین عدم پیروزی شورای نظار در حمله بالای علاقه‌داری شهر بزرگ مربوط ولایت بدخشان (۱۳۶۷)، وی را متوجه فعالیت‌های سیاسی نمود و به همین دلیل بعد از سال‌ها حضور در جبهات جنگ، عازم پاکستان گردید و یا جنگ‌های کم‌نتیجه ۱۳۷۱ در شهر کابل، مسعود را به تلاش یافتنِ راه‌های دیگری انداخت که در نتیجه به تشدید فعالیت در بیرون از کابل از جمله پروان و کاپیسا مبادرت ورزید و آن ولایات را از وجود مخالفین تصفیه نمود.
مطابقت اراضی شمال افغانستان با شمال چین، وضع مشابه عملکرد چریک‌های چین به رهبری مائو را به‌یاد می‌آورد؛ یعنی رهبران شورای نظار با تقسیم اراضی به دو دستۀ مناطق کوهی و مناطق هموار شهری، به تسخیر مناطق کوهی ارجحیت دادند؛ طوری که با تصفیۀ آن مناطق، ساحات شهری به‌صورت طبیعی در محاصره قرار می‌گرفت. طرح حمله بر گارنیزیون‌های مستقر در مناطق کوهی چنین ریخته شد: «جمع شدنِ نیروها از پایگاه‌های مختلف، حملۀ ناگهانی بالای ضعیف‌ترین نقطۀ دشمن و به سرعت پراکنده شدن». با اجرای این طرح، مسعود هم‌چون ویتنامی‌ها حمله بالای گارنیزیون‌های کوچکِ دشمن را به تجربه گرفت، که به ترتیب از سال ۱۳۶۴ به بعد، گارنیزیون‌های پیشغور در پنجشیر، فرخار در تخار، نهرین در بغلان، کران و منجان در بدخشان، بورکه در بغلان، تنبنه در پنجشیر و سپس شهر تالقان به‌دست مجاهدین شورای نظار افتاد.
روس‌ها در سالیان اخیر حضور قوای‌شان در افغانستان که از پیروزی کامل نظامی مایوس شده بودند، تصمیم داشتند که با تجزیۀ افغانستان، شمال آن را به حیث یک کمربند امنیتی تحت تسلط خود داشته باشند؛ از این‌رو هم‌زمان با ادامۀ مذاکرات ژنیو، به تقویه مستقیم ملیشیای نشنالیستِ ستم ملی که در شمال افغانستان مرکز داشتند، مبادرت ورزیدند و هم‌چنان در این راستا گام‌هایی در جهت توسعۀ شهر مزارشریف به پیش نهادند، ولی موفقیت شورای نظار در امر بسیج وسیع مردم در شمال افغانستان و پیروزی‌های درخشان نظامی‌اش در ساحات متذکره، به حیث عمده‌ترین عامل، مانعِ تجزیۀ افغانستان گردید.
در داخل افغانستان، این پیروزی‌ها سرمشق قرار گرفت و فرماندهان نخبۀ مجاهدین کوشیدند تا مراکز مشابهی با شورای نظار در سایر حصص افغاسنتان ایجاد کنند. محمد اسماعیل خان فرمانده هرات در ۱۳۶۷ باری فرماندهان جنوب غرب افغانستان را در ولسوالی «ساغر» ولایت غور گردهم آورد. داکتر فضل‌الله قوماندان ولایت لوگر، کوشش‌هایی برای نزدیک‌تر ساختن فرماندهان ولایات جنوب و جنوب شرق انجام داد. اما رقبای مسعود دست به یک سلسله واکنش‌ها زدند. استخبارات پاکستان کوشید تا در جنوب افغانستان مولوی جلال‌الدین حقانی قوماندن معروف «خوست» را با پول، اسلحه و تبلیغ، شخصیتی بزرگ‌تر از مسعود بسازد، از این‌رو تشکیلاتی به‌نام «شورای سراسری قوماندانان افغانستان» روی صحنه آمد که در عمل کاری را از پیش برده نتوانست. گلبدین حکمتیار با دستور و تجهیز جبهات شمالی خویش تحت فرماندهی انجنیر بشیر شهادتیار، خواست که از گسترش شورای نظار جلوگیری به عمل آرد و جنگ‌های متعدد در برابر شورای نظار به‌راه انداخت و در سال ۱۳۶۸ سیدجمال قوماندان حزب اسلامی، چندتن از فرماندهان سرشناس شورای نظار را در «تنگی فرخار» ولایت تخار، طی یک کمین به شهادت رسانید که در آن جمله؛ داکتر سید حسین، قاضی اسلام‌الدین حامد، سرمعلم طارق و مولوی عبدالودود شامل بودند.
عقب‌نشینی قوای شوروی از افغانستان، فضای جدید در کشور به وجود آورد و اولویت‌های تازه‌یی برای گروه‌ها و احزاب جهادی پیش‌کش نمود و تمام کشورهای دوست و احزاب جهادی را خوش‌بینی مفرط مبنی بر سقوط رژیم نجیب در کوتاه‌مدت فرا گرفت. تنها در این میان، مسعود بود که گفت در کار مجاهدین خلایی به وجود آمده و مدتی ضرور است که مجاهدین از حالت «دفاع» به حالت «تعرض» عیار شوند، تعلیم و تربیه ببینند، اسلحه و تجهیزات مناسب به‌دست آرند و تشکیلات نظامی منظمی به میان آید، که این مسایل مدتی را در بر می‎‌گیرد. بنابراین در پنجمین اجلاس شورای نظار (۱۵ جوزا ۱۳۶۷)، موضوع تشکیل اردوی اسلامی در صدر برنامۀ کاری قرار داده شد؛ چه به نظر وی، در مرحلۀ «دفاع چریکی» چریک‌ها کار اساسی را انجام می‌دهند، ولی برای انجام تعرض بالای شهرهای بزرگ و اهداف قوی، به ارتش منظم نیاز است.
شکست قوای شوروی در جنگ افغانستان و سرانجام عقب‌نشینی آن‌ها، آیندۀ رژیم کمونیست کابل را معین ساخته بود و از آن گذشته، اعلان «مصالحۀ ملی» از سوی داکتر نجیب و دعوت از مخالفین برای تشکیل حکومت ایتلافی، روحیۀ نظامیان رژیم را به زمین زده بود؛ زیرا نه آینده‌یی برای خود می‌دیدند و نه دلیلی برای جنگ.
آن‌چه که در سالیان اخیر عمر رژیم کابل به نفع مسعود تمام شد، سیاست‌های غلط نجیب و گلبدین حکمتیار بود. نجیب با تشدید پالیسی جنگاندنِ یک قوم در برابر قومِ دیگر به‌خصوص جنگاندن ملیشه‌های جنرال دوستم علیه اقوام دیگر و انحصار قدرت به‌دست خویش، چهره‌های بلندپایۀ غیرپشتون در حکومت را به ستوه آورد و در پشتیبانی از احمدشاه مسعود قرار داد. هم‌چنان کودتای ناکام تنی که اساسِ آن را مسایل قومی میان گلبدین حکمتیار و شهنواز تنی وزیر دفاع رژیم کابل تشکیل می‌داد، ملیت‌های دیگرِ افغانستان را به واکنش واداشت که در نتیجه؛ نبی عظیمی معاون وزیر دفاع، آصف دلاور لوی درستیز، بابه جان قوماندان لوای ۵۵، جنرال مومن قوماندان لوای ۷۰ مستقر در حیرتان، و ده‌ها جنرال دیگر با احمدشاه مسعود دست همکاری دادند و سرانجام این همه عوامل، مسوولین شورای نظار را واداشت تا توان‌مندی‌شان را در امر سقوط رژیم کمونیست نجیب، در ششمین اجلاس شورای نظار (ثور ۱۳۷۰) محاسبه کنند.
احمدشاه مسعود شهرتِ خویش را در جنگ علیه ارتش اشغال‌گر شوروی، و محبوبیتش را در توجه به خدمات اجتماعی، زنده‌گی ساده و همگونش با مجاهدین، به‌دست آورد و در اعماق قلوب مردم افغانستان راه یافت و به «آمر صاحب» ملقب گشت.
وقتی تحسینِ مردم و زیردستانش نسبت به وی اوج گرفت که شنیده شد مسعود، قوماندان معروف مجاهدین، مراسم ازدواجِ ساده‌یی برپا داشته است، که آن نیز به دلایل امنیتی، مدت‌ها از اطلاع عامه مخفی ماند. اما سطح همکاری جمعی مردم نسبت به وی به‎‌‌اندازه‌یی بالاست که مردم پنجشیر در بهار ۱۳۶۳ آن را به نمایش گذاشتند و بیش از صدهزار خانواده به دستور آمر صاحب، تمام هستی و دارایی‌شان را رها نموده و به کابل و یا به دره‌های اطرافِ پنجشیر کوچیدند.
و اما از جانب دیگر، تخلیۀ غافل‌گیرانۀ درۀ پنجشیر چند روز قبل از هفتمین تهاجم ارتش سرخ به آن‌جا، آوازه توانایی شبکۀ اطلاعاتی مسعود را به سطح رسانه‌های خبری جهان کشانید؛ زیرا “کا.جی. بی” و “خاد” (خدمات امنیت دولت) بدون این‌که از این تخلیه اطلاع یافته باشند، با یک درۀ کوهستانی خالی از سکنه و مملو از ماین چند روزی جنگیدند.
کار سازمان‌دهی مسعود، به «یخ شناور» مشابهت دارد که بخشِ کلان‌ترِ آن زیر آب قرار داشته و در نگاه اول دیده نمی‌شود و بدین ترتیب، غالباً مخالفانِ او از همین جهت فریب می‌خورند.
سیاست‌های مستقلانۀ احمدشاه مسعود در برابر کشورهای کمک‌دهنده به مجاهدین، باعث آن گردید که وی امکانات زیادی از خارج کشور به‌دست نیاورَد. علاوه بر آن، کمک‌دهنده‌گان به‌خصوص پاکستان، برای یک فرمانده تاجیک آیندۀ خوبی پیشبینی نمی‌کردند؛ لذا کمک‌های وافر را بدان بیهوده می‌انگاشتند و این امر پس از پیروزی مجاهدین بر رژیم کابل، مشکلات زیادی را برای مسعود و افغانستان ایجاد کرد. کشورهای همسایه به‌ویژه پاکستاد در صدد تقویت گلبدین حکمتیار برآمدند و آتش جنگ را در افغانستان شعله‌ور ساختند. ولی مسعود با نبوغ نظامی در به‌کارگیری درست نیروها و دقت در تعیین اهداف، این خلاء را پر نمود.
موفقیت‌های چشم‌گیر مسعود، وی را به هیچ صورت از اشتباهات مصون نگه نداشته، بلکه غلطی‌های خُرد و بزرگی گاه‌گاه در روند کاری‌اش مشاهده شده است. به قول خودش، آغاز جنگ در سال ۱۳۵۸ علیه تره‌کی به شکل جبهه‌یی در پنجشیر، یک غلط جدی به شمار می‌رود، یا بی‌اعتنایی وی نسبت به رهبران جهادی مستقر در پشاور و کم اهمیت دادن به تحصیلات عالی برای جوانان مجاهد، زیان‌های سختی را متوجه وی گرانیده است. اما گلبدین حکمتیار یک‌سره تمام پیروزی‌های شورای نظار را زاده تبلیغات بنگاه‌های خبری غرب قلمداد می‌کند؛ در حالی که واقعیتِ امر این است که مسعود در طول جهاد با سیاست‌های صریح و چهرۀ جذابش، برای خبرنگاران خارجی یک شخصیت محبوب به شمار می‌رود. یکی آن را «چه‌گوارا»، دیگری «مارشال تیتو» و حتا عبدالله عزام دانشمند مسلمان عرب وی را “بزرگ‌تر از ناپلیون” می‌خواند. البته تسلط مسعود به زبان فرانسوی که در دوران تحصیل در لیسۀ استقلال کابل آن را فرا گرفته، در این زمینه یاری‌اش نموده و این امر چیزی از قابلیت رهبری و دستاوردهای درخشانش نمی‌کاهد، بلکه به جای خود امتیاز دیگری به حساب می‌رود.
نظارت نیکِ خبرنگاران و کارمندان امداد موسسات غربی، حتا بسیاری از جوانان تندروِ عربِ متعلق به سازمان‌های اسلامی را نسبت به احمدشاه مسعود مظنون نموده و در برخی موارد، در مخالفت قرار داده است؛ در حالی که سابقۀ همکاری وی در نهضت اسلامی افغانستان، به سال ۱۳۵۲ آن‌گاه که تازه بیست‌ساله و محصل انستیتوت پولی‌تخنیک بود برمی‌گردد. وی در آن‌جا با انجنیر حبیب‌الرحمن شهید یکی از پیشتازان نهضت اسلامی افغانستان، آشنا شد و عضویت جمعیت اسلامی را حاصل نمود. در سال ۱۳۵۴ رهبری یک دسته از جوانان مسلمان را در قیام پنجشیر در برابر رژیم داوود خان به عهده گرفت که متعاقباً به پاکستان رفت و از همان‌جا با گلبدین حکمتیار دچار اختلاف شد و با کودتای هفت ثور توسط کمونیستان، در نقش فرمانده درۀ پنجشیر و سپس رییس عمومی شورای نظار، تا پیروزی مجاهدین فعالیت ورزیده است.
علاقۀ مسعود به امور نظامی از دوران طفولیتش متبارز بوده است؛ طوری که از انتخاب ورزش‌های رزمی برای خودش، می‌توان این خصیصه را درک نمود. با وجود آن، قسمتی از این علاقه را به ارث برده است؛ پدرش دوست‌محمد خان وظیفۀ افسری در عهد محمدظاهرشاه را داشت و یکی از اجدادش در جنگ استقلال علیه قوای متجاوز انگلیس، به حیث یک قوماندانِ فعال ایفای خدمت نموده است.
دشمنان مسعود بارها کوشیدند که او را از سرِ راه خویش بردارند و یا حداقل در روحیۀ وی خدشه‌یی وارد سازند. روس‌ها چند بار با اعزام افراد، بدین کار مبادرت ورزیدند که یکی از آن جمله به‌نام «کامران» خود را به مجاهدین تسلیم کرد. حکمتیار در سال ۱۳۶۷ «دین‌محمد» برادر بزرگ مسعود را در پشاور اختطاف کرد و سپس به قتل رسانید. حتا شایع است که مرگ پدرش در سال ۱۳۷۱ در اسلام‌آباد نیز دسیسه‌یی از جانب استخبارات پاکستان بوده.
اما واکنش مسعود در برابر دشمنانش همواره توأم با عفو و گذشت بوده است؛ او جوان مسلحی که در سال ۱۳۵۹ وی را هدف رگبار قرار داد، بخشید. رفتار ملایمِ او در برابر اسرای جنگی، شورای نظار را در طول جهاد زبانزد ساخت.
مسعود در سال ۱۳۵۸ در ارتفاعات جبل‌السراج از ناحیۀ پای مجروح گردید و از آن زمان به بعد، چندین بار از دمِ مرگ بازگشت. باری در بهار ۱۳۶۱ در محاصره کماندوهای شوروی قرار گرفت و به «شاه‌نیاز» محافظِ خود دستور داد هرگاه دید که وی اسیر روس‌ها می‌گردد، او را هدف مرمی قرار دهد.
با گذشتِ بیست سال اشتغال به کار نظامی، هنوز هم مسعود مصروفِ جنگ است؛ در گذشته مقابله با رژیم داوود خان و جهاد در برابر قوای شوروی، و اکنون نیز به قول خودش، جنگ بر ضد استخبارات پاکستان و ایران.
مردم افغانستان آرزو دارند که ابتکاراتِ مسعود را از این به بعد در بازسازی کشور و آبادیِ خرابی‌های ناشی از جنگ مشاهده کنند.
شهر کابل
۱۳۷۲ هـ ش

 

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.