احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:منوچهر - ۲۲ میزان ۱۳۹۱
در اواخر هفتۀ گذشته، رهبر یکی از احزاب پاکستانی به نام عمرانخان در پاسخ به پرسش خبرنگاری، جنگ طالبان در افغانستان را جهاد خوانده و گفته است که طالبان در برابر اشغال میرزمند.
این سخن، سروصداهایی را در حلقات سیاسی افغانستان برانگیخته است که از جمله، شورای عالی صلح واکنش نشان داده و گفته: سخن این رهبر پاکستانی، غیرمسوولانه و خلاف اسلام میباشد.
این نخستین بار نیست که رهبران و مقامات پاکستانی دربارۀ افغانستان چنین نظرهایی را ابراز میکنند. نگاه دسیسهمحور و توطیهافگنانۀ رهبران و مقامات پاکستانی امروز بر همهگان روشن است. اما آنچه را که عمرانخان رهبر تحریک انصاف پاکستان بیان کرده است، میتواند مقام قایم این نوع نگاه را نشان دهد که بهرغم خوشباوری سیاستمداران افغانستان، هنوز در میان پاکستانیها وجود دارد و اکنون اندکاندک در میان مردم عادی پاکستان نیز رخنه کرده است.
دیدگاه عمرانخان، یک نگاه عادی نیست؛ بلکه شناختِ او از طالبان به عنوان یکی از رهبرانی که گذشتۀ روشنی دارد، یک باور غالب در حکومات پاکستان است. این دقیقاً همان باوریست که سیاستمداران گذشتۀ پاکستانی نظیر پرویز مشرف، بینظیر بوتو، نصیرالله بابر و نواز شریف داشتند و از سالها بدینسو، همین باور، جانمایه سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان را میسازد.
وقتی آقای عمرانخان که از سیاستمداران نسل سومِ پاکستان به شمار میرود و نگاه تقریباً امروزین نسبت به قضایای سیاسی پاکستان و منطقه دارد، چنین حرفی میزند؛ پس دیگر از قاضی حسیناحمد و مولانا فضلرحمان و امثالهم گلهیی نیست.
اما فلسفۀ وجودی این نوع نگاه، در کجا نهفته است و آبشخورحقیقیِ آن چه است؟
پاکستان به عنوان یک کشور اسلامی، تنها کشور در منطقه است که بر بنیاد تضادهای مذهبی، هویت جدیدش را در بطن هند ساخت. هویت ملی در پاکستان مترادف است با هویت اسلامی؛ اما این اسلام تنها اسلام سیاسی است که شامل اعمال قواعدی تنها بر دشمنانِ پاکستان میگردد. از بنیادگراهای مذهبی تا سیاستمداران سکولار، همه از اسلام میگویند، ولی این اسلام هیچگاهی برای خود پاکستان نیست.
به نظر میرسد که این نوع برخورد ابزاری با اسلام، از بانیِ این کشور محمدعلی جناح به میراث مانده باشد که گفته میشود شخص او نیز بهرغم اینکه برنامۀ تشکیل پاکستان را بر بنیاد هویت اسلامی دنبال کرد، هیچوقت پابند به احکام اسلامی نبود. بعد از او همۀ رهبران پاکستان به جز ضیاءالحق، همه افرادی بودند که از اسلام تنها نامش را میدانستند و آن را برای همسایهگانش، هند و افغانستان، خواستهاند. در پی چنین نگرشی بود که دهها گروه تروریستی برای گسترش برنامههای پاکستان در افغانستان و هند به وجود آمدند که مردم این دو کشور تا اکنون با آن درگیر اند.
حرف اصلی این است که پاکستانیها شریعت اسلامی را در سطح قبول دارند و تا جای ممکن، برای گسترش برنامههای سیاسیشان، آن را توضیح و تبیین میکنند. از همین خاطر است که میان جامعۀ شهری پاکستان و جامعۀ روستایی آن، تفاوت زیادی به وجود آمده است. در شهرهای پاکستان از بدحجابی گرفته تا چلند فلمهای پورن در سینما وجود دارد؛ اما نه عمرانخان به آن توجهی میکند و نه مفتییی چون مولانا فضلرحمان. آنها حتا فکر مبارزه با آن را نیز به ذهن راه نمیدهند. اما در روستاها – جایی که تروریسمِ ویژه صدور به کشورهای دیگر در آن پرورده میشود – تمام خطونشان جهاد در جغرافیای دشمنانِ پاکستان مشخص میشود. امثال عمرانخان در دامن چنین نگرش و سیاستی پرورش یافتهاند.
از سوی دیگر، همانگونه که گفته شد، پاکستان بدون اسلام سیاسی وجود ندارد و این موضوع، از بدو تاسیس این کشور برای همه مردم پاکستان تفهیم شده است و گاهی هم دیده نشده است که مقامات پاکستانی برای تامین وحدت ملی پاکستان و یا… ادامه صفحه ۷
چرا جنگ طالبان…
پاکستانی بدون اسلام سیاسی، به راههای دیگری متوسل شده باشند؛ چون هیچ ظرفیت بالقوه دیگری در این راستا وجود ندارد. بنابراین، سیاستمداران جوان – که بیتردید عمرانخان نیز یکی از آنهاست – از همین اکنون این نوع سیاست را مشق میکنند تا در آینده اگر احیاناً دست به قدرت شوند، از عهدۀ اِعمال چنین سیاستی برآیند.
اکنون با توجه به چنین واقعیتهایی، جای تاسف آن است که دولتمردان افغانستان هیچگاه به چنین استراتژی سیاسی در پاکستان توجه نکردهاند. همواره برنامههای پاکستانیها از سوی افغانستان دستکم گرفته شده و گاهی بسیار خوشبینانه از آن استقبال شده است.
گاهی به نظر میرسد که برای پاسخ به چنین استراتژی و یا لااقل مبارزه با آن، باید برنامههای مشابهی را تهیه و تنظیم کرد؛ زیرا پاکستان چنان بنیادگرایی اسلامی را ابزار ساخته است که راه دیگری جز این، برای مبارزه با این کشور تصور نمیشود.
Comments are closed.