احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ سه شنبه 3 سنبله 1394 - ۰۲ سنبله ۱۳۹۴
بخش چهلوپنجـم
دینمداری
جوهره کارِ احمدشاه مسعود، اعتقاد به اسلام و پایبندی به احکامِ آن بود. در اجرای احکام دینی، دقت و پایبندی سرسختانهیی نشان میداد و برای افزایش معلومات دینی خویش، از کمترین فرصت استفاده میبرد و نزد علمای دینی زانو میزد.
مجاهدین را به فرا گرفتن معارف دینی تشویق میکرد و دروس دینی را شامل برنامه آموزشی آنها ساخته بود.
دادگاهها مطابق احکام شرعی فیصله میکردند و مسعود با قاطعیت در اجرای فیصله شرعی دادگاه دست به کار میشد.
بر اساس احکام دین، با اسرا با ملایمت و نیکویی رفتار مینمود و در معامله با مخالفین، معیار دین بر مناسبتهای قومی، زبانی و منطقهیی حاکم بود. مسعود با تکیه بر همین اصل، ابتدا در دره پنجشیر با “ستم ملی” درافتاد و در سالهای ۱۳۶۸- ۱۳۶۹ هـ.ش در تخار و بدخشان با آن گروه درگیریهای شدیدی داشت.
سازمان؛ وسیله نه هدف
احمدشاه مسعود نسبت به احزاب، نگاه انعطافپذیری داشت. او نه تنها از لحاظ فکری، بلکه عملاً با همه کسانی که به تقویت جهاد و آزادی افغانستان میاندیشیدند، همکار شد و با چنین نگرشی “شورای نظار” را تشکیل داد.
هرچند “شورای نظار” در چهارچوب جمعیت اسلامی فعالیت مینمود؛ اما کلیه کسانی که به آن تنظیم وارد شده بودند و فعالیت میکردند، متعلق به جمعیت نبودند، بلکه متعهد به احزاب مختلف جهادی بودند.
“اهمیت شورای نظار” در این نبود که جبهات مختلف در یک اراضی وسیع و بههم پیوسته در عرصه نظامی با هم همکاری داشتند؛ بلکه مهمتر این است که از نظر سیاسی، شماری از فرماندهان با تعلقات مختلف سیاسی در این تشکیلات با هم متحد شده بودند که مبتکر آن، احمدشاه مسعود بود.
در فرصتی که بسیاری کسان در برتری سازمان مربوطه خویش دادِ سخن میراندند، مقاله و کتاب مینوشتند، افراد متعلق به سایر گروههای جهادی را فروتر از خود میانگاشتند و در مواردی هم دست به قتل و کشتار میزدند، تشکیل “شورای نظار” یک ابتکار ارزنده به شمار میرفت.
شفافیت در امور
احمدشاه مسعود احترامِ مردم و مجاهدین را به سادهگی بهدست نیاورد. او نسبت به اعتمادِ مردم همیشه حساب میکرد، در سطوح مختلف مردم و همکارانِ خود را در جریانِ اوضاع قرار میداد و تا حدی که ایجاب میکرد، پرده از روی مسایل برمیداشت و این کار جزوِ عادات دایمیاش بود.
مسعود در جامعهشناختی افغانستان به این نتیجه رسیده بود که افراد موثرِ این جامعه به چهار صنف تقسیم میشوند: دسته علما و روحانیون، دسته فرماندهان، دسته مویسفیدان و معززین، و دسته روشنفکران.
مجالس چهار دسته نامبرده، بیشترینه جدا از هم تدویر مییافت؛ چه مسعود با نظرداشتِ روحیه هر صنف با آنها صحبت میکرد و از آنها مشوره میگرفت. او گاهی درباره دارایی شخصی خود هم معلومات میداد و شبهات را زایل مینمود و گاهی عمدهترین مسایل (از جمله آتشبس پنجشیر ۱۳۶۱هـ. ش، تخلیه پنجشیر از مردم ۱۳۶۳ و مقاومت در برابر طالبان ۱۳۷۸) را با نمایندهگان مردم در میان میگذاشت و حمایت آنها را کسب مینمود.
در اثر چنین کار شفافی بود که مردم و مجاهدین نسبت به او اعتماد کامل پیدا کردند و در شکست و پیروزی او، خود را شریک میدانستند.
استقلال رای و آزادی عمل
احمدشاه مسعود در طول کارزار سیاسی ـ نظامی خود؛ به دیانت، استقلال رأی و آزادی عمل کاملاً پایبند باقی ماند و این ویژهگی در تکوین شخصیتِ او به عنوان قهرمان ملی افغانستان، نقش برازندهیی ایفا نمود.
مسعود همواره یا در برابر متجاوزینِ خارجی ایستاد و یا در مقابل وابستهگان آنها. او با شوروی رزمید، از پاکستان و امریکا پول و سلاح گرفت. با طالبان و القاعده جنگید، از ایران، روسیه و هند کمک مالی و نظامی دریافت کرد؛ ولی هیچگاه استقلال و آزادی خود و مردمِ خویش را به معامله نگذاشت. مسعود به این دلیل با گلبدین حکمتیار کینه داشت که از روابط پنهانی حکمتیار با استخبارات پاکستان مطلع بود و نمیخواست افغانستان از دامی برهد و به دام دیگری گرفتار آید.
با وجود مشکلات و مجبوریتهای فراوان در سالهای جهاد، احمدشاه مسعود کوشید که به پاکستان سفر نکند و با ماندن در داخل افغانستان، استقلالیتِ خود را حفظ نماید. در طول این سالها از مداخلۀ دولت پاکستان در امور افغانستان بهشدت انتقاد کرد، از دستورهای پاکستان همواره سر باز زد، از شرکت در جنگِ جلالآباد ابا ورزید و در سرکوب کودتای تنی که ریشه در پاکستان داشت، نقش موثری ایفا کرد. از همین جا بود که پاکستان آزادهگی احمدشاه مسعود را به خود توهین تلقی کرد و تا اخیر با او دشمنی ورزید.
سیاست لکۀ روغن
استراتژی احمدشاه مسعود از نظر مراحل توسعه، به “لکۀ روغن” شباهت داشت. او کار خود را در پنجشیر از صفر شروع کرد. از پنجشیر یک پایگاه منظم و الگو بهوجود آورد(۱۳۵۸-۱۳۶۱هـ.ش)، سپس این نمونه را در پنج منطقۀ همجوارِ پنجشیر همچون سالنگها، اندراب، خوست فرنگ، ورسج، فرخار و خیلاب تطبیق کرد و به گفتۀ خودش،”از یک پنجشیر، پنج پنجشیر بهوجود آورد” که برای شورای نظار هستۀ اولی شدند.
در مرحلۀ سوم، شورایی متشکل از فرماندهان شش ولایت پروان، کاپیسا، بغلان، کندز، تخار و بدخشان ایجاد کرد. در گام بعدی، مسعود در نظر داشت که شورای نظار را در ولایات شرقی افغانستان توسعه بخشد؛ ولی با خروج قوای شوروی از افغانستان، روال عادی برنامۀ کاری او متوقف گردید و اولویتهای دیگری بهوجود آمد.
احمدشاه مسعود برای توسعه و گسترش قلمرو خود، از سه وسیله استفاده نمود: اولی زور، دومی پول و سومی فکر. او با تجربه دریافته بود که بهترین شیوه برای گسترش نفوذ، پخش فکر و برنامه است. زیرا اقدامات نظامی که منجر به درگیریهای داخلی نیز میگردید، نه تنها مفید نبود، بلکه زیانهایی را هم بهبار آورد.
احمدشاه مسعود بدین باور بود که “حرف آدمِ غریب، شنونده ندارد”؛ از این لحاظ برای آنکه برنامهیی جامۀ عمل بپوشد، قبل از همه باید “معقول” باشد، سپس مدعی خود باید در تطبیقِ آن پیشگام گردد، تا دیگران به پذیرشِ آن تشویق شوند.
مسعود بهحیث وزیر دفاع افغانستان
در بهار ۱۳۷۱هـ.ش، کابل پایتخت افغانستان در شرایطی توسط مجاهدین زیر فرمانِ احمدشاه مسعود فتح شد، که آقای بینن سیوان نمایندۀ خاص سرمنشی ملل متحد در امور افغانستان، کار خود را برای تشکیل یک ادارۀ موقت به مرحلۀ حساسی رسانیده بود و قرار بود تا چند روز آینده این اداره ایجاد شود و قدرت را از دکتر نجیبالله تحویل گیرد.
فتح کابل توسط احمدشاه مسعود از آنجایی که طرح سازمان ملل متحد را با شکست مواجه ساخت، سازمان ملل را در تقابل با دولت مجاهدین قرار داد.
ایالات متحدۀ امریکا و کشورهای اروپایی که در عقب طرح ملل متحد قرار داشتند، عقدۀ ناکامی آن را بهدل گرفتند و از هرگونه مساعدت با دولت نوپای مجاهدین اجتناب ورزیدند، و حتا این کشورها در حمایت از طالبان قرار گرفتند.
به سخن دیگر، دولت مجاهدین، تجربۀ دولتی بود که بدون همکاری و نظر موافق ملل متحد و جامعۀ جهانی روی صحنه آمده بود و این خلاء را نه احساسات هزاران مجاهد و نه انبارهای سلاح و تجهیزات جنگی که از رژیم دکتر نجیبالله بهجا مانده بود، پر کرده نتوانست و در پایان به شکست انجامید.
احمدشاه مسعود که در دولت مجاهدین به عنوان وزیر دفاع افغانستان فعالیت میکرد، دایرۀ صلاحیت وی بسی فراتر از آن بود. او به حیث فاتح کابل و نیرومندترین شخصیت در دولت مجاهدین نه تنها مسوولیت دفاع از شهر کابل را به عهده داشت، بلکه در مسایل سیاسی نیز حرفِ آخر را میزد.
مسعود که پیش از آن در بخشی از افغانستان حکمروایی میکرد، با فتح کابل در سطح افغانستان و منطقه باید راه خود را پیدا میکرد، با این اضافه که خوشبینی غرب نسبت به مجاهدین، به نفرت و بدبینی بدل شده بود و کشورهای پاکستان و ایران سیاست دفاع از مجاهدین را با سیاست مداخله در افغانستان تعویض کرده بودند.
به نظر شماری، شرط رفاقت آن است که بر خطای دوستان بهویژه بزرگان چشمپوشی شود و اشتباهاتشان هیچگاهی یاد نگردد. شاید این نکته در حد دوستیهای عادی صدق کند؛ ولی دربارۀ شخصیتهایی که در سطح کشور عمل داشتهاند و عمرِ خود را در راه اعتلا، آزادی و سربلندی افغانستان بهسر رسانیدهاند، درست نمیباشد؛ زیرا این شخصیتها در هر اقدامی بیشتر از دو مقصد نداشتهاند، یا رسیدن به هدف و یا هم پنددهی به دیگران تا آن راه را دوباره نپیمایند و به تکرارِ خطا نپردازند. ما که جز گمان نیک دربارۀ احمدشاه مسعود نداریم، کارکردهای او را در مقام بلندپایهترین و بااعتبارترین شخصیت جهاد، هرگز در خور فراموشی نمیدانیم.
به هر صورت، نقاط اساسی سیاست احمدشاه مسعود در دورۀ دولت اسلامی(۱۳۷۱- ۱۳۷۵ هـ. ش) از نظر ما به شرح زیر است:
دولت فراگیر اسلامی
دولت دکتر نجیبالله را ایتلاف سه گروه (احمدشاه مسعود، جنرال عبدالرشید دوستم و عبدالعلی مزاری) درهم شکست و قرار بر این بود که سه گروه نامبرده قدرت را در کابل بهدست گیرند و هستۀ اصلی دولت مجاهدین را تشکیل دهند. اما احمدشاه مسعود در شرایطی که ادارۀ رژیم کابل از هم پاشیده بود و شهر کابل برای پذیرایی از مجاهدین آماده بود، پیشروی به کابل را متوقف گردانید و در عوض از سران مجاهدین مستقر در پشاور خواست؛ دولتی تشکیل دهند و زمام امور را در کابل بهدست گیرند. با این اقدام، احمدشاه مسعود دو مسأله را مورد نظر خویش قرار داده بود: یکی سهیم ساختن رهبران احزاب جهادی در دولت که هر کدامِ آن سنگ مسلمانی و طهارت را به سینه میکوفتند؛ و دیگری باز کردنِ راه در دولت برای شخصیتهای پشتونتبار که در تحول پسین نقش نداشتند.
اگر به آنچه که در “تپۀ سرخ ـ جبلالسراج” وعده شده بود عمل میشد، دولتی با انگیزههای قومی روی صحنه میآمد و سران پشتون به حاشیه رانده میشدند. این مسأله که احمدشاه مسعود در این موضعگیری به خطا رفت و یا به صواب، هر کسی میتواند داوری و قضاوت کند؛ ولی مسلم آن است که مسعود بهخاطر تشکیل دولت اسلامی و فراگیر ملی، مخالفت جنرال دوستم و استاد مزاری را متحمل شد.
جذب همه و طرد حکمتیار
احمدشاه مسعود نسبت به گلبدین، حساسیت عجیبی داشت و او را بسی خطرناکتر از آنچه که بود، میپنداشت؛ بنابراین در نخستین دیداری که ما فرهنگیان چند روز بعد از آزادی شهر کابل در مقر “وزارت امنیت دولتی” با مسعود داشتیم، موصوف بیپرده گفت: دولت آینده را با شرکت همۀ سران مجاهدین تشکیل خواهیم داد، تنها حکمتیار حاضر به مشارکت نخواهد گردید.
احمدشاه مسعود در ادامۀ سخنانش گفت، اگر گلبدین حکمتیار به راکتبارانِ شهر کابل بپردازد، نفرت مردم نسبت به او بیشتر میگردد و زمینه برای حملۀ قوای دولتی بالای افراد حکمتیار مساعد میشود. بر اساس همین طرز فکر بود که مسعود در کنفرانس خبرییی که چند روز بعدتر در وزارت خارجه دایر کرد، گفت: حکمتیار را تا جایی عقب خواهیم راند که توان راکتاندازی بالای شهر کابل را نداشته باشد. اما در عمل دیده شد که عقب زدنِ حکمتیار کار سادهیی نبود و احمدشاه مسعود که مسوولیت تأمین امنیت، رفاه و آسایش مردم را بهدوش داشت، با دید نظامیگرانه، راه اشتباهی را پیمود.
هرچند احمدشاه مسعود بهزودی درک کرد که راه خطایی را در مواجهه با گلبدین حکمتیار پیموده است و برای کاستنِ فشار از دولت، یکسال بعدتر از پست وزارت دفاع کنار رفت؛ ولی دیگر دیر شده بود و این حرکت به جای اینکه حکمتیار را به همکاری با دولت بکشاند، به دشمنی با او تشویق نمود.
Comments are closed.