کـار نامـۀ مســــعود

گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ دو شنبه 9 سنبله 1394 - ۰۸ سنبله ۱۳۹۴

بخش چهل‌ونهـم

mnandegar-3موقعیت حساس پنجشیر، وجود نظم و امنیت در منطقه، توجه به خدمات اجتماعی، پذیرایی مناسب از خبرنگاران و جاذبه شخصی مسعود، از عواملی بودند که توجه خبرنگاران را به احمدشاه مسعود در پنجشیر جلب کرد. مسعود حاشیه‌روی در تشریح مسایل را نمی‌پسندید و یک‌راست با متنِ مسأله تماس می‌گرفت و مسایل را به‌طور شفاف و موجز بیان می‌کرد، او هنر دسته‌بندی کردنِ مسایل را به خوبی بلد بود؛ درست همان چیزی که خبرنگاران در پی آن هستند.
وجود شبکه فعال استخباراتی، به احمدشاه مسعود این امکان را داده بود که به برخی از تصامیم در درون دستگاه رژیمِ کابل دست پیدا کند، که تشریح آن برای خبرنگاران جالب تمام می‌شد و باعث تشویق بیشترِ آن‌ها به این کار می‌گردید.
سازمان یافتنِ چنین تبلیغاتی در حول‌وحوشِ احمدشاه مسعود که گاه به قول “چنگیز پهلوان”، جهاد افغانستان در کارنامه‌های او خلاصه می‌شد، یک نتیجه منفی نیز به‌بار آورد؛ جبهه پنجشیر تحت فرماندهی مسعود به یک مرکز افسانه‌یی مقاومت تبدیل گردید و فرماندهان ارشد نیروهای شوروی را در برابر آن جبهه حساس نمود و این فکر را به اذهان آن‌ها القا کرد که با درهم کوبیدنِ مقاومت در پنجشیر، می‌توانند ضربه محکمی بر روحیه مجاهدین در سراسر افغانستان وارد آورند و حتا در سطح جهانی روی این پیروزی خود تبلیغ کنند؛ از این‌رو شوروی‌ها برای تسخیر پنجشیر حملاتی پیاپی را به‌راه انداختند که این حملات هرچند برای نیروهای شوری هیچ موفقیتی به‌بار نیاورد، اما ساکنین پنجشیر را با مشقات طاقت‌فرسایی مواجه گردانید و حتا در سال ۱۳۶۳ راهی جز این نماند تا دره را کاملاً تخلیه کنند. می‌توان حدس زد که کوچ دسته‌جمعی حدود صدهزار نفر به شهرها که همهشان زنده‌گی ساده سنتی داشتند و در خارج از پنجشیر نه سرپناهی داشتند و نه کاری بلد بودند، به چه پیمانه رنج و مصیبت را بالای این مردم وارد آورد.
یکی از تاکتیک‌های مسعود در کارزار تبلیغاتی در دوران آتش‌بس(۱۳۶۲) این بود که چند عدد صندوق مملو از مواد غذایی را که به قول مسعود، عرب‌ها به مجاهدین کمک کرده بودند و ظاهر لوکسی داشتند، طوری از یک‌جا به جای دیگر منتقل می‌کردند که جاسوسان رژیم کابل گمان می‌کردند آن‌ها محتوی راکت‌های پیشرفته ضد هوایی هستند و به خاد از دسترسی مسعود به آن راکت‌ها گزارش دادند.
احمدشاه مسعود به نویسنده گفت: این کار به این منظور صورت گرفت که نیروهای شوروی در دوران آتش‌بس از حمله ناگهانی که معمولاً با دیسانتِ نیرو ذریعه هلیکوپتر صورت می‌پذیرفت، اجتناب ورزند.
گرچه نیروهای شوروی بر تعهدات خویش در مدت آتش‌بس استوار ماندند و کدام تخطی صورت نگرفت و به تعبیری، این نیرنگ اثر مفید خود را بر جای گذاشت؛ اما نویسنده فکر می‌کند این اقدام موجبِ آن شد که شوروی در حمله بعدی خود که موسوم به حمله هفتم به دره پنجشیر است، از طیارات استراتژیک تی‌یو ۱۶ استفاده کند تا موجودیت این راکت‌ها را بی‌اثر سازد و بدیهی بود که بمباردمانِ این طیارات، از دقت و شدتِ چندبرابری نسبت به گذشته برخوردار بود.
فیلم مستند تصرف گارنیزیون فرخار(۱۳۶۶) که توسط “سندی گال” زیر عنوان “افغانستان؛ درد و رنج یک ملت” ترتیب یافته است، اثر عمیقی بر مسعود گذاشت و اگر تا آن‌زمان در مورد اهمیت فیلم متردد بود، از آن‌پس عزمِ خود را جزم نمود و جوانانی را که در این رابطه علاقه داشتند، مورد تشویق قرار داد و امکاناتی را برای‌ آن‌ها فراهم کرد تا به فیلم‌برداری درگیری‌ها و جلسات سیاسی بپردازند؛ از همین‌روست که در حال حاضر بسیاری از کارکردهای او را “یوسف جان‌نثار” به روی نوار فیلم دارد.
احمدشاه مسعود در فرخار یک مرکز فرهنگی که در آن بیشترینه به فیلم توجه می‌شد تشکیل داد، و در آن‌جا فیلم مستندِ فتح خواجه غار تنظیم گردید و هم‌چنین فیلم هنری “عروج” به کارگردانی صدیق برمک اساس گذاشته شد و جریده “شوری”ِ ارگان نشراتی شورای نظار را در تالقان تخار پایه‌گذاری نمود.
این اقدامات اگرچه در مقایسه با بخش تبلیغاتی سایر جنگ‌های چریکی دنیا بسیار ناچیز جلوه می‌کند؛ ولی وقتی با سایر جبهات مجاهدین در افغانستان مقایسه شود، پیشگامی احمدشاه مسعود در این عرصه نیز روشن می‌گردد.
مسعود صدای عمل را رساتر از حرف می‌دانست؛ از این‌رو ترجیح می‌داد که خبرنگاران نخست از مناطق آزادشده دیدن نمایند و از اوضاع آن‌جا باخبر شوند. این شیوه عمل، برخی از سوالات خبرنگاران را قبل از روبه‌رو شدن با مسعود حل می‌کرد و حتا معلومات بیشتری در اختیارِ آن‌ها قرار می‌داد.
بعد از تاسیس شورای نظار تماس مخابره‌یی میان داخل و پشاور برقرار شد و مسعود به‌طور منظم انکشافات داخل را به پشاور مخابره می‌نمود. پی‌گیری این مساله از یک‌طرف و دقت در تهیه گزارش‌های ارسالی از دیگرسو، رفته‌رفته باعثِ آن شد که تمام خبرگزاری‌ها، این گزارش‌ها را جدی بگیرند و دفتر سیاسی جمعیت اسلامی که در آن مسعود خلیلی و انجنیر اسحاق فعالیت داشتند، به یک منبع معتبرِ خبری تبدیل شود.
احمدشاه مسعود در سالیان اشغال افغانستان توسط شوروی، از نظر تبلیغاتی بر چند نکته تأکید می‌کرد:
– انعکاس ظلم و جنایت سربازان شوروی در برابر افراد ملکی
– انعکاس اقدامات مجاهدین در عرصه خدمات ملکی در مناطق آزاد شده، تا به جهانیان توجه مجاهدین را در امر اداره و رهبری مردم بازگو نماید.
– تأکید بر جلوگیری از مهاجرت بیشتر مردم به خارج کشور، از طریق دادن کمک‌های اقتصادی، تأمین امنیت در ساحات آزاد شده و ایجاد شغل برای مردم محل؛ زیرا مسعود از این بابت نگران بود که تجربه مهاجرت فلسطینیان، در افغانستان نیز تکرار شود و شوروی ساحات تخلیه‌شده را با اسکان باشنده‌گانِ آسیای میانه پُر سازد. بنابراین، مسعود از کشورهای دوستِ مجاهدین می‌خواست که در این رابطه توجه ویژه‌یی مبذول داشته باشند.
– احمدشاه مسعود از آغاز در رابطه با سیاست پاکستان در قبال مجاهدین انتقاد داشت؛ توزیع پول و تجهیزات جنگی در دستِ این کشور بود و این امکانات را بیشترینه در اختیار حزب اسلامی حکمتیار که رقیب سرسختِ مسعود شمرده می‌شد، قرار می‌داد. بنابراین مسعود هر زمانی که فرصت می‌یافت، آشکارا مخالفتِ خود را در برابر سیاست پاکستان ابراز می‌نمود و پیشنهادش این بود که کشورهای دوست مجاهدین باید کمک‌ها را مستقیماً به فرماندهان مجاهدین که در داخل کشور به‌سر می‌برند، تحویل دهند و نماینده‌گان سیاسی مسعود همیشه بر این مساله اصرار می‌کردند.
در مجموع در دوران جهاد، مطبوعاتِ پاکستان به‌طور سازمان یافته، دستاوردهای احمدشاه مسعود را کمرنگ جلوه می‌دادند؛ در حالی که در مورد گلبدین حکمتیار لطف بسیاری داشتند. مطبوعات جهانِ عرب هم از مسعود یک چهره منفی ترسیم می‌کردند، تا این‌که عبدالله عزام رهبر فکری عرب‌های داوطلبِ جهاد در افغانستان به پنجشیر سفر کرد و رابطه خوبی میان آن‌ها برقرار گردید؛ اما با شهادت عبدالله عزام، این رابطه ازهم گسیخت.
مطبوعات جهان غرب، دید بهتری نسبت به احمدشاه مسعود داشتند؛ اما هیچ‌گاه در آن حد نبود که برای شکستاندنِ ابرقدرت اتحاد شوروی ایجاب می‌کرد. عیب مسعود از نظر مطبوعات غرب این بود که مسعود به جنبش اسلامی تعلق داشت؛ جنبشی که که هرچند در برابر هجوم ارتش سرخ ایستاده بود، اما مستحق تقدیر و حمایتِ آن‌ها شمرده نمی‌شد.
تبلیغات بر مسعود به‌سان هر انسانِ دیگری اثر داشت. زمانی او را در یک مقاله که در روزنامه انیس نشر شد، با حکمتیار مقایسه کردم. در آن نوشته بودم: مسعود استراتژیست بزرگی است، اما مشوره را نمی‌پذیرد و بیش از این‌که یک سیاست‌مدار باشد، یک فرمانده نظامی است؛ در حالی‌که حکمتیار شخصی بی‌نهایت خودخواه و کوتاه‌بین می‌باشد، اما در تاکتیک و تبلیغ استاد ماهری‌ست.
هم‌چنین در آن مقاله آمده بود: تفاوت جالبی که حکمتیار و مسعود در برخورد با مخالفین دارند، این است که حکمتیار سیاست حذف فیزیکی مخالفینِ خود را دنبال می‌کند، ولی مسعود مشی تضعیف و تحقیرشان را.
هرچند مسعود از انتشار این مقاله، خشمگین شد و در سیمایش آثار تنفر و بدبینی نسبت به نویسنده پدیدار ‌گشت، ولی هیچ‌گاه سخنی از آن بر زبان نیاورد و توبیخ و سرزنشی در حقِ من روا نداشت. وقتی هم در حضور صاحب این قلم، نظرش را درباره آن خود تنها یک مقاله زیر عنوان “مسوول دوام جنگ و خون‌ریزی در افغانستان، پاکستان است” به‌جا گذاشته است که برای روزنامه “فیگارو” چاپ فرانسه تهیه کرده بود. مسعود آن مضمون را طرح نمود و نویسنده آن را بر صفحه کاغذ ریخت.
در دوران مقاومت علیه طالبان که بسیاری از سرانِ مجاهدین به خارج از کشور پناه برده بودند و مقاومت در بخش کوچکی باقی مانده بود، دادنِ اطمینان به مردمِ محل و مجاهدین، از اهمیت فراوانی برخوردار بود. او خانه‌یی را که در حال حاضر خانواده‌اش در آن به‌سر می‌برند، به منظور اطمینان بخشیدن به مردم بنا نهاد تا بنمایاند که اوضاع چنان عادی است که می‌خواهد خانه‌یی جدید داشته باشد و خانواده‌اش در آن زنده‌گی کند. بدیهی‌ست که مراجعینِ او که از سراسر افغانستان و حتا خارج کشور بودند، با دیدنِ این صحنه بر ارادۀ مصممِ مسعود آگاهی می‌یافتند و اعتمادشان به مقاومت بیشتر می‌گردید.
در سالیان مقاومت چندین نشریه را تمویل می‌کرد؛ پیام مجاهد در پنجشیر، نشریۀ استقلال و مجلۀ میهن در ایران، هم‌بسته‌گی و آریا پرس در تاجیکستان. به نظر نویسنده، پهلوی مهم کار احمدشاه مسعود در این راستا، این بود که به این نشریات آزادی لازم داده بود؛ هیچ نویسنده‌یی را سرزنش نکرد و برای آن‌ها محدودیت وضع ننمود و هرگز از کسی نخواست که از او نام ببرد و تعریف و تمجیدش کند. خوب به یاد دارم وقتی مجموعۀ گفت‌وگوهای مطبوعاتی وی توسط انجنیر توریالی غیاثی در مشهد چاپ شد، راضی نبود.
زمانی در سال ۱۳۷۶ طالبان برای چند روز به پروان رخنه کردند و اوضاع به‌سرعت به نفع طالبان پیش می‌رفت. این مرد از نفوذ معنوی و اعتبار تاریخی خود کار گرفت و در جمع نماینده‌گان مردم و مجاهدینِ پنجشیر اعلام کرد: طالبان به شمال هجوم برده و مصروف آن‌جایند، برای محافظت از پنجشیر موی‌سپیدان بسنده است؛ مجاهدین مسلح باید برای حمله به شهر کابل آماده شوند.
دولت پاکستان از دستگیری مسعود طی چند روز آینده سخن می‌گفت و رهبران مجاهدین در جست‌وجوی پناهگاه خارجی بودند؛ اما مسعود از حمله به کابل حرف زد، روحیۀ پژمردۀ همه را دوباره تازه کرد و دیدگاه رزمنده‌گانِ خود را یک‌باره به سود خویش دگرگون ساخت. در همان سخنرانی گفت: به‌جای گوش دادن به اخبار رادیو بی.بی.سی، بیایید خودمان دشمن را ضربه بزنیم و خبرساز شویم.
احمدشاه مسعود در هفتۀ اخیر زنده‌گی خود، شماری از فرهنگیان را در خواجه بهاءالدین ـ تخار گردهم آورد و می‌خواست بخشی را که کار وزارت اطلاعات و فرهنگ را به پیش بَرد، ایجاد نماید. دو شب پیش از شهادتش، محفلی بدین منظور تدویر یافت و یک سلسله فیصله‌ها نیز به عمل آمد؛ اما متأسفانه شهادت ایشان باعث شد این تصامیم جامۀ عمل نپوشند و در حد حرف باقی بمانند. اما تاکیدات وی دربارۀ کار مطبوعاتی، برای همیشه در ذهن و فکرم باقی خواهد بود که می‌گفت: برای این‌که یک مسأله به ذهن مردم القا شود، باید بار بار آن را تکرار نمایید، به شیوه‌های مختلف آن را بیان بدارید، موضوع را ساده و عام‌فهم مطرح کنید و به زبان مردم حرف بزنید و در نشرات، توازن مطالب فارسی و پشتو را در نظر داشته باشید.

یادداشت:
مقصد از ذکر نویسنده به حیث شاهد در جای‌جای این نبشته، آن است تا راه روایاتِ درجه دوم و سوم گرفته آید و به‌سان گزارش «آخرین پیام احمدشاه مسعود» منتشره شماره اول مجله «یاد یار»، زمینه جعل‌کاری‌ها مسدود گردد.
۲۰ سنبلۀ ۱۳۸۲

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.