احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ دوشنیه 16 سنبله 1394 - ۱۵ سنبله ۱۳۹۴
بخش پنجـاهودوم
برای آنکه پاکستان حمایتِ مردمش را در امر مداخله در افغانستان کمایی کند، قضیۀ افغانستان را با امنیت ملیِ خود مرتبط میشمارد و آن را «جستوجوی عمق استراتژیک» میخواند. بنابراین، پاکستان در برابر سوالِ مردمِ خود و جهانیان، مداخله در افغانستان را نه از سرِ توسعهجویی و قدرتطلبی، بلکه از روی ناگزیری میخواند و چنین وانمود میدارد که گویا پاکستان برای بقای خود مجبور است در افغانستان یک رژیم دوست داشته باشد، ورنه در مقابله با دو جبهۀ شرق (هند) و غرب (افغانستان) نمیتواند به حیاتِ خود ادامه دهد. این استدلال تا حد زیادی افکار مردم پاکستان را در راستای سیاستهای دولت پاکستان، استقامت بخشیده است و حتا نظامیان پاکستان با این استدلال، جلوِ نواندیشیِ حکومتهای ملکیِ پاکستان را در امور افغانستان گرفتهاند و مداخلاتِ خود را در کشورِ ما، پیوسته زیر عنوان همدستیِ دولت افغانستان با هند توجیه کردهاند.
در آغاز، پاکستان طالبان را یک پدیده «ضد مدرنیسم» و «ضد شیعه» به امریکا معرفی کرد. استدلال پاکستان این بود که طالبان تهدیدی را متوجه منافع امریکا نمیسازد اما در مقابل، با ایران (دشمن امریکا) و کشورهای عرب سرِ آشتی ندارد. طالبانی که پاکستان برای حلقات غرب معرفی میکرد، در هوای مقابله با روسیه و دشمنی با چین بود؛ چیچنیها را پشتیبانی نمود، حکومتِ آنها را به رسمیت شناخت و ایغورهای چینی را برای جنگ تعلیم داد و مسلح گردانید. این پروژههایی بود که به دل امریکا چنگ میزد. از همینرو بود که در آن مرحله، پای یونیکال برای اعمار پایپلاین به افغانستان کشیده شد و میلیونها دالر از کشورهای خلیج به دامن آی.اس.آی افتاد.
در آخرین اقدام، استخبارات پاکستان برای ایالات متحده استدلال میورزد که خطر عمده در مقابل امریکا، بنیادگرایی اسلامی است؛ بنیادگراها میتوانند برای امریکا دردسرهای زیادی ایجاد کنند و منافعِ آن کشور را به خطر اندازند. مشورۀ پاکستان به امریکا آن بود که بگذارد آی.اس.آی افراطیون مسلمان را از سراسرِ جهان در افغانستان جمع نماید و آنها را به مصرفِ خود به کشتارگاه ـ جبهات جنگ ـ سوق دهد.
به گفتۀ مسعود، نابود کردنِ ارتش افغانستان یکی از اهداف عمدۀ پاکستان بود. از اینرو، این کشور در آغاز پیروزی مجاهدین، مسالۀ “قوای جهادی” و “نیروهای کمونیستی” را مطرح کرد و آن را بهوسیلۀ حکمتیار وسیعاً دامن زد.
ارتشی که تسلیم مجاهــدین شده بــود و میخواست در خدمت نظام باشد، هیچ عقل سلیمی به منحل ساختنِ آن رأی نمیداد. احمدشاه مسعود معترف بود که جنرال حمیدگل رییس سابق آی.اس.آی بار بار ضمن سفرهایش به کابل، از او خواست که ارتش افغانستان را بدین دلیل که پرورشیافتۀ نظام کمونیستیاند، منحل گرداند. اما این ارتش به دلایل دیگر از بین رفت.
پاکستان برای نابودسازی ارتش افغانستان، جنگهای داخلی را میان سران مجاهدین مشتعل ساخت و یکی را علیه دیگری تحریک نمود که در نتیجه، هم مقام و منزلتِ خود را از دست دادند و هم نیرو و توان نظامی کشور در ویرانی افغانستان و کشتنِ یکدیگرشان به مصرف رسید.
مسعود میگفت: «در حال حاضر که طالبان مزدورانی بیش در دست پاکستان نیستند، آی.اس.آی با دقت مراقبِ آن است تا در افغانستان یک نیروی منسجم ملی شکل نگیرد و از همین بابت وزارت دفاع طالبان یک اسمِ بیمسماست و فرماندهان طالبان در رأس تعداد معینی از افراد جنگی قرار دارند که هرکدام بهطور جداگانه با آی.اس.آی در ارتباط اند و از آن طریق، رهبری و اکمال میشوند.
ویران ساختنِ تأسیسات نظامی افغانستان و منفجر کردنِ تانکها، توپها و سایر وسایل حربی و فروش آنها به عنوان آهنپاره در بازارهای پاکستان، جزو برنامۀ آن کشور برای نابودی ارتش افغانستان بوده است. و از جانبی هم، پاکستان سعی نموده تا عمدتاً بهوسیلۀ خود مردم افغانستان، سلطۀ خود را در آن کشور قایم نماید، و با این کار هم خواسته است مداخلۀ خود را از انظار جهانیان مخفی نگه دارد. از سوی دیگر “افغان را بهوسیلۀ افغان بکشد” و در نتیجه، سلطۀ خود را در افغانستان قایم نماید. هماکنون افسران تعلیمیافتۀ افغانستان که با طالباناند، یا از وظیفه سبکدوش گردیده و یا فاقد صلاحیتاند و بهجای آنها، نقاط کلیدی از صاحبمنصبان پاکستانی پر ساخته شده است و روزبهروز به تعداد آنها اضافه میشود.
پاکستان برای آنکه افغانستان را جزوِ قلمرو خود بسازد، راه جنگ را برگزیده است و بر ادامۀ جنگ توسط طالبان اصرار دارد.
پاکستان برای آنکه اقتصاد افغانستان را درهم شکسته و کشور را از لحاظ اقتصادی وابسته به خود سازد، به تخریب وسیع فابریکات، شهرها و آبادیهای افغانستان دست یازیده است. قوماندان زرداد که پس از پیروزی مجاهدین در سروبی مرکزیت داشت و به فرمان گلبدین حکمتیار علیه دولـت اســلامی افغــانستان میجنگید، بعدها اعتراف کرد که افسران پاکستانی وی را به هدف قرار دادنِ مراکز صنعتی در شرق کــابل (پلچـرخی) تشــویق میکردند. به قول نامبرده، وی باری از یکی از صاحبمنصبان پاکستانی پرسیده بود، که منظور از هدف قرار دادنِ مراکز صنعتی چیست، و این کار چه فایدهیی دارد. در پاسخ به وی گفته شده بود؛ تا زمانی که مراکز تولیدی دولت افغانستان ویران نشود، در جنگ پیروزی حاصل نخواهید کرد.»
دامن زدن به آتش جنگ، به خودی خود ویرانی بهبار میآورد و داراییهای یک مُلک را میبلعد، بهویژه افغانستان که چندینسال جنگ را پشت سر گذاشته بود. ولی پاکستان به این کار بسنده نکرد؛ بل برای بیاعتبار ساختن پول افغانی، مشترکاً با حکمتیار به چاپ بانکنوتهای یکهزار افغانیگی پرداخت، که بعد از سقوط چهارآسیاب (۱۳۷۳) اسناد و ماشین چاپِ آن بهدست نیروهای دولتی افتاد.
پاکستان برای آنکه مصارف جنگِ افغانستان و سایر فعالیتهای تروریستی خود را بهدست آورده باشد، به کشتِ خشخاش در مناطق اشغال شدۀ افغانستان مبادرت ورزید. محصول تریاک در بهبود زندهگی مردم عادی افغانستان هیچگونه نقشی نداشته، بلکه آنها را در عرصۀ جهانی بدنام کرده است؛ در حالی که سود ناشی از تجارتِ آن را پاکستان به مددِ فابریکههای تولید هیرویینِ خویش، کمـایی میکند.
پاکستان برای آنکه سرزمین افغانستان را زیر سیطرۀ خود درآورد، نابودی هویت ملی و فرهنگی مردم افغانستان را در رأس برنامۀ خویش قرار داده و برای دسترسی به این هدف، به شیوههای متعدد و گوناگونی دست یازیده است.
مسعود بدین باور بود که پاکستان تغییر فرهنگ و عنعنات مردم افغانستان و مخدوش ساختنِ چهرههای تاریخیشان را با آهستهگی و پیوستهگی دنبال میکند. احمدشاه ابدالی که روزگاری در رأس یک امپراتوری در منطقه قرار داشت، از سوی آن کشور، “دزد” و “غارتگر” معرفی میشود.
در آثار و نبشتههایی که طی سالهای اخیر در پاکستان پیرامون افغانستان به چاپ میرسند، عمدتاً بر این نکته تاکید صورت میگیرد که افغانها مردمی فاقد فرهنگ و تمدن بوده و همیشه در جنگ و نزاع بهسر بردهاند. هرگاه با دشمن خارجی مواجه شدهاند، متحد شده و سپس به خانهجنگی و برادرکشی ادامه دادهاند.
تیوریسنهای پاکستانی (از جمله، پروفیسور حسن دانی) در مطبوعات چنان وانمود میسازند که سرزمین افغانستان سالیان متمادی فاقد یک دولت مرکزی بوده و باید در چند بخش جداگانه (ایجنسی) نگه داشته شود.
آی.اس.آی برای آنکه غرور و پرستیژ تاریخی افغانها را زیر سوال ببرد و آن را لطمه بزند، در تازهترین ترفند تبلیغاتی خویش، به تعریف و تمجید از امپراتوری مغولهــا در هند میپــردازد و چنین مینمایاند که قبل از تأسیس افغانستان معاصر توسط احمدشاه ابدالی، سرزمین افغانستان جزوِ امپراتوری مغول بود که در هند مرکزیت داشت و از آنجایی که مغولها مسلمان بودند، میراث آن امپراتوری مسلمان به کشور مسلمانِ پاکستان میرسد.
تاراج آثار موزیم افغانستان و ویرانی تمثال بودا توسط طالبان و ظاهراً زیر عنوان اجرای احکام شرعی، جزوِ دیگری از برنامۀ پاکستان بود که سعی داشت افغانها را از تاریخشان جدا کند و به مثابه یک قومِ بیهویت و بیتاریخ، در دستِ خود نگه دارد. آی.اس.آی خواستار ترویج سبک خاصی از علوم دینی در افغانستان میباشد، از همینرو از سالها بدینسو به مدارس دینی در میان مهاجرینِ افغان و در ساحات تحت کنترول طالبان توجه دارد و برخلاف، برای آنکه جلوِ علوم عصری را در میان افغانها بگیرد، همیشه در این رابطه مشکلاتی خلق نموده و برای فرار استادان و شاگردان، قیوداتی وضع کرده است. اگر ژرف نگریسته شود، پاکستان برای تخلیۀ افغانستان از قشر دانشمند و روشنفکر، از دو دهه بدینسو پلان منظمی را دنبال کرده است؛ نخست زمینه را برای زندهگی آنها در افغانستان دشوار میسازد تا به پاکستان رو آورند، و سپس عمدتاً از طریق پاکستان، زمینۀ پناهندهگیشان را به اروپا و امریکا مساعد میکند. به سخن مسعود، پاکستان با این کار میخواهد افغانستان را از طبقۀ دانشمند و متخصص تهی سازد و جوانانِ آن را طوری تربیه کند که نتوانند در هیچ عرصه، زندهگی خود را سر و سامان بخشند.
در سال ۱۳۷۷ روزنامۀ فیگارو از مسعود مقالهیی جهتِ نشر مطالبه نمود. محتوای این مقاله از سوی احمدشاه مسعود (رح) دیکته و توسط نویسنده نگاشته شد. مسعود در این مقاله، عمق نگرانی و ناراحتی خود را در قبال سیاستهای پاکستان، ابراز کرد و چنین گفت: «ما استعمارگر شنیده بودیم، مانند پاکستان نه. ما تجاوزگر دیده بودیم، مثل تجاوز پاکستان نه. استعمارگران اگر در کشوری قدرت سیاسی و نظامی را قبضه میکنند، در پهلوهای دیگر دست به سازندهگی میزنند و حداقل زمینۀ کار و زندهگی را برای مردم فراهم میسازند. پاکستان میخواهد در افغانستان همهچیز را نابود کند. استخوان مرده، ریشۀ درخت پسته و بادام و آهن مستعمل را خریداری میکند. ادارههای دولتی را نابود کرده، مامورین را خانهنشین ساخته و آثار تاریخی این سرزمین را به تاراج میبرد.»
مسعود گفت: «پاکستان به ایادی خود دستور میدهد، مادران و خواهرانِ خود را به کنیزی و برادرانِ خود را به غلامی بگیرند.»
در سالهای مقاومت، برحسب وظیفه دستکم هفتهیی یکبار (روزهای چهارشنبه) با مسعود صحبت داشتم و نظریاتِ او را پیرامون تازهترین تحولات کشور غرض نشر در “پیام مجاهد” جویا میشدم. در سال ۱۳۷۹ از احمدشاه مسعود پرسیدم: با توجه به پیشرویهایی که طالبان دارند و حمایت سرسختانۀ پاکستان از آن گروه، چه تضمینی برای پیروزی در این مبارزه وجود دارد. او گفت: طالبان و القاعده مایۀ شکست را در نهادِ خود دارند و آن مایه، افراطیگری و تحجرِ آنهاست. جهان امروز تحمل پذیرش پدیدۀ طالبان و القاعده را ندارد؛ ولی تا زمانی که جهان بر واقعیتِ این پدیده آگاهی کامل یابد، مدتی در کار است.
مسعود معتقد بود که فشار جامعۀ جهانی روزی طالبان و القاعده را نابود میسازد، اما تا آن زمان باید در درون افغانستان مقاومت و ایستادهگی شود و در بیرون از کشور، اهداف توسعهطلبانۀ پاکستان افشا گردد.
او میگفت: «تا زمانی که فشار لازم بالای پاکستان وارد نشود، آن کشور از مداخله در افغانستان و صدور گروههای تروریستی به منطقه دستبردار نمیباشد.»
یک هفته پیش از شهادت مسعود (رح)، شماری از فرهنگیان از درون و بیرونِ کشور به دستورِ وی درخواجه بهاءالدین ـ تخار گرد آمدند و سه شب قبل از شهادتش، به توضیح استراتژی خویش پرداخت. مسعود گفت: افغانستان در شرایط کنونی به دفاع از خود نیازمند است و ما باید با تمام توان، همۀ کسانی را که میخواهند در مقابله با پاکستان سهیم شوند و در آزادی افغانستان حصه بگیرند، گردآوری نموده و زمینۀ فعالیت آنها را مساعد نماییم. ایجاد تفرقه و اختلاف میان مردم افغانستان بر اساس تعلقات سیاسی پیشین آنها، در حقیقت آب ریختن به آسیاب پاکستان است.
مسعود گفت: پاکستانیها اعم از لیبرال، ملا، جماعتی و فوجی، در کنارِ هم قرار میگیرند و از منافع پاکستان دفاع میکنند؛ اما آنها در افغانستان تنورِ اختلاف میان جهادی و غیرجهادی را گرم میکنند و بدین گونه، اختلاف و چنددستهگی را عمیقتر میسازند. به گفتۀ او، آنچه به طالبان تلقین میدارند، خود دولتمردان پاکستانی به آن باور ندارند و تنها برای صدور به افغانستان، آن را طرحریزی میکنند.
مسعود اظهار میکرد: پاکستانیها برای دوامِ بینظمی در میان مردم افغانستان، از فرهنگ ملی و لباس ملی سخن میرانند، مامورین ملکی و نظامی افغانستان را به پوشیدنِ لباس محلی تشویق میکنند و با این عمل خویش، به دوام و بقای بینظمی در افغانستان میاندیشند. اما در مقابل، در پاکستان لباس ملی مطرح نیست و این کشور دارای ارتشی منظم است.
با این بینش، احمدشاه مسعود در سالهای پسینِ حیاتش با جدیت کوشید که لباس قطعات اردوی ملی را یکسان نماید و از ترکیب مجاهدین و افسران آموزشیافته، اردوی ملی را ایجاد کند.
Comments are closed.