گزارشگر:احمـد عمـران - ۲۴ قوس ۱۳۹۸
با آن که از سرگیری گفتوگوهای صلح میان امریکا و طالبان با خوشبینیهای زیادی همراه بود، ولی حالا که یک بارِ دیگر این گفتوگوها برای مدتِ نامشخصی متوقف شده، به نظر نمیرسد که انتظار زیادی بتوان از این گفتوگوها داشت. زلمی خلیلزاد نمایندۀ وزارت خارجۀ امریکا که اصلیترین عضو هیأتِ مذاکرهکنندۀ این کشور با طالبان است، دلیل توقفِ گفتوگوهای صلح را «وقفه» در این روند خوانده تا «هیأت طالبان با رهبران خود گفتوگو کنند». اما پرسش اینجاست که واقعاً توقف گفتوگوها به همین دلیل صورت گرفته و یا اینکه دلایلِ دیگری دارد که آقای خلیلزاد و سخنگویانِ طالبان از بیـانِ آنها طفره میروند.
حالوهوای گفتوگوهایِ صلح بیشتر از آنچه که واقعیت این گفتوگوها را تشکیل میدهد، بحثهای رسانهیی است که هر دو طرف تلاش میکنند از آن بیشترین استفاده را ببرند. وقتی به گفتوگوهای صلح از نزدیک نگاه شود، همان سخنِ مشهور ژان بودریار فیلسوفِ پستمدرنیستِ فرانسهیی به ذهن متبادر میشود که جنگ خلیج را «توهم رسانهیی» خوانده بود. حالا به نظر میرسد که گفتوگوهای صلح طالبان با امریکا نیز به توهمِ رسانهیی دچار شده است. اینکه اصل واقعیتِ گفتوگوها چیست و چه مسایلی در این گفتوگوها ته و بالا میشود، یک چیز اند و آنچه که در رسانههای غربی در مورد آن نوشته میشود، چیزی دیگر. یک روز گفته میشود که گفتوگوهای صلح با خشنودی طرفهای گفتوگوکننده به پیش میرود. روز دیگر گفته میشود که بهزودی سندی میان دو طرف به امضا می رسد. روز سوم میگویند که در مورد جا و شرکتکنندهگان امضای توافقنامه بحث میشود، اما در روز چهارم همه چیز در وضعیتِ نامعلومی به بنبست میرسد و چنان به نظر میرسد که هیچ اتفاقِ خاصی طی این گفتوگوها نیفتاده است.
در اینکه دو طرفِ گفتوگو کننده خواهان رسیدنِ فوری به نتیجه نیستند، حالا جای شک باقی نمانده است. یک بار پس از نُه ماه گفتوگو، دونالد ترامپ رییسجمهوری امریکا گفتوگوهای صلح با طالبان را به دلیل کشته شدن ۱۲ تن در کابل در یک حملۀ انتحاری گروه طالبان که یک امریکایی نیز جزوِ کشتهشدهگان بود، برای سه ماه متوقف کرد و پس از آن با حملات شدید هوایی، دمار از روزگار طالبان کشید. اگر چند ماه دیگر هم، امریکا همچنان به حملات هوایی خود بر مواضع طالبان ادامه میداد، میتوان گفت که اگر کاملاً به ریشهکن شدنِ ماشین جنگی طالبان نمیانجامید، ولی دیگر قدرت مانوردهی در صحنۀ نظامی را از این گروه گرفته بود. ولی ناگهان حملات متوقف شد و امریکا از آغاز دوبارۀ گفتوگوهای صلح با طالبان خبر داد.
سخنان دونالد ترامپ در سفرش به افغانستان نیز بسیار امیدوارکننده به نظر میرسید. بسیاریها به این نتیجه رسیده بودند که با توجه به حملات هوایی امریکا و ضرباتی که طالبان از این حملات متحمل شدهاند، به زودی گفتوگوهایِ صلح به نتیجه میرسد؛ ولی بازهم وقفهیی تازه در این گفتوگوها به میان آمد. یک روز پیش از توقف دوبارۀ گفتوگوهای صلح، طالبان به پایگاه بگرام در پروان حمله کردند که به گفتۀ خلیلزاد، همین موضوع سبب شد که او مراتبِ خشمِ خود و کشورش را با طالبان در میان بگذارد و برای رساندن پیام او به رهبرانِ طالبان گفتوگوها را متوقف کند. از این طرف، طالبان نیز چندان رغبتی به گفتوگوهای صلحِ ثمربخش ندارند. این گروه نیز در تلاش است که با گفتوگوهای صلح در قطر ضمن اینکه جنگِ خود را ادامه میدهد، همچنان برای خود در سطح بینالملل جایگاه سیاسی دستوپا کند.
طالبان به صلح با حکومتِ افغانستان به هیچ صورت راضی به نظر نمیرسند. این گروه فکر میکند و حتا چنین فکری از طریق کشورهای حامیِ آن به این گروه تلقین میشود که در جنگ افغانستان به پیروزی نزدیک شدهاند و نباید با یک معاملۀ ساده در آخرین دقایق، دستاوردهای هجدهسالۀ خود را به قمار بگذارند.
گفتوگوهای طالبان با امریکا، در مورد وضعیتِ افغانستان و آیندۀ آن نیست. بسیاری از گزارشگران میگویند بحث اصلی در گفتوگوهای صلح، بیرون شدن نظامیانِ امریکایی از افغانستان و آتشبس میان امریکا و طالبان است و نه آتشبس میان طالبان و دولت افغانستان. طالبان آتشبس میان این گروه و نیروهای افغانستان را به زمانی دیگر موکول کردهاند، به زمانی که معلوم نیست چه وقت فرا میرسد. اما فعلاً این گروه در صحنۀ نظامی فقط میجنگد و به حملاتِ خود ادامه میدهد. امریکاییها نیز نمیتوانند و یا نمیخواهند که این گروه را به کاهش خشونتها وادار کنند. بحث آنها بیشتر حول مسایلِ خودشان میچرخد و اینکه چگونه افغانستان را «آبرومندانه» ترک کنند، پیش از آنکه به سرنوشت شورویِ پیشین گرفتار شوند. هرچند که همین حالا نیز وضعیتی بهتر از شوروی پیشین در افغانستان برای خود رقم نزدهاند.
طالبان و حامیانشان این مسایل را به صورتِ دقیق رصد میکنند و به همین دلیل به این گروه رسیدن به توافق با امریکا را به صورتِ فوری توصیه نمیکنند. از این طرف، در داخل افغانستان نیز وضعیت چندان امیدوارکننده به نظر نمیرسد. انتخابات به بُنبست خورده و احتمال اینکه بحران انتخاباتی به جنگی تمامعیار تبدیل شود، بسیار زیاد است. اشرفغنی و اطرافیانِ او که خواهان رسیدنِ دوباره به قدرت سیاسی به هر وسیلۀ ممکن اند، میخواهند کشور را به سمت بحـرانِ مهارناپذیر ببرند. البته آقای غنی فکر میکند که توان مهارِ وضعیت را دارد و میتواند با رسیدن به پیـروزی، هم جلو معترضان به تقلب را بگیرد و هم با طالبان به نحوی به نتیجه برسد؛ چه از راه صلح و چه از راه جنگ.
قدرت، تعقلِ انسان را از او سلب میکند و آقای غنی به چنین موقعیتی رسیده است. او از زمانی که طعم و مزۀ قدرت را چشیده، دیگر با تعقل بیگانه شده است. مشکل دیکتاتورهای سراسرِ تاریخ نیز همین بوده است که فکر میکردهاند مردم حاضر اند به خاطر امیالشان جانهای خود را قربان کننـد. از نرون و چنگیز گرفته تا هیتلر و استالین و یا جوجهدیکتاتورهای خاورمیانه، همه به قدرتِ خود مینازیدند ولی متوجه نبودند که قدرتشان چنان پوشالی و عوامفریبانه است که با وزیدن یک شمال نیز ممکن است ویران گردد. آقای غنی از جملۀ قدرتمندانِ پوشالییی است که میخواهد با چند سطر نوشتۀ فیسبوکی توسط حواریونِ بیسواد به حکمروایی ادامه دهد.
Comments are closed.