احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر هجرتالله جبرییلی/ دو شنبه 13 حمل 1397 - ۱۲ حمل ۱۳۹۷
بخش ششم/
هـ: مفهوم فقهی دانشواژۀ «جدید»
آنچه که دربارۀ مفهوم قرآنی و نبوی دانشواژۀ «جدید» گفته شد، میوههای اصلیِ خود را در درخت فقه به بار میدهد؛ زیرا نفس اصل بودن «اجتهاد» در فقه اسلامی به معنای این است که فقیه میباید برای پرسشهای جدید، پاسخ بیابد. پاسخگویی به پرسشهای جدید، فقه را تجدید و نوسازی میکند. دانشواژه «جدید» در گسترۀ فقه به شکل عام کاربرد دارد، مانند: تجدید وضوء، تجدید نکاح ، تجدید عهد و… .
اما آنچه که ما مد نظر داریم، برخی از کاربردهای دانشواژهیی آن قرار زیر است:
یک. نسخ (تجدید حکم): در فقه قرآنی، الله متعال تغییریابی و نوشوندهگی جامعۀ انسانی را در نظر داشته است، چون الله متعال خالق انسانها بوده و فطرت آنان را میداند. به همین منظور، نسخ حکم را در نظر داشته و به عنوان یک الگو در اجتهاد و فقاهت و قانونگذاری برای مؤمنان بهجا گذارده است.
الله متعال فرمود: مَا نَنسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿البقره: ١٠۶﴾؛ هر آیهیی را که رها سازیم (و به دست فراموشی سپاریم)، و یا اینکه (اثر معجزهیی را از آیینۀ دل مردمان بزداییم و) فراموشش گردانیم، بهتر از آن یا همسان آن را میآوریم و جایگزینش میسازیم. مگر نمیدانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟
نسخ در لغت به معنای زایل کردن و نوشتن آمده است. تمام مفسرین معتقد اند که مراد از نسخ در این آیه زایل کردن یعنی منسوخ کردن حکمی است. بنابراین، نسخ در اصطلاح قرآن و سنت عبارت از اجرای حکمی به جای حکمی دیگر میباشد، چه حکمِ دوم چنان باشد که حکم قبلی را کلاً از بین برد، یا بهجای آن حکمی دیگری آورده شود. حنفیان در مجموع بر وقوع نسخ اجماع دارند، حال آنکه بر سر تعداد آن سخنانِ گوناگون دارند(عثمانی،۱۳۸۶: ج۱، ص ۳۶۵ ). سخن بر سر نسخ در میان مسلمانان فراوان است. اما در کُل نسخ نمونه از سنت تجدید الهی در روی زمین است.
دو. تجدید اجتهاد یا تجدید فتوی: هدف از تجدید اجتهاد آن است که در حکمی که واقع شده است، بازنگری صورت گیرد، از بهر آنکه مجدداً واقع شده و مجدداً سوال شده است. با این وجود که مجتهد در مورد آن سابقاً نظر داده و اکنون به حکمی رسیده است که به گمانِ او صواب است.
در این مورد با آنکه اصولیان صورتبندیهای فراوانی ذکر کردهاند، اما گفتار راجح آن است که تجدید اجتهاد واجب است، برابر با مذهب اکثر حنفیان، حنبلیان، قاضی باقلانی، ابویعلی، ابن عقیل و شیرازی. دلیل آنها این است که اگر او در مسألۀ جدید بازنگری نکند، خودش مقلد خود است. دوم اینکه اکثراً اجتهاد با بازنگری تغییر میکند، پس هیچ اطمینانی وجود ندارد که ممکن حق در غیر از فتوای اولی وجود داشته باشد. (السلمی،۱۴۲۶: ۴۶۷)
نمونه کلان تجدید اجتهاد و تجدید فتوا در نزد امام اعظم مسألۀ قرائت قرآن کریم به زبان فارسی در نماز است. روایت است که امام ابوحنیفه به قرائت قرآن در نماز به غیر از زبان عربی فتوا داد و گفته شده است که از این رأی بازگشت. علت رأی اولِ او پُرشمار بودنِ کسانی بود که به اسلام داخل میشدند و اکثر آنان غیرعرب بودند و درست تلفظ کردن به زبان عربی را نمیدانستند (الموسوعه العربیه العالمیه: ۱۴۱۹هـ، الحنفی، المذهب). اما زمانی که فارسیزبانان با عربها زیست کردند و قرآن آموختند، از این فتوا بازگشت.
مسألۀ دوم اینکه در اثر تبادل معلومات و آگاهیها میان مذاهب و گفتوگو بین مذاهب، به معلومات مجتهدین افزوده میگردد و سرانجام در اثر معلومات بیشتر در فتوای آنها تجدید به عمل میآید. این موضوع در فتاوای امام زفر، ابویوسف و محمد بسیار واقع شده است.
سه. مذهب جدید: نکتۀ خیلی جالب آن است که در مذهب امام شافعی دو اصطلاح «المذهب القدیم» و «المذهب الجدید» وجود دارد. پیدایش پدیدۀ «مذهب جدید» شافعی را به اسباب پُرشمار نسبت دادهاند، از جمله:
۱٫ در کُل تغییر زمان و مکان که بر مبنای آن، فتوا تغییر میکند.
۲٫ امام شافعی از مذهب امام مالک بسیار تأثیر پذیرفته بود، چرا که او استاد او بود که و تا آخرین دم از او آموخت. این ملازمت در سلوک و روششناسی فقهی امام شافعی بسیار تأثیرگذار بود. شخصیت فقهیِ او زمانی تغییر کرد که مستقلانه به اجتهاد پرداخت.
۳٫ پس از آن به معارف و مدارک امام شافعی افزوده شد و گسترش پیدا کرد. بیشک دانشمند هر روز به معارف و معلوماتِ خود میافزاید. او به آثار و اخبار فراوان دسترسی یافت که قبلاً به آنها دسترسی نداشت. این انگیزهها باعث تجدید نظرِ او در مسایل شد.
۴٫ هنگامی که به مصر سفر کرد، بر دو مذهب جدید امام لیث بن سعد، فقیه مصر و فقه امام اوزاعی فقیه شام آگاه شد.
۵٫ تجدید نظر امام شافعی تنها به مسایل محصور نماند، بلکه در اصول نیز بازنگری کرد، که بر اثر آنها اجتهادش را بنا ساخته بود و کتاب «رساله» را از نو نوشت(www.feqhweb.com).
اینگونه بود که با اصول و مسایل جدید، مذهب جدید شافعی بهوجود آمد.
شش. میراث گستردۀ حنفی ؛ التراث الشامله للأحناف؛ The Extensive Heritage of Hanafists
الف. مفهوم واژهگانی: از نظر ریشهشناسی، از ریشۀ «ورث» گرفته شده است. به عنوان نمونه: «ورث فلانا المال ومنه وعنه؛ فلان مال را به میراث برد.» این تنها مال نیست که به میراث برده میشود، بلکه عزت و شرف نیز به ارث برده میشود. نمونه: «ورث المجد؛ بزرگی را به میراث برد.» از این ریشه: «الإراث: ما ورث؛ آنچه که بهجا مانده است.» «الإرث: الإراث.» «التراث: الإراث.» «المیراث: الإراث. (ج) مواریث. «علم المواریث علم الفرائض؛ دانشی که از تقسیم اموال بهجا مانده از میت میپردازد.»
جالب آنکه یکی از أسماء الحسنی الله متعال «الوارث» است. این صفت میرساند که الله متعال ماندگار همیشهگی است که زمین و آنچه که بالای آن است را به میراث میبرد، بدین معنا که پس از نابودی همه باقی است و غیر از او همه از این دنیا میروند و ملکیت بندهگان به او برمیگردد و او یکتا و تنهاست و شریکی ندارد. (ابراهیم، بیتا: ج۲، ص ۱۰۲۴)
Comments are closed.