احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سید محمود سجادی/ سه شنبه 17 سنبله 1394 - ۱۶ سنبله ۱۳۹۴
شعر در پوستهیی و پوششی از کلمات زاییده میشود، ولی آنچه استخوانبندی آن را تشکیل میدهد، همان جوهر پیدا و ناپیدایی است که بیاینکه خود شاعر بخواهد، در تار و پود و رگ و پی و عصب و وریدِ شعرش دوانده شده.
یکی دیگر از عوامل ابهام در شعر، استفادۀ شاعر از ایهام، استعاره، تلمیح، تمثیل، تصویرسازی و… در شعر است. اگر فقط به شعر حافظ نظری بیندازید، تقریباً در اغلب غزلیاتش با نمونههای فراوان و بسیار زیبایی از عوامل فوق مواجه میشوید که بزرگانی در عصر حاضر چون: داکتر قاسم غنی، داکتر پرویز ناتل خانلری، پرتو علوی، مسعود فرزاد، عبدالرحیم خلخالی، داکتر منوچهر مرتضوی و دیگران و دیگران توجه موشکافانهیی به آنها داشته و تلاش کردهاند تا آن نکات ریز را بازگشایند و مورد ایضاح قرار دهند. اینها همه جنبۀ ظاهر و عرض دارد و ابهامِ بدنهییِ شعر را تشکیل میدهند، ولی آن ابهامی که ذاتیِ شعر است، ارتباطی به این صنایع و بدایع و آرایهها و التزامات ندارد، بلکه مربوط به کنه و ذات شعر است. مثل کنه و ذات شب یا کنه و ذات جنگل، یا کنه وذات دریا که همه مبهم و ناشناساند. این بیان ابهامآمیز توسط شاعر انتخاب نشده است، بلکه توسط شاعر زاییده شده است.
سایهروشنهای شعر زیبا هستند. میتوان شعر را تعریف کرد اما فقط پوسته و پوشش شعر معرفی و باز نمایانده میشود و نه جان و جوهر آن. شاید اگر مخاطبِ شاعر، دانشجوی ادبیات باشد نیاز داشته باشد که به سراغ شارحین و ادیبان برود و غوامض اشعار را پیدا کند. اما مخاطب اصلی و اصیل شاعر یعنی «شعردوست» نیازی به شارح و استاد و ادیب و علامه ندارد او شعر را میخواند، از آن لذت میبرد ولو اینکه در پیچوخم ابیات و مصرعهایش بارها سرش به دیوار کوبیده شود و راه به جایی نبرد.
ممکن است شاعر نوپرداز نیز از بسیاری صنایع بدیعی و قوانین عروضی ـ بیاینکه به آنها فکری کرده باشد ـ استفاده کند، اما کارش کاملاً غیر مصنوعی و خالی از تکلف باشد. آرایههای بدیعی را میتوان به فراوانی در شعر شاعران امروز نیز نشان داد، اما آنها در لحظۀ سرایشِ شعر، خود را ملتزم به رعایت آن قوانین و متعهد به استفاده از آن صنایع ندانستهاند. آنها کار خود را دنبال کردهاند لکن به جهت طبیعت کلام شاعرانه، آن صنایع به شعرشان وارد شده. آنچه که مسلم است علم بدیع از شعر به وجود آمده، نه شعر از علم بدیع. شواهد و نمونههای فراوانی که در کتب بدیع و قافیه آمدهاند هم، از شعرهای شاعران گرفته شدهاند.
زیبایی و تازگی در بافت طبیعی شعر، وارد میشود بی اینکه شاعران برای ورود به آن تلاش مشخصی کرده باشند.
جوهرۀ شعر همهجا آنقدر پررنگ، قوی و سیال است که صناعات ادبی و بدایع ظاهری و فیزیکی شعر را تحتالشعاع قرار میدهد، ولی این مهم تنها از عهدۀ شاعر فحل توانای مبتکری برمیآید که بهطور طبیعی شاعر است، متصنعانه کار نمیکند و از روی فرمولهای از پیش تعیینشده شعر نمیگوید. مثل مولانا جلالالدین رومی سلامالله علیه که قانون ذهن معجزهگر و روح بلند تقیدناپذیرش فوق همه قوانین است. اسطقسی است فوق اسطقسات دیگر. او معمار شعر است. مهندس کلام فاخر و در عین حال ملموس و محسوس شاعرانه و متفکرانه است که هر عبارت، هر واژه، هر صدا، هر حرکت، هر سکوت و هر نقش در شعرش درست آن جایی قرار میگیرد که باید قرار بگیرد.
در شعر به علم بلاغت اهمیت فراوان داده میشود و از قدیم الایام کتب مربوط به علمالبلاغه به موازات معانی و بیان و نیز عروض و قافیه در حوزهها و مکاتب علمی تدریس میشده است. علاوه بر کتاب معروف ترجمانالبلاغه از رادویانی و کتابهای البلاغه الواضحه از علی الجارم (البیان و المعانی و البدیع…)، قاهره، دایرهالمعارف، ۱۳۵۷ هجری، ۱۹۵۶ میلادی، ۳۰۸ ص، و نیز البلاغه تطور و تاریخ اثر شوقی الضیف، القاهره، دایرهالمعارف، ۱۹۶۵ میلادی. همچنین کتاب مشهور و ممتع اساس البلاغه از محمد ابن عمر الزمخشری معمولاً مورد استفاده متعلمین ادبیات و ادبپژوهان قرار گرفته است. هر چیز، هر حرف، هر صنعت و هر پدیده اگر به دست شاعر واقعی بیفتد، اگر به ذهن سیال، تیز، مبتکر و حساس شاعر اهل و خبره خطور کند البته شاعرانه و منطبق با اصول مستحکم، زیبا، منضبط و دلپذیر شعری است ولی اگر به تصرف ناظمی متشاعر و ناشاعر و نااهل درآید تصنعی، متکلفانه، ثقیل و نادلچسب خواهد بود. همانطور که گفته شد بعضی از صنایع شعری میتوانند ـ بیاینکه تصنع، التزام و تکلفی در کار باشد ـ به کار روند، چرا که همان آرایهها منبعث از کلماتاند و کلمه ابزار کار شاعر است و فیالحقیقه کلیدیترین نقش در شعرپردازی را به عهده دارد، مثلاً تشبیه، تجنیس، استعاره ایهام، تلمیح، تمثیل، ارسال المثل، طباق، تضاد و… صنایع لفظی و معنوی دیگر میتوانند به شکلی خود را در شعر معاصر ـ مثل شعر هر زمان دیگر ـ نشان دهند، اما صنایع متکلفانه و دست و پا گیر و غیر ضروری دیگر که متأسفانه قسمت عظیمی از شعرهای مصنوعی یا نظمهای سستپایه یا بیپایه متشاعران و ناظمان دست سوم و چهارم را تشکیل میدهند دیگر امروزه کاربردی ندارند و لازم نیست که مورد پیروی و گرتهبرداری قرار گیرند. صنایع و قیودی چون توشیح و تشریع، توسیم، لف و نشر مرتب، لف و نشر مشوش، رد صدر الی العجز و رد العجز الی الصدر و دهها بهاصطلاح آرایۀ بدیعی و تکلفات و التزامات شعری که شرح و شواهد آنها در کتب قدیم مربوطه مانند:
ـ ترجمانالبلاغه رادویانی (تألیفشده در قرن ۵ هجری) که قبلاً ذکر آن آمد.
ـ حدائق السحر از رشید وطواط شاعر نامدار زمان خوارزمشاهیان که منظومهیی در عروض فارسی شامل ۱۶ بجز عروضی سرود.
ـ زینتنامه ـ تألیف رشیدی سمرقندی
ـ لباب الالباب از محمد عوفی
ـ دلاله الالفاظ از دکتر ابراهیم امین.
ـ عیار الشعر از ابن طباطبا.
ـ بحور الحان در عمل موسیقی و عروض از فرصت شیرازی شاعر ادیب موسیقیشناس
ـ شعر العجم از شبلی نعمانی
ـ حدائق البلاغه، میرشمسالدین فکری، چاپ کلکته ۱۸۱۴
تا کتاب دو جلدی «صناعات ادبی» استاد بسیاردان ادیب فقید جلال همایی و کتب بدیع و قافیه تألیف دکتر شمیسا، دکتر حمیدیان و تحقیقات بسیار سودمند و علمی ادیب، شاعر منتقد و مترجم ارزشمند معاصر ایران جناب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و تحقیقات شاعر ادیب توانا مهدی اخوان ثالث … و کتابها و رسائل و پژوهشهای متعدد دیگر که به فارسی و عربی در اختیار است.
شاید امروز دیگر احساس کنیم که مطالعۀ کتب عروض قافیه و بلاغت و صنایع ادبی برای ما لازم نیست و نوعی برخورد منفی با آنها داشته باشیم، ولی شناخت و مطالعۀ آنها نه تنها بلامانع که ای بسا مفید است و میتوانیم وجوه متعدد ابهام را در شعر شاعران سلف از طریق شناخت آن صنایع و بدایع پیدا کنیم. شاعر امروز هم دارای «علم لدنی» نیست و باید عوامل متشکله شعر را بشناسد. به حد کافی واژه در اختیار داشته باشد. مشرف یا لااقل آشنا به علوم زمان باشد ضمن اینکه ذوق شعر، استعداد شعری، علاقۀ مهارناپذیر به شعر، قدرت خلاقه تصور و تصویرسازی، استدراک عمیق و عاشقانه از طبیعت و همۀ کائنات، گفتوگوی دوستانه با ذرات هستی برای شاعر یک ضرورت اجتنابناپذیر است و یک قدرتی که در وجود او مخمر و مستتر است. به قول مولانا:
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان پس خامشیم
و بدینگونه است که شاعر کلام آگاهانه الهامگونه منبعث از نوعی «شعور نبوت» با محرمان هوشمند در میان مینهد.
دکتر محسن هشترودی ریاضیدان، زیباییشناس، شاعر، ادیب، هنرپژوه و استاد ارجمند فقید معاصر میفرماید:
«.. بحر و قافیه سد راهی در برابر شاعر است. شاعر توانا آن کسی است که همین سد را استخدام کرده و از موانع راه نپرهیزد ـ اما ذات «شعر» روشن است که جز «نظم» است (افراز و بزرگنمایی کلمات از نگارنده است.) گاه میبینیم که اندیشهیی در قالب نثر ادا شده، لکن در حقیقت جزء زیباترین و شیواترین اشعار است…»
ابهام در شعر بستگی به علل و عوامل متعدد دارد که مقداری به تفکر، خیال، احساس، عاطفه و جلوههای درونی شاعر مربوط میشوند و شماری دیگر به بدنه، صورت و ساختار ظاهری آن، و در نهایت باید یک ارتباط عقلانی صمیمانه نزدیکی بین «شعرخوان» و «شعرسرا» وجود داشته باشد. شاعر آگاه جدی شعردوست شاعرشناس در ایجاد جو عاطفی و منطقی با شعر در نمیماند و از آن به نحو اتم و اکمل لذت میبرد. به این قطعه از بوف کور هدایت توجه فرمایید:
«شب پاورچین پاورچین میرفت. گویا به اندازه کافی خستگی در کرده بود. صداهای دوردست، ضعیف به گوش میرسید. شاید یک مرغ یا پرنده رهگذری خواب میدید، شاید گلها میروییدند… در این وقت ستارههای رنگپریده پشت تودههای ابر ناپدید میشدند. روی صورتم نقش ملایم صبح را حس کردم و در همین وقت بانگ خروس بلند شد…»
این قطعه نثر از جمله اشعار لطیف و روان است. خصوصاً غموض و ابهامی که در آن است، مؤید ادعای ما است که حتا خود هنرمند نتوانسته احساس مبهم و پیچیدۀ خود را نامگذاری کند. این قطعه همچنان که «ونسان مونتی» (شارح و مترجم فرانسوی بعضی از آثار هدایت) در کتاب خود میگوید، شعر است و شعر محض، لکن هیچ کمکی از قوانین نظم یعنی عروض و قافیه نگرفته است.
راز زیبایی و جذابیت سمبولیسم و مکاتب و نحلههای منتزع از آن، چه در عرصۀ شعر و چه در پهنهی داستاننویسی همان پیچیدگیها، ابهامها، گرهها یا بهاصطلاح علم کلام تعقیدات و یا برخورد با گرهها و بغرنجیهای تفکربرانگیز است. فروغ فرخزاد بیانی ساده و جذاب و موزون دارد. اما قصدش این نبوده که ساده و جذاب و موزون و حتا مقفی شعر بگوید، بلکه شعرهایش ـ بیاینکه احساس قید و بند کند ـ با قید و بند وزن و قافیه و گاه حتا ردیف متولد شدهاند. او نکوشیده شعر خود را مبهم و معقد کند و حتا نکوشیده است ساده و روان بگوید که خود را به دست لحظات روشن و خیرهکننده و پرجاذبه شعر بسپارد. نتیجهاش این است که از خواندن شعرش لذت میبریم بیاینکه به عقدهها (گرهها) ابهامات و سایه روشنهای آن بیندیشیم:
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از میان شکلهای هندسی محدود
به پهنههای حسی مساحت پناه خواهم برد
من عریانم، عریانم، عریانم
مثل سکوتهای میان کلامهای محبت عریانم
و زخمهای من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق
من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و از انفجار کوه گذر دادهام.
و تکهتکه شدن راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذرههایش آفتاب به دنیا آمد.
نبوغ صمیمانه شاعر با استفاده از عباراتی خوشآهنگ و واژگانی ساده و در دسترس «از میان شکلهای هندسی محدود» این جهان مبتذل پیش پا افتاده «به پهنههای حسی مساحت پناه میبرد» و از سکوتهای میان کلامهای محبت میگوید. خواننده حتا اگر با سیاق کلام فروغ آشنا نباشد و اگر بسیار هم سختگیر باشد از آن لذت میبرد. همچنان که غموض و ابهام موجود در بسیاری از اشعار نیما یوشیج، شاملو، اخوان، زهری و… و نیز شاعران سپید و موج نو (چون احمدرضا احمدی، بیژن الهی، بیژن کلکی، مجید نفیسی، اسماعیل نوری علا، و…) نیز از این گونه است.
ابهام، آرایه عرضی شعر نیست؛ زیبایی درونی آن است. فکر، احساس و عاطفه مثلث متحد و جداییناپذیر شعر اند و این هر سه کاملاً درونی، مشخص، انتزاعی و پرراز و رمز اند و نمیتوان برای آن تعریف و کالبد و فرمول تعیین کرد. ابهام ذاتی شعر است و ذات را نمیتوان با عرض شناساند.
Comments are closed.