احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۸ سنبله ۱۳۹۴
اشاره: دکتر شمسالحق آریانفر از نویسندهگان و پژوهشگران نام آشنای افغانستان است که در بخشهای مختلف فرهنگی کارهای مهمی را انجام داده است.
او تحصیلاتش را درکابل در دانشکدۀ ژورنالیزم بهپایان رسانده و بعد از آن، دورۀ ماستری و دکترا را در کشور تاجیکستان در اکادمی روسیه بهپایان رسانده است.
شمسالحق آریانفر با نوشتن سی عنوان کتاب در عرصههای تاریخ، ادبیات، عرفان و فلکلور، خدمت بزرگی به جامعۀ فرهنگی کشور کرده است.
او از سالهای دراز بهاین طرف، در زمینۀ معرفی شخصیت، کارنامه و اندیشۀ قهرمان ملی کشور شهید احمدشاه مسعود کتابها و مقالات فراوانی نوشته است. برای دریافت خاطرات او با قهرمان ملی کشور و انگیزۀ انجام کار در جهت معرفی شخصیت مسعود، گفتوگویی را با دکتر آریانفر انجام دادهایم که اینک میخوانید:
-سپاسگزارم از اینکه برای این گفتوگو فرصت میگذارد. در نخست اگر بگویید که چگونه وارد جبهۀ جهاد و مقاومت شدید؟
در جبهۀ جهاد و مقاومت ما بیشتر در زمینههای فرهنگی و سیاسی کار کردیم، برای همین، مستقیماً در جبهۀ جنگ رو در رو نرفتیم.
وقتیکه قرار شد به صفت نمایندۀ جبهه تعیین شوم و بهپاکستان بروم، آمرصاحب احمدشاه مسعود نپذیرفت و گفت: خودت در داخل کشور بمان و در همین جا کار کن. شهید احمد شاه مسعود اهمیت کارهای فرهنگی را میدانست و بههمین خاطر گفت، کسانی که بهپاکستان میروند، وضعیت بهگونهییست که بیشتر درگیر مناقشات میشوند و در آنجا (پاکستان) یک عده در جستجوی پول و کارهای دیگر میشوند و از روحیۀ اصلی کار عقب میمانیم.
از همینجا بود که بیشتر کارها را در بخشهای فرهنگی و سیاسی انجام دادیم.
-اگر بگویید که چه زمانی با شهید احمدشاه مسعود آشنا شدید و در نخستین آشناییتان قهرمان ملی را چگونه یافتید؟
با شهیداحمدشاه مسعود پیش از اینکه ببینیم ارتباط طولانی داشتیم، در ارتباط بودیم و بدون دیدن ما را میشناخت.
چهار و یا پنجسال پیشتر از پیروزی جهاد مردم افغانستان، باری رفتیم بهپنجشیر که آمرصاحب بیشتر در تخار میبود، زمستان وقتی بهپنجشیر آمد، بهدیدنش رفتیم، دوستانی دیگر هم بودند. زمانیکه رسیدیم و در یکجایی نشستیم، داکتر عبدالرحمن نماینده و معاون احمدشاه مسعود از ما پذیرایی کرد، ساعاتی نشستیم و هیچ از آمرصاحب خبری نبود.
ساعت هشت و یا نُه شب بود که یکبار دروازه باز شد و بدون اینکه محافظی باشد، یکنفر وارد اتاق شد، چون پیش از آن کم و بیش تصاویرش را دیده بودیم، فهمیدیم که احمدشاه مسعود است. با ما نشست و پیرامون موضوعات مختلف با هم صحبت کردیم، در اولین نگاه بیداری و درایت خاص از سیمایش مشخص میشد.
شهید احمدشاه مسعود در همه زمینهها حرفی برای گفتن داشت، بعد از آن دیدارها و پیوندهای ما با قهرمان ملی بیشتر شد.
– شهید احمدشاه مسعود چه دیدگاهی برای کارهای فرهنگی داشت و برای فرهنگ و فرهنگیان چه ارزشی را قایل بود؟
برعکسِ اکثریت مسوولین و فرماندهانی که بهکارهای فرهنگی توجه نمیکردند و بیشتر مصروف کارهای نظامی بودند، اما شهید احمدشاه مسعود بسیار دقیق متوجه کارهای فرهنگی بود، حتا بیشتر از کارهای نظامی و یا موازی بهآن، بهکارهای فرهنگی ارزش قایل بود.
سیاست دنیای امروز هم نشان میدهد، هر کاری را که انجام میدهند، از مجرای فرهنگ داخل میشوند، اگر در جایی حملۀ نظامی میکنند، نخست از طریق فرهنگی زمینهسازی میکنند؛ این موضوع نمایانگر این است که شهیداحمدشاه مسعود چقدر پیشتر از زمان حرکت میکرده است، بههمین خاطر است که او متوجه اطلاعرسانی و ذهنیتسازی بود.
با آنکه شرایط زندهگی در زمان جهاد و مقاومت مشکل بود، اما او در قلمروش رادیو، روزنامه، نشریات و جراید داشت و به شخصیتهای فرهنگی توجه بیشتر میکرد تا موضوعات را بازتاب دهند.
– با توجه بهشرایط کنونی افغانستان، نبود قهرمان ملی را چگونه میبینید و با توجه بهشناخت شما از کارنامه و کارکردهای او، با این وضعیت چگونه برخورد میکرد؟
یک نکته این است که اگر شهید احمدشاه مسعود زنده میبود چنین شرایطی بهمیان نمیآمد و تا مسعود زنده بود هم چنین شرایطی نیامد، بههمین خاطر او بهشهادت رسانده شد.
یک خاطره را میخواهم تعریف کنم و آن اینکه، داکتر صاحب عبدالرحمن سالهای درازی نمایندۀ شهید احمدشاه مسعود بود و همواره بهبیرون از کشور میرفت که با من هم بسیار نزدیک بود.
یکی از روزها از او پرسیدم که تو همیشه بهبیرون از کشور میروی، ما کوه بهکوه سرگردان هستیم، دنیا چه تصویری از ما دارند و چه میگویند؟
داکتر عبدالرحمن گفت: هر جاییکه میروم، دنیا میگوید که طرح احمدشاه مسعود چیست؟ بیایید که ما حمایت کنیم، اگر طرحی ندارید، بیایید برنامۀ ما را پیاده کنید که ما حمایتتان کنیم.
آنان هر طرحی را که میدهند برای عملیکردن آن احمدشاه مسعود را در نظر گرفتهاند، آنان خواستی هم داشتند و میگفتند که ما حکومت اخوانیها را قبول نداریم. گویا مسعود در مقابل رهبران و سایر مجاهدین قرار گیرد؛ اما آمر صاحب تا آخرین مرحله بهاین طرح راضی نشد.
در شرایط امروزی هر کسی که است- حتا میشود استثنا هم قایل نشویم- همه بهدنبال منافع و منفعت شخصی است و برای کسب قدرت و امکانات تلاش میکند. در آن زمان، تمامی این امکانات برای شهید احمدشاه مسعود میسر بود و او هیچگاهی نمیپذیرفت، بهخاطری که میخواست بهیک جریان لطمه وارد نشود و خیانت بهدوستان، مجاهدین و مسلمان نشود و روند ملی صدمه نبیند؛ بههمین خاطر شب و روز مصیبت را تحمل میکرد، اما نمیخواست که خودش امتیاز بگیرد و دیگران را ترک کند. اینکار را هیچکسی در افغانستان انجام نداده و تنها قهرمان ملی کشور میتواند استثنا باشد.
او در جریان مبارزاتش در هیچ معاملهیی بهنفع خودش دخیل نشده و همواره هدفش اسلام، افغانستان و آزادی بود که در همین راه جان داد.
– شما از جمع پژوهشگرانی بودید که در زمان زندهگی و بعد از شهادت احمدشاه مسعود کارهای زیادی را برای معرفی اندیشه و کارنامۀ او انجام داده اید. بهعنوان یک فرهنگی نیاز انجام چنین کاری را در چه میدید؟
وضعیت در افغانستان بهگونهیی است که متأسفانه دشمنان افغانستان مشکلات و نفاق ملی را در کشور دامن زدند و این سبب شد که ما بیشتر در حب و بغض قضاوت کنیم. بسیاری از دوستان در زیر سایۀ این وضعیت نتوانستند حالات را درست تشخیص دهند. جدایی از این موارد، اگر بهمسعود نگاه کنیم شخصیتی بهمانند او در منطقه نگذشته و منطقه شخصیتی مانند او را نداشته است. این را گذشت زمان و از میان رفتن نسلی که دچار حب و بغض هستند، روشن خواهد ساخت.
نبوغ او در عرصههای نظامی و سیاسی و آزادهگی و آگاهی او، استثنا است. در بسیاری از مسایل پیش از آنکه بهمیان آید، مسعود دیدگاه و نظریات دقیقی را ارایه کرده است.
او در شرایطی در رابطه بهمواد مخدر، زن، تروریسم، افراطگرایی، دموکراسی و حقوق بشر نکاتی را گفته است که امروزه بسیاریها بهمشکل آنرا درک میکنند.
امروزه بسیاریها تازه دموکراسی را یاد گرفته و این موضوعات را تکرار میکنند، اما قهرمان ملی در اوج جنگ و خشونت میگوید که میرویم بهطرف دموکراسی و حقوق بشر. از پسمنظر اسلامی و عقیدتی شخصیتی است که همواره خدا را ناظر و شاهد میداند و هیچگاهی آلوده بهدیدگاههای قومی نیست.
یک خاطره را تعریف میکنم. کاکا جان محمد که فعلاً هم زنده است، میگوید: در توپخانه نماینده بود که از طرف پاکستان چند کارتن کتاب آمد. از میان دهها کارتن چند کارتن را بهآمرصاحب فرستادم. وقتی این کتابها به او رسید به من احوال داد که چیزهایی را که به من روان کردی، میدانی که چیست؟
گفتم: نخیر. تنها کتابها است. برایم گفت که چند کارتن دیگر از این کتابها است؟ گفتم: پنجاه و پنج کارتن دیگر. گفت که همین لحظه تمام این کتابها را آتش بزن. کتابها را آتش زدم.
کتابهاییکه بهآتش کشیده شد، کتابیهایی بود زیر نام: آیا نجیب را میشناسید؟ در آن کتاب بهخانواده و خود داکتر نجیبالله بسیار توهین شده بود. اینکار زمانی صورت گرفته بود که داکتر نجیب حکم اعدام غیابی مسعود را صادر کرده بود و هر روز او را بمباران میکرد، در چنین وضعیتی هر دشمن دیگری اگر میبود، این کتابها را بهگونۀ بسیار وسیع در همهجا پخش میکرد؛ اما برعکس، شهیداحمدشاه مسعود گفته بود که درست است که داکترنجیب با ما میجنگد، اما از افغانستان است و هموطن ما است؛ اجازه نمیدهیم که آیاِسآی بیحُرمتی بهیک خانوادۀ افغانستان کند.
کاکاجان محمد میگوید، زمانیکه داکتر نجیبالله در مرکز سازمان مللمتحد زندانی بود، این قصه را برایش کردم و متوجه شدم که او گریه میکند؛ این گریه از جایی سرچشمه میگرفت که ما چه کردیم و احمدشاه مسعود در برابر ما چه انجام داد.
میبینید که عظمت شهید مسعود در کجا است و جا دارد که سالها در پیوند به او نوشته شود.
– در اخیر این گفتوگو اگر خاطرهیی از شهید احمدشاه مسعود را برای خوانندهگان روزنامۀ ماندگار تعریف کنید.
همۀ لحظات و فرصتهایی که با قهرمان ملی کشور میبودیم خاطرات خوش و فراموش ناشدنی بود. یکی از ویژهگیهای شخصیتی او این بود که در بهکارگیری و شناخت افراد استثنا بود و میدانست که از کی در کدام مورد چگونه استفاده کند، زمانیکه بهکسی اعتماد میکرد بههیچصورت بهآن خدشه وارد نمیکرد و با اعتماد کامل در کنارش کار میکرد. این خاطرات را نمیشود در یک گفتوگوی کوتاه روایت کرد.
-ممنون از اینکه فرصت گذاشتید.
از شما هم.
Comments are closed.