احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





از افراط‌گرایی دینی تا میانه‌روی مذهبی

گزارشگر:عبدالبشیر فکرت بخشی، استاد دانشگاه کابل - ۲۵ سنبله ۱۳۹۴

بخش سوم

mnandegar-3تابعین در مسایلی با هم اختلاف داشتند و این اختلاف‌ها به پیشوایانِ فقه اسلامی نیز انتقال یافت؛ چنان‌که پاره‌یی از این اختلاف‌ها به این‌که امامانِ فقه به کدام اصحاب بیشتر ارادت و توجه دارند، ارتباط می‌گیرد. امام ابوحنیفه رحمه‌الله توجه زیادی به تابعین و اصحاب کوفه دارد در حالی‌که امام مالک رحمه‌الله به اهل مدینه و مکه دل بسته است. با این حساب، اگر مکان‌هایی را که هر یک از دو مذهبِ فقهی بدان چشم دوخته‌اند عوض کنیم؛ مثلاً فرض کنیم که مذهب مالکی به اهل کوفه نظر می‌داشت و مذهب حنفی نیز به اهل مدینه و مکه چشم می‌دوخت، قطعاً اصول‌پایه‌های مذهبی و به ‌دنبال آن مسایل فقهیِ متکی بر آن‌ها نیز عوض می‌شد و دگرگونی‌های زیادی در این دو مذهب روی می‌داد.
با این توضیح، توجه به زمینه‌های شکل‌گیری مذاهب و برخی ریشه‌های اختلافِ اصولی و فرعی آنان کمک می‌کند میانه‌روی مذهبی بر پایۀ معرفت و آگاهی شکل بگیرد و زمینه‌های معرفتی تسامح مذهبی تقویت یابد.
زمان و زمینۀ فهم
امروزه دانش هرمنوتیک، به‌ویژه هرمنوتیک فلسفی که به کاوش ماهیتِ پدیدۀ فهم می‌پردازد، نشان می‌دهد که هیچ ‌فهمی فارغ از زمان و زمینی که در آن پرورده شده است، ممکن نیست. عبدالله نصری در این زمینه می‌نویسد:
این قسم هرمنوتیک (هرمنوتیک فلسفی) به تفکر در اصل پدیدۀ فهم توجه دارد تا اصول و قواعدِ تفسیر و فهم. به بیان دیگر، به نحوۀ شکل‌گیری فهم و عوامل مؤثر در آن یا چه‌گونه‌گی رخدادِ فهم می‌پردازد. از نظر هایدگر و گادامر باید به‌جای روش فهم، به ماهیت فهم توجه کرد. هرمنوتیک فلسفی عموماً به همۀ معارفِ بشری توجه دارد؛ زیرا از مبانی فهم و شرایط وجودی آن‌ها سخن می‌گوید .
هرمنوتیک فلسفی را باید چرخشِ مهمی از روش به ماهیتِ فهم دانست که در آن به تکوینِ و شرایطِ شکل‌گیری فهم پرداخته می‌شود. این نوع هرمنوتیک که به‌صورت‌های هرمنوتیک پدیدارشناسانۀ هوسرل و هستی‌شناسانۀ هایدگر بیشتر تبلوّر می‌یابد، نشان می‌دهد که شرایط زمانی و مکانی فاعلِ شناسنده – خواه به آن آگاهی داشته باشد و یا خیر – بر نوعِ برداشت و تأویل او تأثیر می‌گذارد و هیچ فهمی فارغ از تأثیرپذیری ممکن نیست. انسان از گذشته‌گان، شرایط زیست‌محیطی، عقلِ حاکم زمان، پیش‌فرض‌ها و …، اثر می‌پذیرد و سپس بر دیگران و پسینیان اثر می‌گذارد. تأثیرپذیری و تأثیرگذاری در همه‌جا یکسان نیست، بلکه با تفاوتِ درجات همواره مطرح بوده است. دکتر قرضاوی دو نکته را در بابِ افراط‌گرایی یادآور شده است که بسیار بااهمیت ‌اند:
نکتۀ اول: بی‌تردید میزان شدت و ضعف دین‌داری شخص، به اعتبار محیط زنده‌گی و نحوۀ پای‌بندی آن به دین، در داوری‌اش تأثیر به‌سزایی دارد که اشخاص و افراد را به افراط‌گرایی، میانه‌روی، اهمال‌کاری و بی‌مبالاتی منسوب و محکوم می‌نماید. تجربه ثابت کرده است که اگر شخصی غیرتِ دینی قوی داشته باشد و در محیطی پای‌بند به احکام دین زنده‌گی کرده باشد، در برابرِ هرگونه اهمال و یا مخالفت با دین، سریعاً واکنش نشان می‌دهد تا جایی که اگر مسلمانی به قیام شب و صیامِ روز عمل نکند، در شگفت می‌ماند[…]
عبدالله نصری: ۱۳۸۹، راز متن، ص۱۰۲، چاپ اول (ایران: تهران- سروش)
نکتۀ دوم: منصفانه نیست به محض این‌که فردی آرای فقهی سخت‌گیرانه‌یی برگزیده، او را به «تندروی دینی» متهم نماییم؛ مادامی‌که عقیده دارد آرای موردِ قبولش مصیب‌تر و برتر می‌باشد و می‌بیند که نسبت به آن‌ها از دیدگاه شرع ملزم، و از منظر دین موردِ حساب قرار می‌گیرد. […] واقعیّت این است که مردم در این خصوص با یکدیگر متفاوت اند؛ برخی از آنان، خود سهل‌انگارند و بر دیگران هم آسان می‌گیرند. پاره‌یی بر خویش سخت‌گیرند و بر دیگران هم. در میان صحابه نیز کسانی بودند که به «رخصت» عمل می‌کردند، همانند ابن عباس، و برخی هم سخت‎گیر بودند همانند عبدالله بن عمررضی‎الله‌عنها .
بااهمیت‌تر آن‌که، گروه‌ها و افرادی بنا بر شرایط محیطی خویش به اصحابِ مشخصی دل می‌بندند و زنده‌گی آن‌ها را نصب‌العینِ خویش قرار می‌دهند. سخت‌گیران به زنده‌گی کسانی چون ابوذر، عبدالله بن عمر و…، دلبسته اند، در حالی‌که آسان‌گیرها به کسانی چون ابوبکر صدیق، ابن عباس رضی‌الله‌عنهما و دیگران توجه دارند. این‌جاست که گروه‌ها و نحله‌های مختلفی، به دلیل اختلافِ مرجعیّتِ آن‌ها، شکل می‌گیرند و راه‌های‌شان از یکدیگر جدا می‌شود.
این‌که شرایط زیست‌محیطی بر نوعِ قضاوتِ انسان‌ها اثر می‌گذارد، نزدیک به بداهت است. با این بیان، یکی از عواملِ عمده و مؤثر در تعددِ قرائت‌ها و ظهورِ نحله‌های مختلف را باید در تکثر فرهنگی – محیطی جست‌وجو کرد. اثرپذیری را نباید ویژۀ انسان‌های مشخصی دانست که در مقطعِ زمانی خاصی زنده‌گی دارند، بلکه این قاعده عام و فراگیر است که نمی‌توان آن را به مقطع و یا انسان‌های خاصی محدود کرد. انسان همواره در زمان و مکان می‌زید و با اثرپذیری از شرایط زمانی و مکانی، بر زمان و مکانِ خودش تأثیر می‌گذارد. اثرپذیری و تأثیرگذاری لازمۀ زنده‌گی بشر است که در هیچ مقطعی پنهان و پوشیده نبوده است. نمونۀ بارزِ این مسأله را می‌توان در زنده‌گی امام شافعی رحمه‌الله جستجو کرد. امام شافعی رحمه‌الله که روش او را جمع میان عقل و نقل خوانده‌اند، در سال‌ ۱۸۴ هـ ق – که جوانی سی‌وچهار ساله است – به اتهام هم‌دستی با علویان موردِ آزار و اذیتِ بسیاری قرار می‌گیرد. او در اثر استدلال قوی و شهادت محمد بن‌حسن از کشته ‌شدن نجات می‌یابد و مدتی پس از آن، عازم مکه می‌شود و پس از ۹ سال، دوباره به بغداد برمی‌گردد و سپس به مصر می‌رود . وقتی امام شافعی به مصر می‌رود، بخشِ قابل ملاحظه‌یی از نظریّات او تغییر می‌کند و مذهبِ جدید شافعی شکل می‌گیرد.
این امر نشان می‌دهد که فقیهانِ مسلمان، و به تبع آن، فقه اسلامی به پیمانۀ زیادی از ظروفِ زمانی و مکانی‌یی که در آن پرورده شده‌ است، اثر پذیرفته است و همواره اثر می‌پذیرد. رابطۀ دوسویه میان شرایط زمانی و مکانی با احکام فقهی باعث می‌شود تا فقه اسلامی از امتیازِ نوشونده‌گی مداوم، حرکتِ همگام با تحولات و پویایی هرچه بیشتر برخوردار گردد و جریان فقه‌ورزی توقف نیابد. به همین ‌سان، دکتر قرضاوی نیز پس از رفتن به حج بیت‌الله در کتابی که پیرامون حج نوشته بود، بازنگری می‌کند، و دیدگاه‌های فقیهانِ دیگری نیز مشمولِ این قاعده است.
با این توضیح، توجه به زمینه‌های شکل‌گیری گروه‌ها و نقشِ محیط در تکوینِ فکرها باعث می‌شود تا این تنوّع با متانت و خون‌سردی بسیاری تحمل شود و پیروان مذاهب و نحله‌های گوناگون، تسامح را جای‌گزینِ فرهنگِ حذف و سرکوب‌گری سازند.
مرزهای ساحت‌های دینی
دین از اندام‌های مختلفی تشکیل یافته است که اعتقادیات را باید قلب آن به شمار آورد. موضوعاتِ مربوط به اخلاقیات و فقه اسلامی به ترتیب در مراحل دوم و سوم حایز اهمیت‌اند. فراموش نکنیم که تفکیک و تشخیص اعتقادیات، اخلاقیات و احکام از همدیگر بنابر درهم‌تنیده‌گیِ آن‌ها در مواردی دشوار به نظر می‌رسد، و نیز نباید فراموش کرد که دین مقدس اسلام فراتر از این‌ها، مباحثِ تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و … را نیز در خود دارد که به‌ آن کمتر پرداخته شده است.
نامشخص‌بودن قلمروهای فقه، اخلاق، عقاید، تاریخ و غیره بخش‌های دین، و نیز توسعۀ نامتوازن آن‌ها باعث شده است تا پژوهندۀ یکی از این رشته‌ها به ساحتِ رشتۀ دیگری دست یازیده و نوعی تداخل میان بخش‌های مختلفِ دین به‌وجود آید. این‌که ساحت اعتقاد تا کجاست؟ مرزهای فقه کدام‌اند؟ و نسبت میان اخلاقیات، اعتقادیات و احکام چه‌گونه است؟ پرسش‌هایی‌ست که بایست توسط فلسفۀ دین مورد تحلیل و تجزیه قرار گیرند، و با مشخص‌شدن قلمرو و نسبت آن‌ها، رویکردها به دین نیز آگاهانه‌تر و علمی‌تر خواهد شد. امروزه تخصصی‌ شدنِ علوم به اصلِ انکارناپذیری مبدل شده است که در قریب به اتفاق نهادهای علمی موردِ توجه است. متأسفانه در عصری که تخصصی‌شدن را در حوزه‌های مختلف می‌توان از لازمه‌ها و شاخص‌های آن شمار کرد، برخوردِ مسلمان‌ها با دین غیرتخصصی است؛ انگار دین یک کلِ منسجم و بخش‌های آن در حدی ارگانیک است که آموختن بخشی از آن، به معنای آموختن کل دین تلقی می‌شود.
تخصصی‌شدنِ علوم دینی کمک می‌کند تا برخی ریشه‌های تندروی که با عدمِ تخصص ارتباط می‌گیرد از میان برود و میانه‌روی مذهبی همگام با تخصص‌گرایی از حاشیه به متن کشیده شود. بسیاری از فتواهای سخت‌گیرانۀ دینی از حنجره کسانی بلند می‌شود که دانش کافی و تخصصِ لازم در این زمینه ندارند و با فتواهای عجولانه و بی‌پایۀ خویش، پایه‌های زیرینِ دین را آسیب می‌رسانند. تخصصی ‌شدن کمک خواهد کرد تا فتواهای صادره نیز توسطِ دانشمندانِ متخصص صادر گردد و با این کار، زمینه‌های میانه‌روی دینی بیش از پیش تقویت می‌یابد.
بدون تردید، یکی از معضلات بزرگی که جوامع اسلامی با آن مواجه‌اند، نامشخص ‌بودنِ ساحت‌های مختلف دین و در پی آن، نامشخص ‌بودنِ حوزه‌های تخصصی اندیشمندان دینی است. منظور از نامشخص بودنِ ساحت‌های دینی در خودِ دین نیست، بلکه هدف از آن، عدم تشخیص ساحت‌های مختلف دین در نزد مسلمان‌هاست. به‌طور مثال، تعیین معیار این‌که مسلمان کیست و کافر کیست، به عهدۀ متکلم است؛ اما امروزه فقها در این زمینه موقف می‌گیرند و از مرز فقه به قلمرو عقیده و کلام عدول می‌کنند. رویدادهای تاریخی اسلام نشان می‌دهد که «تعیین معیار برای کفر و ایمان»، یکی از داغ‌ترین مباحث کلامی بوده است که در میان فرقه‌های مختلف، مباحثِ بسیاری را با خود حمل می‌کرده است و بایست متخصص عقاید و کلام در این زمینه داوری کند نه متخصص فقه اسلامی. به همین‌سان، عکس قضیه نیز می‌تواند واقع شود که در هر دو صورت، برخوردها با دین غیرتخصصی خواهد بود.
به هر روی، تخصصی‌ شدنِ حوزه‌های دینی با توجه به فاصلۀ زمانیِ ما از منبع وحی و گسترش معارف دینی، امرِ حتمی و ضروری به نظر می‌رسد و تأکید قرآن بر این‌که از اهل ذکر (موضوعات) بپرسید [نحل: ۱۶] دقیقاً به معنای رعایت تخصص در تمامی ساحات، از جمله ساحت‌های دین است. با این وصف، اگر کسی بتواند در تمامی ساحت‌های دین تخصص داشته باشد (که یک چنین امری کمتر اتفاق می‌افتد)، داوری وی در ساحت‌های تخصصی‌اش اشکالی ندارد.
نیاز به علم درجه دوم یا فلسفۀ فقه
یکی از موضوعاتی که با میانه‌روی مذهبی ارتباط می‌گیرد، غفلت‌ورزی از درآمیخته‌گی ساحت‌های مختلفِ دینی است. مرزهای عقیده، اخلاق، فقه اسلامی و … در نزد مسلمان‌ها چندان روشن نشده و کار لازمی نیز در این زمینه صورت نگرفته است. این امر سبب می‌شود تا متخصصِ یکی از این رشته‌ها در ساحت‌های دیگرِ دین نیز تشبث کند و از حدود صلاحیتِ علمی خویش فراتر رود.
با این بیان، روشن شدنِ قلمروهای فقه، اخلاق، عقیده، علم و غیره کمک می‌کند رویکردها به دین تخصصی شود و زمینۀ فتواهایی که غیرمفتیان صادر می‌کنند، تقلیل پیدا کند. یکی از ساحت‌هایی که فربهی بسیاری یافته و توجه زیادی نیز به‌ آن شده است، احکام عملی فقهی است. فربه ‌شدنِ فقه باعث شده است تا سایر ساحت‌های دین از نظر به‌دور بماند و قلمروِ فقه تا سرزمین‌های عقیده و اخلاق نیز گسترش یابد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.