احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ یک شنبه 3 عقرب 1394 - ۰۲ عقرب ۱۳۹۴
قبیلۀ بنیامیه یا اموی از قبایل نیرومند قریش در مکه بود که سرانِ آنها از همان آغاز ظهور اسلام و بعثت پیغمبر اسلام (ص) که به قبیلۀ بنیهاشم قریش تعلق داشت، در مخالفت و خصومت با بنیهاشم قرار گرفتند. رهبری مخالفتِ امویها را ابوسفیان، کلان و رییسِ این قبیله به دوش داشت و تا فتح مکه از سوی پیامبر اسلام (ص) به این خصومت و جنگ ادامه داد.
پس از فتح مکه و انتشار اسلام در شبه جزیرۀ عربستان دیگر مجالی به مخالفت بنیامیه باقی نماند و ابوسفیان به پیامبر تسلیم شد و اسلام را پذیرفت. اما پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) که موضوع خلافت به میان آمد، سران بنیامیه با توجه به اقتدار گذشته در میان قبایل قریش، در صدد دسترسی به قدرت شدند. در خلافت ابوبکر (رض) افراد قبیلۀ اموی منصب مهمی نداشتند و بیشتر به جبهات جنگ فرستاده میشدند. در خلافت عمر (رض) نیز این سیاست ادامه یافت. اما پس از تسخیر شام، نخست یزید بن ابوسفیان و پس از مرگ او برادرش معاویه بن ابوسفیان به فرمان خلیفه دوم به ولایت شام (سوریه) گماشته شدند.
امویها در خلافت عثمان بن عفان (رض) که وی متعلق به این قبیله بود، مجال بیشتر یافتند. معاویه در شام پایههای اقتدار خود را محکم کرد و پس از شهادت خلیفۀ سوم، در صدد تصاحب خلافت و تثبیت اقتدار سیاسی امویها برآمد.
خلافت علی بن ابی طالب (رض) پس از شهادت خلیفه سوم برای سران اموی در شام و مناطق دیگر که آن را انتقال خلافت و اقتدار سیاسی از بنیامیه به بنیهاشم میپنداشتند، غیر قابل قبول بود. مطالبۀ مجازات قاتلین حضرت عثمان (رض) از سوی والی شام، زمینه را برای مخالفت با خلافت علی (رض) مساعد کرد.
نخستین جنگ بر سر خونخواهی خلیفۀ سوم
جنگ جمل نخستین جنگ مخالفانِ خلافت حضرت علی بر سر خونخواهی حضرت عثمان بود که در ماه جمادیالآخرسال ۳۶ هجری قمری در بصره به وقوع پیوست. طلحه بن عبدالله و زبیر بن عوام علیرغم بیعت با خلیفۀ چهارم، به خونخواهی خلیفۀ سوم سر مخالفت برداشتند و به مکه رفتند. در مکه عایشه (رض) همسر پیامبر اسلام (ص) که در روزهای شورش علیه خلافت عثمان (رض) از مدینه به این شهر آمده بود، به این مخالفان خلافت پیوست. به نوشتۀ ابن اعثم کوفی (ابومحمد احمدبن علی معروف به ابن اعثم کوفی) مؤرخ قرن چهارم هجری قمری در کتاب معروفش «الفتوح»، وقتی عایشه (رض) خبر خلافت علی بن ابی طالب را شنید، خشمگین شد و گفت: «کاشکی آسمان بر زمین افتادی تا این روز ندیدمی و این نشنیدمی. به خدا که عثمان را به ظلم بکشتند و خون او بیجرم ریختند… .» در روایت طبری نیز عایشه (رض) کمر به خونخواهی خلیفۀ سوم بست و گفت: «به خدا عثمان به ستم کشته شد، به خدا انتقام خون او را میگیرم.»
عایشه (رض) با سپاهی که آماده ساخت، همراه طلحه و زبیر راه بصره در پیش گرفت تا قاتلان خلیفۀ سوم مسلمانان را مجازات کنند. خلیفۀ چهارم از پشت سر آنها به سوی مکه رفت و از آنجا آنها را به سوی بینالنهرین تعقیب کرد. قبل از وقوع جنگ، مذاکرات بینتیجهیی میان طرفین صورت گرفت.
سرانجام در این جنگ، مخالفان حضرت علی (رض) شکست خوردند. به یک روایت، ده هزار تن و به روایتهای دیگر شمار بیشتری از دو طرف کشته شدند. زبیر و طلحه (رض) نیز در میان قربانیان این جنگ بودند. در میان کشته شدهگان، صدها تن از اصحاب و یاران پیغمبراسلام (ص) قرار داشتند.
جنگ صفین؛ جنگ بر سر خلافت
بهرغم شکست مخالفان علی(رض) در بصره، جنگ و شورش داخلی پایان نیافت. خلیفه جریر بن عبدالله را به سوی شام فرستاد و از امیر معاویه والی شامات خواستار بیعت شد. والی شام قبل از بیعت، خواستار دستگیری و مجازات قاتلان خلیفۀ سوم گردید. پیش از ورود فرستادۀ علی (رض)، همسر خلیفۀ سوم نامهیی را به امیرمعاویه نوشت که در آن از شهادت خلیفه سوم سخن گفت. پیراهن خونین خلیفه ضمیمۀ این نامه بود. امیر شام در دمشق نامه را به مردم خواند و پیراهن خونین خلیفۀ سوم مسلمانان را در معرض دید آنها قرار داد. این امر در تحریک و تحریص مردم برای انتقام از قاتلان خلیفۀ سوم مؤثر بود؛ چیزی که زمامدار شام در پی آن میگشت.
وقتی امیرمعاویه از بیعت با علی بن ابی طالب (رض) امتناع ورزید، خلیفه او را در ماه محرم ۳۶ هجری قمری از ولایت معزول کرد و به جایش سهل بن حنیف را به شام اعزام داشت؛ اما والی شام راه را به روی والی جدید بست. به نوشتۀ تاریخ طبری، امیر معاویه در پاسخ به نامههای علی (رض) در ماه صفر ۳۶ هجری قمری، پاکت سربسته و بدون نامه را فرستاد. فرستادۀ او به خلیفه چهارم گفت که در شام شصتهزار جوان برای انتقام خون عثمان (رض) بیتاباند. وقتی علی (رض) از او پرسید که از چه کسی انتقام میگیرند، پاسخ داد: «از رگهای گردن تو».
مردم مدینه که از عدم بیعت و مخالفت فرمانروای شام نگرانی داشتند، خواستار آن بودند تا موضع خلیفۀ چهارم روشن شود. مردم، زیاد بن حنظله تمیمی از مشاوران نزدیک خلیفه را نزد وی فرستادند تا آخرین موقف و تصمیم خود را مشخص کند. علی (رض) به زیاد گفت «به غزای شام آماده شو!». و زیاد به مردم پیام شمشیر آورد: «ای قوم، شمشیر!…»
جنگ اجتنابناپذیر شده بود. دو طرف خود را آماده ساختند. شمار نیروهای خلیفۀ چهارم در این جنگ بین پنجاه تا نودهزار و حتا یکصدوبیست هزار تخمین میشود. امیرمعاویه نیز لشکری برای جنگ آماده ساخت که تعداد آن را در منابع تاریخی هفتاد تا نود هزار تن گفتهاند.
جنگ صفین در ذیالحجه ۳۷ هجری قمری رخ داد. در بسیاری از منابع شمار کشتههای جنگ صفین را بیشتر از یکصدهزارتن تذکر میدهند. نکتۀ هراسانگیز دیگر در این جنگ، سر بری و انتقال آن به پشت جبهه بود. سر عمار بن یاسر از اصحاب معروف پیغمبر اسلام (ص) توسط سپاهیان شام به دمشق فرستاده شد. سپس این سربریدنها و نمایش سرهای بریده در منازعۀ درونی قدرت در دوران امویها ادامه یافت.
لشکریان معاویه که به روز دهم ماه صفر رو به شکست نهاده بودند، به تدبیر عمروبن عاص قرآن را بر سر نیزهها بلند کردند تا صلح میان طرفین برقرار شود. هر دو طرف تن به حکمیت دادند. از جانب امیرمعاویه عمروبن عاص و از جانب حضرت علی (رض) ابوموسی اشعری حکم تعیین شدند. پس از چند ماه بحث، فیصله حکمیت به نفع امیرمعاویه صادر گردید که مبتکر آن عمروبن عاص بود. در حالی که هردو به کنار رفتن معاویه و علی (رض) از قدرت فیصله کردند، اما در موقع ابلاغ این فیصله، عمرو بن عاص پس از ابوموسی اشعری نتیجۀ داوری را، خلافت معاویه خواند. این حکمیت و نتیجۀ آن، لشکریان خلیفۀ چهارم را دچار نفاق و تفرقه کرد. شماری از طرفداران علی (رض) که بیشتر به قبایل بنی تمیم و بنی بکر تعلق داشتند، پذیرش حکمیت از سوی وی را در جنگ برخلاف قرآن و سنت پنداشتند و برضد خلیفه سر به شورش برداشتند که به خوارج معروف گردیدند. هرچند در جنگ نهروان از سوی خلیفۀ چهارم شکست خوردند، اما سرانجام حضرت علی را در نوزدهم رمضان سال چهلم هجری قمری(۶۶۱ میلادی) به شهادت رساندند.
انتقال کامل قدرت به بنیامیه
پس از شهادت حضرت علی(رض) در واقع زمینه برای تصاحب قدرت از سوی بنیامیه که ریاست و کلانی آنها را امیرمعاویه پس از مرگ پدرش ابوسفیان به عهده گرفته بود، مساعد شد.
حضرت امام حسن بن علی(رض) در ۴۱ هجری قمری به نفع حاکمیت امیر معاویه از تکیه بر مسند خلافت بهجای پدرش صرفنظر کرد. او پس از شهادت پدرش در کوفه عهدهدار امور خلافت شد و در دو راهی جنگ و صلح با امیر شام و یا ماندن و رفتن از مقام خلافت قرار گرفت. اما عدم تمایل طرفداران او به جنگ و حتا جانبداری آنها از معاویه در درون لشکرش از یکسو و از جانب دیگر وجود خوارج علیرغم شکست آنها در پشت جبهه به عنوان دشمن مزاحم، وی را به سوی صلح با معاویه برد. امیرمعاویه نیز با اطلاعی که از درون لشکر و هوادارانِ او داشت، برایش پیشنهاد صلح داد؛ صلحی که به پذیرش خلافت معاویه میانجامید. سرانجام پیمان صلح در همین مسیر به امضا رسید. در ظاهر شرایطی برای صلح تعیین شد که هرگز تحقق نیافت. این صلح برای شمار اندکی از یاران و هوادارانِ امام حسن و حتا برای برادرش امام حسین (رض) ناگوار و غیر قابل قبول بود.
ابن غیثم کوفی در الفتوح از برخورد اهانتآمیز هواداران امام حسن(رض) با وی بر سر انعقاد پیمان صلح سخن میگوید. به روایت وی، سفیان بن لیل تمیمی یکی از طرفداران او، پس از پذیرش صلح وقتی با امام حسن روبهرو شد، به او گفت: «السلام علیک بامُذِلٌ المؤمنین(سلام بر تو ای خوارکنندۀ مومنان) این چه بود که کردی؟ دلهای ما بشکستی و مسلمانان را در خواری و مذلت انداختی…»
صلح حسن بن علی(رض) با امیرمعاویه آخرین موانع را از سر راه او در تسلط بر تمام قلمرو خلافت اسلامی برداشت. او شهر دمشق را پایتخت خلافت، در واقع سلطنت انتخاب کرد. وی خود را آخرین خلیفه و اولین پادشاه میخواند.
دوران خلافت و سلطنت امیرمعاویه، دوران آرامش و ثبات در داخل و گسترش قلمرو اسلامی در بیرون بود. وی در بصره و کوفه که مورد تهدید گروه خوارج بود، با زور و خشونت ادارۀ باثبات ایجاد کرد. او زیاد بن ابیه را حاکم کوفه ساخت و سپس حاکمیت بصره را نیز به او سپرد. زیاد در کوفه هزاران نفر قبایل عرب را (در حدود پنجاه هزار) به خراسان کوچ داد. شبه جزیرۀ عربستان، عراق و حتا ولایات فارس و خراسان تحت کنترول دولت اموی قرار گرفت. امیر معاویه پس از نوزده یا بیست سال زمامداری به عمر هشتاد سالهگی در رجب ۶۰ هجری (۶۸۰ عیسوی) وفات یافت.
جانشینی یزید و نخستین صدای مخالفت از مدینه
امیرمعاویه قبل از وفات برای پسرش یزید که شخص فاقد اهلیت به خلافت بود، با سیاست قمچین و قیماق(چماق و هویچ) بیعت گرفت و او را به جانشینی خود تعیین کرد. ابن اثیر (ابوالحسن علی بن ابی الکرم محمد متولد ۵۵۵ هجری قمری، مورخ و محدث معروف) میگوید که طرح جانشینی یزید از مغیره بن شعبه والی کوفه بود. وی این فکر را نخست با یزید در میان گذاشت و سپس آن را با این استدلال که پس از وی مسلمانان بر سر خلافت دچار تفرقه و نزاع نشوند، به گوش معاویه رسانید.
ابن اثیر در البدایه از ارسال یکصدهزار درهم از سوی وی به عبدالله بن عمر (رض) سخن میگوید تا توجه او را در حمایت از خلافت یزید جلب کند. ابن عمر از پذیرش این پول خودداری کرد. سپس به مروان بن الحکم والی مدینه دستور داد تا از بزرگان مدینه که بیشتر اصحاب بانفوذ و از اهل بیت پیغمبر اسلام (ص) بودند، برای جانشینی یزید بیعت بگیرد. اما در مدینه حسین بن علی، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر(رض) چهار تن از چهرههای معروف و شاخص مدینه با این بیعت مخالفت کردند. آنها در مدینه تحت فشار والی اموی قرار گرفتند و سپس به سوی مکه رفتند. خلیفۀ اموی در مکه کوشید تا با نرمی و مدارا آنها را به جانشینی یزید قانع کند. وقتی تلاش او مؤثر نیفتاد، به محافظان خود دستور داد تا حین سخنرانیاش در مسجد، دهن آنها را با شمشیر خاموش کنند. او با این تهدید و تدبیر، جانشینی یزید را در مکه به گوش مردم رساند. یزید پس از مرگ پدر در دمشق زمامدار مسلمانان شد.
جنگ کربلا
به نوشتۀ محمد بن جریر طبری در تاریخ معروف طبری، هنوز خبر مرگ حضرت معاویه در همه جا پراکنده نشده بود که یزید به ولید بن عتبه والی مدینه نوشت: «حسین و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را سخت و بیامان به بیعت وادار کن.»
ولید امام حسین را به بیعت فراخواند و او گفت که بیعت را در جمع مردم انجام خواهد داد. ولید پذیرفت اما مروان بن حکم از سران اموی به ولید گفت او را رها نکن که دیگر چنین فرصتی پیش نیاید. او را نگه دار تا بیعت کند و یا گردنش را بزن. عبدالله بن زبیر به سوی مکه فرار کرد. عبدالله بن عمر سرانجام به بیعت تن داد و امام حسین نیز به سوی مکه رفت.
امام حسین (رض) از مکه به دعوت مردم بینالنهرین (عراق) به خصوص اهالی کوفه که از طرفداران و یا شیعیان پدرش بودند، عازم این منطقه شد. او قبل از سفر خود، مسلم بن عقیل پسر عمویش را فرستاد تا از بیعت مردم کوفه اطلاع دهد. در کوفه هزاران نفر به مسلم تعهد کردند که از امام حسین حمایت کنند. امام حسین (رض) پس از آنکه مسلم از بیعت دوازده هزار نفر در کوفه خبر داد، عازم کوفه شدـ هرچند در مکه برخیها مانند عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس با عزیمت او به سوی کوفه موافق نبودند و تنها عبدالله بن زبیر که هوای خلافت داشت، امام حسین را تشویق به سفر کوفه کرد.
امام حسین(رض) نخست در سوم شعبان سال ۶۰ هجری قمری از مدینه به مکه آمد و سپس با ۷۲ تن اعضای فامیل و همراهانش عازم کوفه شد و روز دوم محرم این سال به منطقۀ کربلا رسید. در آنجا از آن هزاران نفر شیعیان پدرش که او را دعوت کرده بودند، خبری نبود. در کربلا نیروی عبیدالله بن زیاد والی کوفه به فرماندهی عمر بن سعد بن ابی وقاص جلو حرکتِ او را گرفت. عمربن سعد به هیچ یک از این سه پیشنهاد امام حسین: ۱ـ بازگشت به مدینه یا مکه؛ ۲ـ خروج از یک مرز دیگر و شرکت در جهاد؛ ۳ـ رفتن نزد یزید به دمشق، وقعی نگذاشت و بالاخره طی یک جنگ نابرابر، فاجعۀ کربلا به وقوع پیوست.
جنگ کربلا که به شهادت حسین بن علی (رض) و یاران او و خانوادههایشان انجامید، نقطۀ مهم و خونینی در تاریخ اسلام و مسلمانان شمرده میشود. پیامد آن، تفرقۀ شدید و عمیق در درون جامعۀ عرب و مسلمانان بود؛ تفرقه و خصومتی که هرگز پایان نیافت و منجر به جنگهای مداوم و خونینی در طول تاریخ اسلام شد. بخشی از جلوههای این خصومت و جنگ، همین اکنون در سدۀ بیستویکم، پس از یکهزار و سهصد و سیوپنج سال در میدانهای خونین شامات و عراق و یمن ادامه دارد!
Comments are closed.