احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۲ اسد ۱۳۹۶
نویسنده: Dr. Arley Loewen برگردان: سیاسنگ/
ماه گذشته (اکتوبر ۲۰۱۶) برای پیشبرد سیمینارهایی در هرات بودم. آنجا شگفتزده آگاهی جوان روشناندیشی از ادبیات امروز و دیروز شدم. هنگامی که از برخی داستانهای دکتور اکرم عثمان در گزینۀ «مردها ره قول اس» یاد میکردیم، خیلی فشرده گفت: “اکرم عثمان واقعاً فرهنگ مردم ما را میداند.”
البته آشکارا چنین هست، ولی «واقعاً دانستن فرهنگ مردم»، ژرفاندیشیدن به آن و بازگویی/بازآفرینی آن در داستانهای کوتاه، نمایانگر توانمندی بیمانند است. اکرم عثمان از این بینش و گنجایش ویژه بهرهمند بود. بیستویک سال پیش، چند ماه در پاکستان بودم. برای آنکه آموزش فارسی خودم را بهبود بخشیده باشم، آموزگاری را به کار گماشتم. نامش یادم نمانده است؛ پیشنهاد کرد داستانهای دکتور اکرم عثمان را بخوانم.
اینک میبینم، چه فراوان وامدارش هستم، زیرا دریچۀ نوینی برای دیدن فرهنگ افغانستان را به رویم کشود. مینشستیم، داستانهای عثمان را میخواندیم و از سخنان عامیانه، ضربالمثلها، پرزهها، شوخیها و کاربرد جلوههای گفتاری بازتابیافته در کارهایش گپ میزدیم. اکرم عثمان داستانپرداز برای من از افغانستان میگوید: از لایههای گوناگون مردم سرزمینش، از فراز و نشیب زندهگی در این کشور، از شهر کهنه، از گذرگاههای پیچاپیچ و کوچهپسکوچههای باریک، از یادگارهای روزگاران پارینه، از خیابانهای بیروبار و…
به تلخی میخندد هنگامی که از امید و نمایۀ روزگار روزمره کارمند پایینرتبۀ دولت میگوید، از جوانی که دل میبازد و خیلی زود زهر شکست و ناکامی عشق را میچشد. از تو مینویسد، از من مینویسد، از اینکه در جستوجوی هویت و معنویت راستینمان سرگردان هستیم و در راه آزادهگی -درونی و بیرونی- میکوشیم. هر باشندۀ افغانستان خود را در میان یکی از آدمهای داستانی او باز مییابد. بسیار خوشایند است خواندن این داستانها که زندهگی پیش از کشاکش ترسانندۀ سیاسی ۱۹۷۸ (۱۳۵۷ خورشیدی) را نقش میبندد. افغانستانیها از ته دل کار قهرمانانه شیر -در «مردها ره قول اس» -و کاکه اکبر- در «وقتی که نیها گل میکنند»- را میپسندند و پاکیزهگی نهفته در قربانی دادنهای بخشایشگرانه آنان را میستایند. گرچه خوانندهگان دارای چشمانداز باختری از خود میپرسند: شیر و اکبر با همچو جانفشانیها و وفاداریها چه دستآوردی به سود خویشتن داشتند؟
بسیاری از آدمهای کلیدی داستانی دکتور عثمان در پرتو هنجارهای سنگشدۀ اجتماعی در برابر سنگینی آشفتهسامانی نوگرایی (مدرنیزاسیون) با شناسهها و شناسنامههایشان دست و گریبان میشوند. در داستانهای «مغز متفکر خانواده»، «میانهرو» و «دشمن مرغابی»، اکرم عثمان با نیش کرکترهایش به آنانی که خود را سر و گردن برتر از مردم میپندارند، کنایه میفرستد. از روزن دیگر، نبی در داستان «از بیخ بته»، در یاب در «نقطۀ نیرنگی»، بابه علم در «آن بالا و این پایین» و منِ گوینده در «آنسوی دریا، آنسوی پُل» آوارهگان دربهدر روستایی اند. اینان میجویند تا دریابند که چه کسانی هستند و در ساختار اجتماعی چه جایگاه دارند.
اینها هر باری که به حقیقت دردناک و تلخ رویارویی با واقعیت انکارناپذیر تاریخ -ناهمانند بودن با گویا نخبهگان/«گلهای سر سبد»- میرسند، آژیرِ رسم و رواجهای دیرپا با نوای این ضربالمثل به گوشهایشان هُشدار میدهد: هوش کن پایت را از گلیمت فراتر نگذارى!
آیا نویسنده میخواهد آنان در لاک خویش بمانند تا بپوسند؟ یا با لبۀ تیز و بُران طنز به ریش محافظهکاری میخندد؟ پاسخ بر میگردد به رأی خواننده. در داستان اندیشورزانۀ «دروندار»، عثمان؛ نهانِ آدمها را میکاود و پرسش همواره دردناک و به اصطلاح شرمآور در زندهگی را به میان میاندازد. کمتر کسی در کارزار روزانه همچو پیامهای خنجری را پیشروی خود میگذارد: “صابرزاده در برابر استاد در میماند و به خود اندر میشود، به خودش که دلقک نقابداری بیش نبود و از مرگ، از خطر، از عتاب از بیماری، از افلاس، از پیری و از همهچیز میترسید. مدتها پیش حس کرده بود که کاواک شده، مثل چیزی که از درون میپوسد و فقط صورت ظاهر و پوستش باقی میماند”.
در بازتاب همچو مبارزۀ شدید شخصی برای هویت -نبردی که آدمها باربار در متن جامعه میبینند و میآزمایند، زیرا چشمداشت همهگانی از آنان خودگذری (به سود اجتماع) میخواهد- توانایی اکرم عثمان، خوانندهگان را یاری میرساند تا پرده از رخ خویش بردارند و دلیرانه چشمدرچشم زندهگی قامت افرازند. داستانهای دکتور اکرم عثمان سرشار هستند از زبانزدها و گفتاوردهای عامیانه که برگردانشان به انگلیسی هم خوشگوار است و هم نیروی رستمانه میخواهد: اندک نمونههای زیرین تنها از چند برگه برچیده شدهاند:
«بر سر پلوان رفتن» «کاواک» «زمین جایش نمیداد» «دم پایش سبز میشود» «تف سر بالا» «شیر مرغ و جان آدم» «زبان سرخ سرسبز میدهد بر باد!»
برگردان صدها اصطلاح عامیانه، فقره، ضربالمثل و کنایههای گفتاری ناممکن است، مگر اینکه مفاهیمشان با طول و تفصیل آورده شوند. البته، هر یک از این نمونهها جهانی از معنا و زیرلایۀ فرهنگی را با خود میکشانند. با آنکه از جایگاه بیننده/گویندۀ بیرونی هرگز نخواهم توانست ژرفا و گستردهگی زبان و فرهنگ افغانستان را درنوردم، خیلی زیاد سپاسگزارم از دکتور اکرم عثمان برای نقش بزرگی که در زندهگی من داشته است. به کمک داستانهای او زیادتر آموختم و مردم افغانستان را بیشتر دانستم.
Comments are closed.