احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:سه شنبه 5 عقرب 1394 - ۰۴ عقرب ۱۳۹۴
بخش نخسـت
دینداری، طرح شورمندانۀ پرسش از معنای وجودمان و میل به دریافتِ پاسخهاست، هرچند این پاسخها ناقص و نارسا باشند. چنین مفهومی، دین را به نحو عام و کلی، انسانی و بشری میسازد، ولی بیگمان از آنچه معمولاً دین نامیده میشود، متمایز است. تعریف فوق در مقام توصیف، دین را نه چونان اعتقاد به وجود خدایان یا خدای واحد و نه همچون مجموعهیی از شعایر و نهادها برای مرتبط ساختنِ فرد با خدایان در عرصۀ اندیشه، احساس و عبودیت، به شمار میآورد. نمیتوان انکار کرد ادیانی که در تاریخ ظهور یافتهاند، ادیانی از این دست بودهاند. با اینهمه، ژرفای گوهر دین، چیزی بیش از این معنای محدود است. دین، حالت اشتیاق و دلبستهگی نسبت به وجود ویژۀ انسانی و نیز وجود بهطور کلی است.
البته میتوان آدمیان فراوانی یافت که چنین اشتیاق و دلبستهگیِ غایی و نهایی دارند، اما احساس میکنند از دین به معنای خاص و طبعاً از هر دین تاریخی به دور اند. اتفاقاً در اغلب موارد، این افراد، پرسش از معنای زندهگی خود را به غایت جدی میگیرند و بنا به همین دلیل، زبان به انکار همۀ ادیان تاریخی میگشایند. ایشان احساس میکنند ادیان موجود، از بیان شایستۀ دلبستهگی عمیقشان، عاجز و قاصر اند. این افراد گو اینکه منکر ادیان هستند، اما دیندار به شمار میآیند. همین تجربه است که وادارمان میکند معنای دین را به عنوان پدیدهیی که در بعد ژرفا جای دارد، از جلوههای خاص دلبستهگیِ نهایی و پروای واپسین فرد که در نمادها و نهادهای یک دین بهخصوص ظاهر میشود، متمایز کنیم. پس اگر بخواهیم به تحلیل واقعیِ موقعیت دینیِ روزگارمان بپردازیم، بدیهی است که میبایست کلید ما، معنای اصلی دین باشد، نه یک دین بهخصوص. این کلید، برای گرفتاری و مخمصۀ انسان زمانۀ ما، چه راهحلی دارد؟
چنانچه دین را حالت تسخیرشدهگیِ انسان توسط دلبستهگی نامتناهی تعریف کنیم، لاجرم باید بگوییم: انسان در روزگار ما چنین دلبستگی بیپایان و نامتناهی را از خاطر برده و گم کرده است و احیای دین چیزی نیست مگر تلاش و تقلای بیحاصل و نوامیدانه برای بازیافتنِ آنچه گم شده و از چنگ رفته است.
بعد ژرفا چهگونه گم شد؟ این واقعه همچون هر رخداد سترگ، علل متعددی دارد؛ اما یقیناً عامل و مسوول این واقعه، آن نیست که روحانیون رسمی و تریبونهای تبلیغی به آن اشاره میکنند. یعنی کفر و شرک شایعِ انسان جدید. انسان جدید نه پرهیزگارتر و نه ناپرهیزگارتر از انسانهای سایر ازمنه است. فقدان بعد ژرفا، حاصل ارتباط انسان عصرِ ما با خود و با جهان است؛ عصری که در آن، طبیعت به لحاظ علمی و تکنولوژیک، در معرض کنترل و مهار آدمی است. در این عصر، زندهگی در بعد افقی جایگزین و جانشینِ زندهگی در بعد ژرفا شده است. نیروهای نافذ و اثربخش جامعۀ صنعتی که ما پارهیی از آن جامعه هستیم، مسیر خود را بهطور افقی و نه عمودی ادامه میدهند. در کلام عامه، این وضعیت با عباراتی چون «بهتر و بهتر»، «بزرگتر و بزرگتر» و «بیشتر و بیشتر» تعبیر میشود.
کسی را یارای آن نیست تا احساس نهفته در بنِ چنین واژگانی را تحقیر کند و به چیزی نگیرد. انسان مُحق است این احساس را داشته باشد که میتواند «بداند» و چهرۀ جهان پیشاروی خود را بیهیچ محدودیتِ پیشینی عوض کند. او قادر است در تمامی جهات و عرصهها بدون حدومرزِ مشخصی جولان دهد و به پیش برود.
گویاترین و پُرمعناترین نمادِ این نگرش که حرکت در بعد افقی را مد نظر دارد، تغییر [مفهوم] «مکان» است از چیزی مقهور قدرت جاذبۀ زمین به چیزی که جهان ـ مکان نامیده میشود. جالب است که انسان این جهان ـ مکان را بهسادهگی و به تنهایی «مکان» مینامد و مثلاً از سفر در مکان سخن میگوید، مثل اینکه هر مسافرتی سفر در مکان نیست. احتمالاً برخی احساس میکنند که سرشتِ راستین مکان، فقط از رهگذرِ ورود ما به جهان ـ مکان نامتناهی کشف میشود. به هر روی، استیلا و سیطرۀ بعد افقی بر بعد ژرفا. از طریق گشوده شدنِ مکان در ورای مکان زمین، به غایت رشد کرده است.
حال اگر بپرسیم که چنانچه انسان در بعد افقی به سیر خود ادامه دهد، چه میکند و در جستوجوی چه چیزی خواهد بود، پاسخ بدان دشوار است. گاهی اوقات آدمی میخواهد بگوید آنچه چنان انسانی را رضایت خاطر میبخشد، صرف حرکت به پیش، بدون غایت و هدف و شعفِ حاصل از پیشروی پُرشتاب بدون حدومرز است. اما این پاسخ به هیچوجه کفایت نمیکند، چرا که آدمی در سیر به سمت زمان و مکان، جهان پیشاروی خود را تغییر میدهد و این تغییرات، خود او را هم دچار تغییر میکند. او هرچه را در مسیرش باشد، به یک ابزار بدل میکند و با این کار، خود به یک ابزار مبدل میشود. اما اگر بپرسد «ابزار برای چیست؟» دیگر پاسخی در میان نخواهد بود.
نیازی نیست که به ورای تجربۀ روزمرۀ انسانها نظر کنیم تا نمونههای گویایی از این مخمصه و گرفتاری را توصیف کنیم. در واقع زندهگی روزانۀ ما درخانه و اداره، در موتر و هواپیما، در تجمعات و تشکلها، هنگام خواندنِ مجلات و تماشای تلویزیون، در وقت نگاه به تبلیغات و شنیدن رادیو، همهگی به خودی خود، نمونههای پایدار یک زندهگیاند که بعد ژرفا در آن گم شده است.
منبع: باشگاه اندیشه
Comments are closed.