سبک زنـده‌گی پـرانتـز بـاز

گزارشگر:نويسنده: ابوذر ذاکر / چهارشنبه 13 عقرب 1394 - ۱۲ عقرب ۱۳۹۴

بخش سوم و پایانی

mandegar-3از یک نوجوان بخواهید تا سبک زنده‌گی در بیست سال آینده را برای شما به تصویر بکشد. تصویری که این نوجوان خواه در شهری بزرگ خواه کوچک، خواه روستایی خواه پایتخت‌نشین، خواه پایین‌شهری و خواه بالانشین، برای شما تصویر خواهد کرد، رمزگشای نیازهای ما در آینده است و این نیازها نمی‌تواند صرفاً توسط کالاها تولید شود.
اصل نیاز در تعریف و تصوری است که ما از نوع زنده‌گی، در خودآگاه یا ناخودآگاه ذهنِ خود داریم. و مهم این است که بدانیم کالاها و محصولاتِ آن در شکل‌گیری این تصور چه نقشی دارند. اما مگر نگفتیم که در هر شکلی از زنده‌گی نیازهایی وجود دارند که شرکت‌های تجاری به‌راحتی می‌توانند به جای تولیدات کنونی، تولیدی متناسب با آن را داشته باشند؟ بنابراین چه تفاوتی دارد که ما کدام شکل از زنده‌گی را برگزینیم؟ محل تأمل این است که در چه نوع سبکی از زنده‌گی می‌توان به تجارتی این‌گونه دست یافت؟ سخن در اندکی سود بیشتر و کمتر نیست، نوع رابطه‌یی که اکنون میان شرکت‌های تجاری و مصرف‌کننده وجود دارد، نوع خاصی است. اما مگر جز این است که بشر همواره در طول تاریخ تجارت داشته است.
آیا گونه‌یی از زنده‌گی که بتواند نیازها را به درستی رفع کند، قابل تصور است که خارج از شرایط کنونی باشد؟ آیا اجازۀ تحقق چنین سبکی از زنده‌گی داده خواهد شد؟ واقعیت با این‌گونه آرزوپردازی‌ها چه نسبتی دارد؟ آیا تصور این‌که بشر بر اساس نیازهای طبیعی خود، و بر اساس تعریفی درست از سعادت و کمال و پیشرفت، گونه‌یی از زنده‌گی را رقم بزند و الزامات آن را نیز محقق کند، خیالاتی کودکانه است؟ به گمان آری، چرا که ما زنده‌گی کنونی را برگزیده‌ایم، چون به آن نیاز داریم، از آن می‌نالیم و اما خود را به آن ناچار می‌دانیم. ما به همۀ محصولات و خدماتِ جدید نیاز داریم، ما به کالاهایی که هنوز تولید نشده‌اند نیاز داریم، کودکان ما که در آینده متولد خواهند شد، به سامان‌بازی‌هایی که هنوز طراحی نشده‌اند نیاز دارند. ما به انواع وسایلی که به اصطلاح اختراع خواهند شد، نیاز داریم.
آری ما احساس نیاز می‌کنیم، نه به هر چیزی، نه به آن آسمانی که او دارد و نه به اوقاتی که او بیـدار است و ما خوابیم، و نه به خواب او، ما به هر آن‌چه تولید می‌شود، نیاز داریم. البته منکر نمی‌توان شد که بخشی از آن‌چه که ما نیاز داریم نیز تولید می‌شود. اما نظم کنونی عالم بر محور نیاز ما به محصولات قوام یافته است. و این احساس نیازِ ما توهمِ محض نیست. نمی‌توان نیازهایی را که احساس می‌شود طبیعی دانست، اما نیز نمی‌توان این احساس نیاز را بی‌اساس دانست. این احساس نیاز، حاصل ضرب نیازهای طبیعی در ضعف‌های بشر است و رمز موفقیت نظم کنونی در تصاعدی کردنِ این ضریب است. به همین دلیل بقا یا تغییر آن در نسبتی است که بشر با ضعف‌های خود برقرار می‌کند.
نظم کنونی قابل اعتماد نیست، چرا که بشر تعهدی ندارد که همواره ضعف‌های خود را حفظ کند. به هر نسبت که بشر بر ضعف‌های خود غلبه کند، موجودیت نظم کنونی عالم و قدرت سیاسی و اقتصادیِ آن به خطر خواهد افتاد، و اکنون خطرناک‌ترین تهدید برای قدرت‌های حاکم این است که ملت یا کشوری بتواند الگویی از زنده‌گی صحیح که هم ممکن باشد و هم مطابق طبیعت و فطرت بشر، ارایه کند. بشر اگرچه خود را نیازمند به زنده‌گی کنونی می‌داند، اما از همۀ ناهنجاری‌های آن سخت به تنگ آمده است. آدمی فطرت دارد و همان‌گونه که طبیعت اولیۀ انسان، غرایز و ضعف‌هایی دارد؛ فطرتش او را از فرو رفتن در ضعف‌ها و غرایز باز می‌دارد. و از این‌رو چنان‌چه الگویی از زنده‌گی را بیابد که او را از این تنگنا نجات دهد، به آن اقبال خواهد کرد!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.