گزارشگر:یعقوب نعمتی وروجنی/ دو شنبه 2 قوس 1394 - ۰۱ قوس ۱۳۹۴
ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی معروف به “فیلسوف عرب”، نخستین فیلسوف مسلمان و مفسر آثار فلاسفۀ یونان در جهان اسلام میباشد. وی در سال ۱۸۵ قمری در کوفه دیده به جهان گشود. و در سال ۲۵۲ قمری نیز درگذشت. وی از نوادهگان “اشعث بن قیس کندی” و از قبیلۀ “کنده” بود که از وافدین پیامبر اکرم (ص) محسوب میگشت.
کندی پس از تکمیل تحصیلات مقدماتی خویش در بصره در زمینۀ حفظ قرآن کریم، ادبیات، صرف و نحو عربی، علوم طبیعی و ریاضیات عازم بغداد گشت. و در آنجا به تحصیل فلسفه و کلام مبادرت ورزید. وی با آنکه ظاهراً مورد حمایت مأمون و معتصم عباسی قرار گرفت، امّا در دوران متوکل مورد بیمهری شدید واقع گشته و کتابخانۀ شخصی وی ضبط و حتا به روایت برخی از مورخان، وی مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت.
کندی نخستین مسلمانی است که به زبان عربی در زمینۀ فلسفه به تألیف پرداخت. وی دارای تألیفات و آثار متعددی میباشد که “ابن ندیم” حدود ۲۶۰ اثر کندی را فهرستبندی نموده است. اغلب آثار کندی به رسالات مختصر و کوچکی که دربردارندۀ مفاهیم والای فلسفی و تعابیر فاخر اخلاقی است، اختصاص دارد.
باید خاطرنشان نمود که اغلب آثار وی در دوران متوکل از میان رفته است. برخی از مستشرقان غربی از جمله “هلموت ریتر” مستشرق آلمانی، برخی از رسالههای کندی را که در باب علم و فلسفه تحریر گشته، به چاپ رسانده است.
کندی همچنین در زمینۀ ریاضیات و علوم طبیعی نیز در دوران خویش سرآمد و صاحبنظر بوده است. وی در این زمینه نیز به نگارش آثاری مبادرت ورزیده است. تبحر کندی در ریاضیات و علوم طبیعی تا بدان حد بود که برخی وی را ریاضیدان و طبیعیدان قلمداد مینمایند.
باید اذعان داشت که اندیشههای فلسفی کندی از آثار ارسطو اقتباس شده است. وی همچنین به تبیین و تکمیل فلسفۀ یونانی برای اعراب مسلمان مبادرت ورزید. وی بسیاری مشتاق و علاقهمند بود که زوایای جدیدی از فلسفه را تحت تعالیم اسلامی به مسلمانان معرفی نماید.
وی همچنین در معادلگذاری اصطلاحات فلسفی به زبان یونانی پیشقدم می باشد. کندی در کتاب “حدود الاشیاء و رسومها” معادلهای عربی مناسبی را برای اصطلاحات فلسفی تعیین نموده و همچنین به تعریف دقیقی از آنها همت گماشت.
وی نخستین کسی است که طرح فلسفهیی را بر اساس تعالیم اسلامی سامان داد. میتوان گفت فلسفۀ کندی فلسفهیی مبتنی بر فلسفۀ ارسطویی به روایت مفسران اسکندرانی و فلسفۀ نوافلاطونی و نیز تعالیم روشنگر دین مبین اسلام میباشد.
وی در رسالۀ خود دربارۀ فلسفۀ اولی، فلسفه را “علم به حقایق اشیا به قدر طاقت بشری” تعریف مینماید. وی در تلاش بود تا وفاق و سازگاری دین و فلسفه را به اثبات رساند. وی بر این باور است که میان علم و فلسفه با دین، اختلاف و تضادی نیست؛ چرا که هر دو در راستای ادراک و کشف حقایق میباشند.
وی در این راستا اظهار مینماید: “اگر فلسفه علم به حقایق اشیا باشد، بنابراین میان فسلفه و دین اختلافی نیست. فلسفه و دین هر دو علم به حق هستند. در علم به حقیقت اشیا، تمامی دانشها از جمله علم به ربوبیت و علم به وحدانیت و علم فضیلت و تمامی دانشهای نافع و راه رسیدن به آنها و همۀ دانشهای زیانمند و راه دوری از آنها، نهفته است”.
با این توصیف وی معتقد است که برخی از مفاهیم و تعابیر گنجانده شده در میان علوم بشری، دارای سودمندی واقعی برای بشر نبوده و حتا گمراهکننده نیز میباشند. وی معتقد است که انسان و به ویژه فیلسوف میبایست این دانشهای التقاطی و فاسدکننده را شناسانده و با توجیهات منطقی با آنها به مقابله برخیزد.
وی راه رسیدن به ادراک حقیقی را تقویت عقل سلیم و ذهن سالم بشری زیر لوای آموزههای راستین دینی و مذهبی قلمداد مینماید.
وی همچنین بر این اعتقاد است که ریاضیات، مقدمۀ ضروری و لاینفک فلسفه میباشد. وی معتقد است که کمال انسان به میزان و درجه تلاش وی در راه ادراک حقایق و عمل بدان میباشد.
باید اذعان داشت که کندی فلسفه را دانشی در جهت کاربستهای آن در زندهگی عملی انسان ترسیم مینماید. از اینرو وی در زمینۀ عملی و کاربردی نمودن فلسفۀ یونانی که درحصار نظریهپردازی صرف، گرفتار گشته بود، گامهای بسیاری برداشت.
همچنین او در زمینۀ اثبات ذات باری تعالی اذعان میدارد که عقل انسان از شناخت حقیقی خداوند عاجز میباشد. وی معتقد است که فیلسوف تنها از طریق قضایای سلبی میتواند وجود خداوند را اثبات نماید. این دیدگاه وی همانند دیدگاه معتزلیان در اثبات وجود خداوند میباشد. وی بر این باور است که نظم ذاتی و سلسله مراتب و اجزای موجودات، دلالت بر کمال اعلی و خیر در موجودات و نیز اثبات خداوند به عنوان مبدای کل دارد. در واقع، وی از وجود برهان نظم برای اثبات خالق استمداد میجوید.
وی همچنین برخلاف ارسطو معتقد است که جهان هستی دارای تناهی میباشد و عالم متناهی است و در دنیا چیزی به ذات خود، بینهایت و نامتناهی نمیباشد. کندی با آنکه در غالب مسایل فلسفی از نقطهنظرات و رهیافتهای ارسطو استفاده مینمود، امّا در زمینۀ غایت جهان هستی و نیز صفات خداوند، متناهی بودن جهان و زمان با وی مخالف بود. از اینرو وی بر این باور است که زمان عالم نیز متناهی میباشد.
وی همچنین در زمینۀ “نفس” معتقد است که در عالم مادیات، جوهری بسیط، روحانی و الهی است که فاقد طول، عرض و عمق باشد. وی معتقد است که دنیا دارای غایت و نهایتی میباشد. و قرارگاه اصلی انسان در زندهگی دنیوی نبوده، بلکه عالمی شریف و اعلی قرارگاه نهایی انسان است که روح انسان پس از مرگ به آن انتقال مییابد.
منابع:
ـ انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، دلیسی اولیوی، مترجم: احمد آرام، تهران: مرکز نشر،۱۳۷۴.
ـ تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم، ذبیحالله صفا، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۶.
ـ رسایل فلسفی، کندی، تحقیق و مقدمه عبدالرحمن بدوی، بیروت: دارالاندلس، ۱۹۸۲م
Comments are closed.