آیندۀ اسلام سیاسی

گزارشگر:هادی میران/ شنبه 7 قوس 1394 - ۰۶ قوس ۱۳۹۴

mandegar-3آیندۀ اسلام سیاسی، بحثی پیچیده و در عین حال بسیار مهم می‌باشد که به عنوان یک نگرانی جدی در نظام بین‌الملل توجه کثیری از سیاست‌گذاران، کارشناسان و دین‌پژوهان را به خود معطوف کرده است. از آن‌جا که الگوهای رفتاریِ اسلام سیاسی در عصرِ ما با کشتار و خشونت گره خورده است، آیندۀ اسلام سیاسی تهدیدی فزاینده برای امنیت نظام بین‌المللی محسوب می‌گردد. اسلام سیاسی به قرائتی از دین اسلام اطلاق می‌گردد که از آموزه‌های دینی به عنوان رویکرد ایدیولوژیک در تعامل با پدیده‌های پیرامونی استفاده می‌کند. در عصر ما اسلام سیاسی، شناسۀ رفتاریِ جریان‌های اسلام‌گرا دانسته می‌شود که استقرار نظام سیاسیِ مبتنی بر قراردادهای عصر پیامبر اسلام (ص) را گره‌گشای معضلات و مشکلاتِ جامعۀ بشری دانسته و سایر انگاره‌های فلسفی را مردود می‌شمارند. گروه‌هایی نظیر اخوان‌المسلمین، حزب‌التحریر، سلفیت جهادی، سازمان بین‌المللی القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام و سایر گروه‌های تندروِ اسلامی که به‌هدف دست یافتن به قدرت سیاسی می‌جنگند، مروج نگرش و رفتار اسلام سیاسی شناخته می‌شوند که تطبیق احکام شرعی دین اسلام را پاسخ نیازمندی‌های جامعه می‌دانند. اسلام سیاسی دست یافتن به قدرت را از واجبات شرعی‌ می‌داند و از همین‌رو استفاده از خشونت را برای دست یافتن به قدرت، جایز می‌شمارد. در این جستار اما سعی بر آن شده است که با پرداختِ مختصر و نگاه اجمالی به پیشینۀ اسلام سیاسی، ترویج اسلام سیاسی، رویاهای اسلام سیاسی و فرایند آن، آیندۀ این پدیده را از هالۀ ابهام بیرون آورد و تصویر روشنی از آن در معرض خوانش قرار داد.
پیشینۀ اسلام سیاسی
پیشینۀ تاریخی اسلام سیاسی را می‌توان به عصر زعامتِ سیاسی پیامبر اسلام (ص) گره زد که آن حضرت پس از سیزده سال تلاش و مبارزه، زمینۀ استقرار یک نظام سیاسی مبتنی بر آموزه‌های قرانی را در شبه‌جزیرۀ عربستان فراهم کرد. پیامبر اسلام نه فقط آدرس نزول قرآن بلکه تنها مفسرِ آیه‌های قران نیز بود که از آن، به عنوان قرارداد اجتماعی و یا قانون نافذ بر مناسبات اجتماعی استفاده صورت می‌گرفت. اما پس از درگذشت ایشان، آموزه‌های اسلامی قرائت‌پذیر گردید که قرائت جریانِ معتزله را می‌توان نخستین قرائتِ متفاوت از قرائت مسلط از آموزه‌های اسلام دانست(۱). قرائت اعتزالی را به واصل ابن عطا نسبت داده‌اند که از حلقۀ درس استادش حسن بصری، اعتزال جسته بود. جریان اعتزالی بر محوریت عقل و منیتِ آدمی در تعامل آموزه‌های دین با پدیده‌های پیرامون تأکید داشت و کارآمدی عقل را به مثابۀ منطقی‌ترین ابزار شناخت حقیقت در کانون توجه قرار داد و تبلیغ ‌کرد. اعتزالی‌ها بر این باور بودند که متون دینی فهم‌پذیرند و به همین دلیل، فهم کتاب و سنت به‌وسیلۀ عقل امکان‌پذیر می‌گردد. اعتزالی‌ها در اثر تلاش‌های سخت و پیگیر، شرایطی را فراهم آوردند که در آن، عقل به عنوان منبع مستقلِ تفسیر و تأویل آموزه‌های دینی، جایگاه بلندی کسب نموده و طرح فهم کلامِ خداوند در پرتو اصول عقل امکان‌پذیر گردد. به عبارت دیگر، آیه‌های قرآنی به گونه‌یی باید تفسیر گردد که با استدلال عقلی نیز همخوانی داشته باشد(۲). نگرش اعتزالی هرچند که تأثیراتِ بسیار شگرف بر محیط پیرامون گذاشته و برای سال‌های طولانی قرائتِ غالب دانسته می‌شد، اما سرانجام به حاشیه کشانیده شده و قرائت‌های مخالف با آن فرصت جولانگری یافتند. پس از آن تاریخ تفکر و اندیشه‌های اسلامی میدان جولانگری و برخورد اندیشه‌های متفاوت قرار گرفت و سده‌ها گذشت تا اندیشمندانی مانند ابن سینا و فارابی سخت تلاش ورزیدند تا با تکیه بر منطق ارسطو، خردگرایی و عقلانیت را به عنوان محور و بسترِ تعامل و نگرش باورهای دینی تبلیغ و ترویج نمایند. اما با ورود امام غزالی به جغرافیای اندیشه‌های دینی، پروندۀ تفکر و خردگرایی در اسلام بسته شد و غزالی با تمام نیرو به قلع و قمعِ تفکر خردگرا پرداخت. غزالی در حقیقیت دستِ خرد را از پیراهنِ دین کوتاه کرد و بدین‌سان او را می‌توان آغازگر قرائت شخصی و غیرمدنی از دین دانست که آموزه‌های دینی را به زاویۀ ضمیر شخصی کشانید و آن را به عنوان ابزار رستگاری و نجات اخروی مورد بهره‌برداری قرار داد و در عین حال، با قرائت‌های دیگر به میدان ستیزه رفت. غزالی تصوف را جایگزین فلسفه کرد و بدین‌گونه بر خردورزی نقطۀ توقف نهاد. همان‌گونه که غزالی شرایط گذار از خرد به تصوف را هموار کرد، پس از او شیخ‌الاسلام تقی‌الدین ابوالعباس احمد ابن تیمیه حنبلی حرانی، شرایط گذار از ایمان به سیاست را فراهم آورد که تلاش‌های او اسلام سیاسی را با ماهیت قدرت‌طلبی و سیاست‌ورزی، رقم زد(۳). وی که با سپاهیان مغول نیز جنگیده بود، سعی ورزید که الگوی تازه‌یی از دیانت عرضه نماید که یک بُعد از ویژه‌گی اصلی آن، وفادای به نص و بُعد دیگرِ آن، جدل با فراز و فرود تاریخی سنت باشد. از همین‌رو آن‌چه که امروز از آن به نام تفکر دیوبندی و وهابیت یاد می‌شود، تحقق عملی طرح‌ها و اندیشه‌های او دانسته می‌شود که اسلام سیاسی را متن و محتوا می‌بخشد(۴). بدین ‌ترتیب، ابن تیمیه را ‌می‌توان بنیان‌گذار و مروج دیانت سیاسیِ معطوف به قدرت و سیاست دانست که با رجعت به نصوص، استقرار نظام سیاسی مبتنی بر نصوص اسلامی را به عنوان تفسیرِ غالب از آموزه‌های دینی اسلام وارد ادبیات سیاسی جهان کرد.
ترویج اسلام سیاسی
همان‌گونه که اشاره شد، ابن تیمیه نخستین فقیه است که دیانت سیاسی را شکل و شمایل بخشید و درست، در بستر انگاره‌های اوست که نگرش وهابیت توسط محمد بن عبدالوهاب در جغرافیای عربی و دیوبندیسم در محور شاه ولی‌الله دهلوی در شبه‌قارۀ هند قامت برافراشت. این وضعیت پرورشگاه مستعدی را برای تکثیر و ترویج سلفیتِ جهادی پدید آورد و فرایندی که شاخۀ عربی آن به القاعده و شاخۀ دیوبندی آن به جریان‌های جهادی منطقه منجر گردید(۵). این نگرش در زمانی پدیدار می‌گردد که رویارویی بازیگرانِ بازی‌های کلانِ سیاسی و تعامل قدرت در جهان با استفاده از ابزارهای مدرن مدیریت می‌شود. علاوه بر این، فرایند سقوط خلافت عثمانی عامل دیگری در شکل‌گیری و ترویج اسلام سیاسی دانسته می‌شود که بر مبنای این فرضیه وقتی که حکومت عثمانی به عنوان نماد اقتدار سیاسی مسلمانان فرو پاشید، کثیری از دین‌دارانِ مسلمان دچار این نگرانی گردیدند که دین‌شان فاقد پشتوانۀ سیاسی شده است و دیگر قدرتی وجود ندارد که از قلمرو باورهای دینی آنان حمایت کند. این نگرانی وضعیتی را پدید آورد که در آن برخی حلقات و جماعاتِ دینی در تلاش افتادند تا سازمان‌ها و جنبش‌هایی را به وجود آورند که بتوانند با ایجاد نظام سیاسی، مرجع و منبعِ حمایتی مطمین برای مسلمانان قرار گیرند. بعضی از محققین تاریخ جنبش‌های اسلامی، شکل‌گیری جنبش اخوان‌المسلمین و حزب‌التحریر را در راستای همین هدف تحلیل و تفسیر می‌کنند که خاستگاه مشترکِ آن‌ها دست یافتن به قدرت سیاسی می‌باشد(۶).
پایان جنگ دوم جهانی و سلطۀ کمونیسم بر بخش مهمی از جهان، ساختار و جغرافیای منافع سیاسی کشورهای بزرگ را برهم زد و منظومۀ جدیدی از منافع سیاسی در ساختار دو بلوک شرق و غرب پدید آمد و بدین‌سان، نخستین سازه‌ها و گزاره‌های جنگ سرد را میان دو بلوک بنیان نهاد. در این موقعیت، جریان‌های سیاسی اسلام‌گرا به عنوان ابزار موثر علیه کمونیسم، در دستِ سازمان‌های استخباراتی غرب افتادند و با استفاده از امکانات مالی غرب به‌خصوص ایالات متحدۀ امریکا، رویای استقرار نظام سیاسی مبتنی بر نصوص قرائت‌ناپذیر اسلام، در مرکز تلاش‌ها و آرزوهای گروه‌های اسلام‌گرا قرار گرفت. در چنین وضعیتی، فرایند جنگ سرد، افغانستان را به نبردگاه نظامی شرق و غرب مبدل کرد و انکشاف این وضعیت فرصتی مناسبی را برای رشد، تکثیر و تمرینِ مهارت‌های نظامی گروه‌های اسلام گرا پدید آورد که با استفاده از همین فرصت، جریان‌های اسلام گرا از تمام کشورهای اسلامی در این نبرد شرکت جستند. آن‌گاه که پای روس‌ها به افغانستان کشیده شد، دولت پاکستان به تمام سفارت‌خانه‌های خود در سراسر جهان، دستور داد که تمام سهولت‌های مسافرتی را برای متقاضیان شرکت در جهاد افغانستان علیه روسیه فراهم نماید(۷). به نقل از روزنامۀ انگلیسی‌زبان مسلم چاپ پاکستان، حتا آموزگاران اسراییلی نیز در جمع آموزگاران امریکایی قرار داشتند که داوطبان شرکت در جنگ افغانستان را آموزش می‌دادند. به نقل از این روزنامه، سازمان استخبارات اسراییل تلاش‌های وسیعی را به‌راه انداخت تا اعراب فلسطینی به شرکت در جنگ افغانستان ترغیب شوند(۸).
تمویل، تسلیح و تشویق گروه‌های اسلام‌گرا توسط دول غرب در پایان جنگ سرد، اسلام سیاسی را به یک پیکرۀ پرتپش تبدیل کرد که به این ترتیب، رویاهای برقراری نظام سیاسی مبتنی بر معیارهای عصر پیامبر از آبشخور مساعدت‌های سخاوتمندانۀ ایالات متحده امریکا تعذیه و تقویت گردید. سرانجام، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ورود جهادگران افغانستان به عرصۀ قدرت، اسلام سیاسی به عنوان واقعیت‌های متکثر سیاسی در بسیاری از کشورهای عربی و افریقایی، قدرتِ جولانگری یافت که اسامه بن‌لادن و سازمان القاعده نماد این جولانگری شناخته می‌شوند.
آن‌چه امروز به نام اسلام سیاسی از آن یاد می‌شود، در واقع مجموعۀ انگاره‌ها و پنداره‌های قرائت‌ناپذیر می‌باشد که به عنوان یک ابزار سیاسی در آوردگاه جنگ سرد رشد و بالنده‌گی یافت و فرایند تحول و تکامل آن، اکنون به یک منظومۀ پرتب‌وتابِ اعتقادی برای استقرار نظام سیاسی تبدیل گردیده است.
رویاهای اسلام سیاسی
رویاهای اسلام سیاسی در نخستین نگرش، رجعت به عصر پیامبر اسلام و استقرار نظام سیاسیِ مبتنی بر نصوص اسلامی تعبیر می‌گردد. در منظومۀ این رویاها، نصوص اسلامی قرائت‌پذیر نمی‌باشند و بدون توجه به زمان و مکان، آن‌چه که پیامبر اسلام انجام می‌داد، معیار و ضابطۀ رفتار با پدیده‌های پیرامون قرار می‌گیرد و تطبیق فرامین عصر پیامبر زمینه‌ساز سعادت و خوشبختی مسلمان‌ها تفسیر می‌گردد. در منظومه رویاهای اسلام سیاسی، تکثر اندیشه و پلورالیسم سیاسی کفر پنداشته می‌شود و بدعت‌گران و صنعت‌گرانِ اندیشه‌های متفاوت، کافران و خداستیزان پنداشته می‌شوند که باید گردن زده شوند. در جغرافیای رویاهای اسلام سیاسی، کلید حل مشکلات و معضلاتِ همۀ جوامع مسلمان نشین، در سر انگشتان نظام اسلامی می‌چرخد و نظام اسلامی سعادت دنیوی و اخروی مسلمانان را تأمین و تضمین می‌کند. در رویاهای اسلام سیاسی «و قاتلو هم حتی لا تکنو فتنه» چشم‌‌انداز تعامل با دیگران را شکل می‌بخشد و «الاسلام هوالحل» یعنی اسلام راه‌حل همۀ مشکلات ما است، به عنوان نسخۀ حلِ تمام مشکلات و معضلات جامعه تجویز می‌گردد(۸).
فرایند اسلام سیاسی
آن‌چه که تا حال گفته آمد، اسلام سیاسی را به عنوان یک پارادایم فکری، دارای پیشینۀ روشن، عوامل تکثیر و ترویج، و همچنان دارای رویاهای تعریف‌شده که برای دست‌یابی به آن جهاد را تجویز می‌نماید، در اکران می‌گذارد. در این بخش اما به فرایند اسلام سیاسی که در واقع همان تصویر احتمالی، تأثیرات روانی و پی‌آیند شناسه‌های رفتاری آن خواهد بود، به اختصار پرداخته می‌شود تا چشم‌انداز روشنی به سوی آیندۀ اسلام سیاسی گشوده شود.
اسلام سیاسی با هدف دست یافتن به قدرت سیاسی و به منظور تشکیل نظام سیاسی مبتنی بر قراردادهای عصر پیامبر اسلام عرض اندام کرد و پس از آن به عنوان یک ابزار موثر در بازی‌های استخباراتی جنگِ سرد مورد استفاده قرار گرفت و خود نیز به رشد و بالنده‌گی سرسام‌آوری نایل آمد. بلوک غرب و به‌خصوص ایالات متحدۀ امریکا سهم بسیار برجسته در توسعه و ترویج اسلام سیاسی داشته است که هنوز هم امکانات قابل توجهی را برای تقویت جریان‌های رادیکال اسلامی در سوریه و بعضی ممالکِ دیگر به مصرف می‌رساند. اما برایند اسلام سیاسی تا اکنون در اشکال مختلف قابل رویت می‌باشد که مدل مدیریت سیاسی آن در جغرافیای تشیعِ ولایت فقیه و در جغرافیای تسنن امارت اسلامی طالبان در افغانستان و در عصر حاضر، خلافت داعش در قلمرو عراق و سوریه شناخته می‌شود. کالبدشکافی طالبان و داعش این واقعیت را برجسته می‌سازد که اسلام سیاسی از یک پارادایم فکری معطوف به سیاست و قدرت، به یک پروژۀ سیاسی تبدیل گردیده است که در راستای منافع استراتژیک قدرت‌های برتر غربی استفاده می‌گردد. ماهیت تحولات سیاسی در منطقه مبیّنِ این واقعیت می‌باشد که اسلام سیاسی طالبان به تاریخ انقضای خود نزدیک ‌شده و پروژۀ دیگر که با نام داعش پا به میدان نهاده است، با عمر بیشتر و شناسه‌های رفتاری متفاوت که جغرافیای مصرف آن شامل قلمرو چندین کشور می‌گردد، اسلام سیاسی را تسجیل و تمثیل می‌کند. پروژۀ جدید اسلام سیاسی اما با اهداف چندبُعدی طرح و پیکربندی گردیده است که علاوه بر نمایش عملی اسلام سیاسی، جغرافیای منطقه را نیز دچار دگرگونی نموده و توازن توسعه و قدرت را در منطقه به نفع طراحان آن برهم می‌زند. متاسفانه خاستگاه داعش و جغرافیای مصرف آن، هنوز برای خیلی‌ها ناشناخته و ناشکافته است و از همین‌رو از کنار آن بی‌تفاوت می‌گذرند. واقعیت اما این است که برای سال‌های طولانی خلافت اسلامی شام و عراق ممثلِ انگاره‌های اسلام سیاسی خواهد بود و در نهایت، سرنوشت اسلام سیاسی در محور فراز و فرود همین گروه رقم خواهد خورد. داعش در یک گسترۀ جغرافیایی برای تعداد کثیری از کسانی که با مدرنیسم غربی به دشمنی برخاسته‌اند، خوراک روانی فراهم خواهد کرد و مسلمانانی را که به قراردادهای عصر پیامبر اسلام به عنوان گره‌گشای معضلات اجتماعی مسلمین دل بسته‌اند، به اطاعت و فرمانبری راضی نگه خواهد داشت. داعش به دلیل در اختیار داشتن جغرافیای وسیع و امکانات اقتصادی، بر اندام رویاهای اسلام سیاسی رختِ عمل خواهد دوخت و به تبلیغ و ترویج اسلام سیاسی خواهد پرداخت.
داعش در یک گسترۀ قابل توجه، برای سال‌های طولانی جولانگری خواهد کرد؛ اما با توجه به آن‌چه که این گروه به انجام آن مبادرت می‌ورزد، چنین استدراک می‌گردد که پایان داعش، نقطه آغاز پایان الهیاتِ خشونت‌گرا و پایان اسلامِ سیاسی به عنوان مرجع قدرت و تولید خشونت خواهد بود. تاریخ انقضای داعش با ورود جریان‌ها و نحله‌های معتدل و کثرت‌گرای اسلامی در مناسبات بین‌المللی گره خواهد خورد که برای نظم نوین جهانی خطر محسوب نگردیده و دیانتِ معطوف به اخلاق را جایگزین دیانتِ معطوف به سیاست و قدرت می‌کنند. با توجه به این فرضیه، آیندۀ اسلام سیاسی نه توسط مبلغانِ این نگرش، بلکه توسط طراحان و مدیرانِ این پروژه رقم خواهد خورد که در نهایت، به عنوان یک زخمِ عمیقِ وجدانی در برگه‌های تاریخ می‌نشیند، جهانِ ما را با واقعیت‌های جدیدِ سیاسی درمی‌آمیزد و چرخۀ زنده‌گی را با چاشنی‌های متفاوت به گردش می‌اندازد.
این فرضیه شاید بسیار شاعرانه و تخیلی به نظر آید؛ اما دادۀ رفتاریِ گروه‌هایی که اسلام سیاسی را بازتاب می‌بخشند و مشخصاً داده‌های رفتاریِ داعش در سوریه و عراق و همچنان نحوۀ تعاملِ قدرت‌های بزرگ با این واقعیت‌ها، این منطقِ حسی را به‌وجود می‌آورد که در پرتو آن، فرایند اسلام سیاسی به یک فاجعۀ مطلق منجر گردیده و آیندۀ آن به فروپاشی زیرساخت‌های این نگرش منتهی خواهد گردید. دلایلِ دیگری که این فرضیه را برجسته می‌سازد، صف‌آرایی‌های نوینِ جهانی خواهد بود که در آن، تبلیغ و ترویج اسلام سیاسی مصرفِ پروژه‌یی و منفعتی نخواهد داشت. در صف‌آرایی‌های نوینِ جهانی وضعیتی پدید خواهد آمد که اسلام سیاسی دست‌کم مخلِ توازنِ سیاسی در خاورمیانه و آسیای میانه تعریف ‌گردد و دیانتِ معطوف به اعتدال، مورد توجه و حمایتِ قدرت‌های برتر قرار می‌گیرد.

منابع:
۱٫ محق، محمد (۱۳۹۱)؛ چشم‌ها را باید شست، چاپ اول، بدون ذکر چاپ‌خانه
۲٫ اشراق، سیدحسین ( ۱۳۹۲)؛ هرمنوتیک و پایان‌ناپذیری سلسلۀ تأویل، انتشارات سعید کابل
۳٫ امیری، علی (۱۳۹۲)؛ خرد آواره، انتشارات امیری، کابل
۴٫ محق، محمد (۱۳۹۱)؛ چشم‌ها را باید شست، چاپ اول، بدون ذکر چاپ‌خانه
۵٫ محق، محمد (۱۳۹۱)؛ چشم‌ها را باید شست، چاپ اول، بدون ذکر چاپ‌خانه
۶٫ رشید، احمد (۱۳۷۹)؛ طالبان: اسلام نفت و بازی بزرگ جدید، مترجم اسدالله شفایی، صادق باقری، انتشارات دانش هستی، تهران
۷٫ روزنامۀ انگلیسی‌زبان مسلم، شمارۀ ۲۳۵، ۲۲ اپریل ۱۹۸۹، چاپ پاکستان
۸٫ محق، محمد (۱۳۹۱)؛ چشم‌ها را باید شست، چاپ اول، بدون ذکر چاپ‌خانه.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.