احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





نقـش انـدیشه در تولید مناسبات اجتماعی

گزارشگر:دوشنبه 23 قوس 1394 - ۲۲ قوس ۱۳۹۴

بخش دوم

mandegar-3موریس گودولیه
برگردان: مهرداد امامی

درجهت یادآوری به خودمان در این مورد که اندیشه چیزی بیش از آگاهی است، نباید از یاد ببریم که بخش روانیِ آگاهِ مناسبات اجتماعی ماست که به عنوان حامی اصلیِ کودکان در نوآموزی این مناسبات اجتماعی کارکرد می‌یابد، یعنی در فرآیند شکل‌گیری اجتماعی افراد- فرآیندی که البته نمی‌توان آن را به انتقال آگاهانه و «درونی کردن» قوانین حاکم بر تولید این مناسبات و ارزش‌های اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و غیره تقلیل داد که مرتبط با آن‌ها هستند. به رغم آن‌چه جامعه‌شناسان و روان‌شناسانی خاص همچنان اعتقاد دارند، شکل‌گیری اجتماعی افراد را نمی‌توان به درونی کردنِ هنجارهای رفتاری بیرونی از جانب کودک فروکاست که آن‌گاه به شکلی فزاینده تبدیل به همه‌چیز شوند غیر از عادت‌هایی بی‌چون‌وچرا. حتا برای کودک، مناسبات اجتماعی که درونش زاده می‌شود، هرگز به طور کلی بیرون از شخص او وجود ندارند. به همین علت است که چیزی بیش از تکامل اندیشه در خود و بر مبنای خود برای مناسبات اجتماعی ضرورت دارد تا ظاهر مشروعِ خود را از دست بدهند و برای اندیشه در این فرآیند ضروری است تا تبدیل به مخالف خود شود.
اما کاملاً بارز و مشخص است که یک واقعیت اجتماعی به لحاظ تاریخی خاص، سایر جوامع و مناسبات اجتماعی را به مثابه امکان‌های متصوّر یا مطلوب یا حتا مطرود دربرمی‌گیرد. حتا اگر در جامعه‌یی تنها یک نظام خویشاوندی یا سازمان تولید وجود داشته باشد که هر روز فعالیت دارد و تولید می‌شود، این نظام یا سازمان به واقع هرگز به تنهایی وجود ندارد. بلکه همواره در سطحی ذهنی، همراه با یک یا دو نظام دیگر که هر دو ممکن و شناخته شده‌ اما [از جنس] اندیشه و کنش اجتماعی‌اند (لزوماً اندیشه و کنش اجتماعی مربوط به افراد و گروه‌های به لحاظ تاریخی معیّن) که نادیده گرفته و بیرون گذاشته می‌شوند یا برعکس، کم و بیش به شکلی موفقیت‌آمیز تلاش می‌شود که تحقق یابند، هم‌زیستی دارد. به واقع، «پیرامون» هر رابطه اجتماعی مجموعه‌یی کم‌وبیش متعدّد و کم‌وبیش پیچیده‌یی از سایر مناسبات اجتماعی وجود دارد که در رابطه با دگرگونی منطقی همراه آن است و صرفاً به شکل ذهنی دارای هستی است. برای مثال، این مناسبات آرمانی خود را یا به عنوان تصویر واژگونه رابطه «واقعی» یا به منزله یکی از دگردیسی‌های ممکن در یک یا سایر جنبه‌های آن عرضه می‌کنند.
بنابراین در جامعه‌یی مادرتبار که برای مرد هنجار این است که کالاهای خود را به خواهرزاده‌اش منتقل کند، افراد بی‌اطلاع از این واقعیت نیستند که فرد می‌تواند در غیر این صورت کار دیگری انجام دهد و کالاها را به پسر خود انتقال دهد. در موقعیت‌هایی خاص، این ایده که معمولاً نادیده گرفته می‌شود، دیگر از قلم نمی‌افتد. این ایده تبدیل به وسوسه‌یی برای همه می‌شود و نخست یک مرد تسلیم آن می‌شود، سپس دیگری و به همین ترتیب؛ از این نظر، خود را مخالف منطق کلی نظام خویشاوندی خود می‌یابند و در سایر وجوه به مخالفت ادامه می‌دهند. در بلندمدت، این کنش عمیقاً می‌تواند باعث فروپاشی نظام شود به طوری که رفته‌رفته راه را برای نظامی پدرتبار یا فرمولی ترکیبی با انتقال زمین از پدر به پسر، هموار می‌کند در حالی که قدرت سیاسی همچنان از دایی/ ماما به خواهرزاده تنی (uterine nephew) منتقل می‌شود.
در بسیاری از جوامع، بازنمایی‌هایی وجود دارند که توصیف‌گر جهانی دوردست یا ناپدیده‌ شده‌اند که در آن، رویدادها به نحوی مخالف با جریان‌شان در جهان حقیقی خود، به وقوع می‌پیوندند. از این رو، در جوامعی که سلطه مردانه شدیدی وجود دارد، با اسطوره‌هایی مواجه می‌شویم که زمان قدیمی را توصیف می‌کنند که در آن زنان بر مردان سلطه داشتند. البته فارغ از توجیه قدرت زنان یا ردیابی عینی روزگار گذشته، این اساطیر بیشتر ابزار سلطه مردانه‌اند زیرا به نحوی تغییرناپذیر، بی‌نظمی‌ها و بلاهای به وجود آمده توسط اِعمال قدرت زنان را نشان می‌دهند. برای نظم بخشیدن به این امور، مردان می‌بایست قدرت را از چنگ زنان درآورند و پس از آن، خودشان آن را به منظور ارضای نیازها به کار گیرند در حالی که تلاش می‌کردند تا از هرگونه بازگشت به بی‌راهه‌های قدیمی خودداری ورزند.
از این رو، هر رابطه اجتماعی حقیقی یا تحقق‌یافته‌یی در اندیشه و از خلال آن با سایر مناسبات اجتماعی ممکن هم‌زیستی دارد. این مناسبات در عدد محدودند و همواره نشانی از مناسبات اجتماعیِ انضمامی را که با آن تمایز می‌یابند و گاهی اوقات در سطحی ذهنی با آن مخالفت پیدا می‌کنند، حفظ می‌دارند.
با این وجود، اشتباه است که آن‌چه را واقعی است با آن‌چه ممکن است، در تقابل قرار داد، زیرا امر ممکن بخشی از امر واقع است. در حقیقت، یک رابطه اجتماعی «به‌راستی» نمی‌تواند وجود داشته باشد یا دگرگون شود بدون آن‌که به طور هم‌زمان سایر اَشکال اجتماعی ممکن سربرآورند که فارغ از انفعال در اندیشه، در آن پیوسته «به کار افتند» و بنابراین در و بر مبنای آن فعالیت نمایند.
پیش از این نمونه‌یی از سازوکار امر ممکن درون امر واقع را از نظر گذراندیم زمانی که به وسوسه فزاینده‌یی استناد کردیم که در جوامع مادرتبار، میراث مرد را به پسرش انتقال می‌دهد در عوض آن‌که به خواهرزاده تنی او یعنی تنها وارث مشروع انتقال دهد. اما مثال ساده‌تر و کلی‌تری هم وجود دارد. این ایده – حاضر در تمام جوامع – که یک فرد (که در این مورد باید آن را فردی مذکر فرض کنیم) می‌تواند مرتکب زنای با محارم (incest) شود؛ این ایده‌یی است که در همه‌جا حاضر و البته ممنوع است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.