ادبیات کسب‌وکارِ من است! -گفت‌وگوی «گاردین» با ماریو بارگاس یوسا

گزارشگر:سه شنبه 8 جدی 1394 - ۰۷ جدی ۱۳۹۴

mandegar-3«ماریو بارگاس یوسا» در حالی که جاکتِ ورزشی و پیراهن سرخ‌رنگی به تن کرده، می‌گوید: «ادبیات کسب و کارِ من است! من هیچ‌وقت حاضر نیستم در این دنیای پُر از فانتزی خانه‌نشین بشوم. من هم دلم می‌خواهد که به خیابان بیایم.»

بارگاس یوسا یکی از مشعل‌های پرنورِ ادبیات امریکای جنوبی است. او زنده‌گی حرفه‌یی را از سن پانزده ساله‌گی شروع کرده، یعنی زمانی که در زیر پوستِ شهر لیما، پایتخت پرو برای روزنامۀ «لا کرونیکا» خبرنگار جنایی بوده است. یوسا هنوز هم کماکان روزنامه‌نگار است و ستون ثابتی در روزنامۀ اسپانیایی «ال پائیس» او را به خود مشغول کرده و دربارۀ موضوعات مختلفی از جمله جنگ عراق تا موضوع تجاوز روسیه به خاکِ گرجستان مطلب می‌نویسد.
هرچند یوسا همیشه بین روزنامه‌نگاری و ادبیات فرق قایل بوده، اما دنیای بیرون از خانه‌اش [سیاسی‌کاری‌هایش] در دنیای نویسنده‌گی او تأثیر زیادی گذاشته است.
یوسا می‌گوید: «وقتی می‌نویسم، با آزادی کامل می‌نویسم اما به تکیه‌گاه محکمی نیازمندم.»
یوسا این روزها آماده سفر به کشور کنگو است تا برای نوشتن رمان بعدی‌اش تحقیق کند. خود او در این باره می‌گوید: «این سفر صحنه را به من نشان می‌دهد، باید بروم تا از نزدیک آن‌جا را بو و احساس کنم. این سفر بستری است که به من اجازه می‌دهد درباره‌اش بنویسم. در این سفر وقایع دقیقِ تاریخی برایم مهم نیست، اما باید احساس اطمینان بکنم و این سفر این اطمینان را به من می‌دهد.»

یوسا برای نوشتن رمان‌هایش سفر می‌کند تا به این طریق از هرگونه تعصب و یک‌جانبه‌نگری در امان باشد. در همین باره می‌گوید: «می‌دانم که در رمان چه بر سر کنگو می‌‌آید، من تا به امروز هم کلی دربارۀ این منطقه خوانده‌ام اما وقتی با واقعیت روبه‌رو می‌شوم، چیز متفاوتی گیرم می‌آید.»

یوسا در این سفر به دنبال رد پای «راجر کیسمنت» است. «کیسمنت» کنسول بریتانیا در این کشور بوده، کسی که بعدها به یک میهن‌پرستِ ایرلندی تبدیل شد و در نهایت در سال ۱۹۱۶ به جرم خیانت کشته شده و دولت بریتانیا نیز به‌خاطر چیرهایی که در آن خاطراتِ سیاه کذایی‌اش نوشته بود، به او انگ پدوفیل [بچه‌باز] زد.

یوسا در هیجان سفرهایش به سر می‌برد و می‌گوید: «کیسمنت قهرمان رمانی است که در ایرلند، کنگو، برلین و آمازون و چند جای دیگر که من هیچ‌وقت نرفته‌ام، مثل اولستر، می‌گذرد.»
بارگاس یوسا می‌گوید: «کیسمنت در خانواده‌یی پروتستان و طرف‌دار بریتانیا در اولستر به‌دنیـا آمد. وقتی پسربچه‌‌یی بیش نبود به جست‌وجوگران بریتانیای کبیر علاقه‌مند شد و امپراتوری را می‌ستود. وقتی نوزده سالش بود، به افریقا رفت و وقتی به کنگو رفت، آدم دیگری شد و از آن وقت بود که نظرش دربارۀ امپراتور تغییر کرد و ضد امپراتور شد و به یک میهن‌پرستِ تمام‌عیار تبدیل شد. در همان موقع، کنسول بریتانیا در کنگو شد و به امپراتوری خدمت کرد.»
«بعضی آدم‌ها کیسمنت را یک قهرمان می‌دانند اما خیلی از آدم‌ها هم هستند که او را آدمِ بدذاتی توصیف می‌کنند. در ایرلند هم خیلی‌ها به خاطر تمایلات جنسی‌اش با او مشکل دارند. قسمت‌هایی از زنده‌گی‌اش در تاریکی محو است و خیلی جاها نامشخص است و هیچ‌وقت هم مشخص نخواهد شد و به همین خاطر است که آدم مرموزی بوده، به‌خصوص در زنده‌گی شخصی‌اش. برای مثال بحث و جدل‌هایی که دربارۀ هم‌جنس‌گرا بودن و پدوفیل بودن او هست، هیچ‌گاه حل نشده و هیچ‌کس واقعیت را نمی‌داند و احتمالاً هیچ‌گاه نیز حل نشود. شخصیت متضادی داشته. شخصیتی ایده‌آل برای نوشتن یک رمان.»

بارگاس یوسا قبول ندارد که انگشت بر روی موضوع حساسی گذاشته، هم این‌که یک سفیدپوست دربارۀ افریقا می‌خواهد رمان بنویسد و هم ‌این‌که یک پرویی دربارۀ تاریخ انگلستان و ایرلند می‌خواهد اظهار نظر کند. یوسا معتقد است که اگر به این موضوعات نپردازد، به‌عنوان یک نژادپرست کنار گذاشته می‌شود. می‌گوید: «اگر چنین ملاحظاتی داشته باشم، آن وقت باید بنشینیم و تنها دربارۀ خانۀ خودمان رمان بنویسیم.»

وقتی ماریو بارگاس یوسا از سفر به کنگو صحبت می‌کند، به وظایفش به‌عنوان یک نویسنده و رمان‌نویس و هم به‌‌عنوان یک روزنامه‌نگار به خوبی واقف است. هرچند یوسا می‌خواهد رمانی تاریخی بنویسد، اما به اندازه کافی نیز قرار است دربارۀ زمان حال صحبت کند. می‌گوید: «خیلی چیزها هست که در کنگو تغییر نکرده. کنگو یکی از تراژیک‌ترین کشورهای جهان است و تجربۀ وحشت‌ناکی را به‌عنوان مستعمرۀ لئوپالد دوم شاه بلژیک داشته است. و از آن وقت تا حالا نیز وضعیتش بدتر و بدتر شده است.»
او در ادامه می‌گوید: «بر اساس آمار در ده سال گذشته، چهار تا پنج میلیون آدم در کنگو کشته شده است، اما خبر آن در روزنامه‌ها درز نکرده. خیلی از کنگویی‌ها هنوز با همان مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند که کنراد و کیسمنت با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کردند.»

بارگاس یوسا از وقتی که پا در عرصه روزنامه‌نگاری گذاشت، چشمانش باز شد. زمانی دست از حمایت «فیدل کاسترو» کشید و مدافع بازار آزاد کاپیتالیسم شد و ماجرای شکست در انتخاب ریاست جمهوری سال ۱۹۹۰ پرو را تجربه کرد و چراغ مارگارت تاچر، معبود سیاسی‌اش، راهنمایش شد. یوسا این روزها در میان بحران اقتصاد بانک‌داری جهانی قرار دارد و هنوز که هنوز است از بازار حمایت می‌کند و می‌گوید: «هیچ اقتصاد‌دان لیبرالی تأثیر و نفوذ امریکا را نادیده نگرفته است.»
وی در ادامه می‌گوید: «نیـولیبرالیسم یک ایدیولوژی نیست، یک دکترین [خط مشی] است. خودش را بر واقعیت‌ها تحمیل نمی‌کند، بلکه خود را با حقیقت سازگار می‌سازد. در بعضی موقعیت‌های خاص، مقدار کمی نفود امریکا نه تنها قانونی و به حق، بلکه اجتناب‌ناپذیر است.»

بارگاس یوسا به فساد قسمت‌هایی از جهانِ کاپیتالیسم واقف است، فساد‌ی که بازار را آشفته کرده و بانک‌ها را مستأصل ساخته است. یوسا معتقد است که اروپایی‌ها در وضعیتِ خوبی قرار دارند و می‌توانند از بحران اقتصادی نجات پیدا کنند، اما می‌گوید: «بی‌انصافی است که مالیت‌دهنده‌ها یعنی کسانی که بحران را به‌وجود نیاورده‌اند، بخواهند برای خروج از آن با پرداخت مالیات‌های سنگین هزینه بدهند. اتحادیۀ اروپا، مدافع اروپا بوده است. اگر یورو نبود، مسلماً اروپا نیز امروز در دام این بحران قرار می‌گرفت.»
ماریو بارگاس یوسا از تغییر رایِ خود و بحث‌ و جدل‌های بعد از آن ترسی ندارد. او مخالفِ تجاور به عراق بود اما بعدها در سال ۲۰۰۳ از جنگِ عراق حمایت کرد. یوسا از مصیبت‌های عراق چشم‌پوشی نمی‌کند و جنگ عراق را تراژیک توصیف می‌کند اما توازن را کاملاً منفی نمی‌داند. در همین باره می‌گوید: «برای اولین‌بار عراق دولتی با رای مردمی دارد. به اعتقاد من شخصیتی چون صدام حسین دیگر در این کشور تکرار نخواهد شد و به نظر من عراق پیش به سوی نوعی از دموکراسی کثرت‌گرا خواهد رفت.»
بارگاس یوسا به تغییرات دموکراتیک در امریکا و انگلستان امیدوار است و این تغییر نسل را در ایده‌های باراک اوباما طنین‌اندار می‌بینید. می‌گوید: «به نظر من خیلی خوب است که امریکایی‌ها یک سیاه‌پوست را به کاخ‌ سفید ببرند.»
یوسا تونی بلر را مرید حقیقی مارگارت تاچر می‌دانست و او را به این خاطر تحسین می‌کرد، اما پایان دورۀ حزب کارگر در انگلستان را غم‌انگیز نمی‌داند. یوسا می‌گوید: «اگر به دموکراسی اعتقاد داشته باشید، به ایدۀ الترناتیو [با اغماض: جایگزین] نیز اعتقاد خواهید داشت. الترناتیو در انگلستان کاملاً جا افتاده است و به همین خاطر از خیلی کشورهای دیگری که من در آن‌جا زنده‍‌گی‌ کرده‌ام، دموکراتیک‌تر است. دموکراسی تنها یک عرف نیست، بلکه یک جوهر است.»

به اعتقاد ماریو بارگاس یوسا، روح امریکای لاتین در خطر است. این خطر از «هوگو چاوز» در ونزویلا گرفته تا «اوا مورالس» در بولیوی گسترده است. می‌گوید: «این رهبران مثل یک نوار ضبط صوت خراب هستند که مدام یک چیز را تکرار می‌کنند، یک کلیشه، یک هراس و یک سیاست را.» یوسا این روزها مدافع «چپ دموکرات» است، سیستمی که امروزه رییس‌ جمهور «لولا» در برزیل یا «میشل باشله» در شیلی پیاده کرده است. یوسا توجه امروز ایالات متحده را به عراق، خاورمیانه و چین می‌داند و به همین خاطر خوش‌بین است که به این طریق امریکای لاتین خودش سرنوشتِ خودش را اصلاح می‌کند. یوسا می‌گوید: «[نوبت من به سر رسیده] و مطمینم که چاوز و مورالس خوراک رمان‌ و ادبیات نسل جدیدی از نویسنده‌گان خواهند بود و باید منتظر قضاوت ادبیات باشیم.»
یوسا می‌گوید: «به زودی کتابی دربارۀ چاوز نوشته می‌شود. کمی صبر کنید تا ونزویلایی‌ها او را شبیه‌سازی کنند.»
گرفته‌شده از: صفحۀ ویژۀ «یوسا» در «سیب گاززده» / ترجمه‌: سعید کمالی‌دهقان، فارس، ۱۵ مهر ۱۳۸۷

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.