احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 13 جدی 1394 - ۱۲ جدی ۱۳۹۴
بخش نخست
اسلاوی ژیژک ترجمه:
امیررضا گلابی، صالح نجفی/
امیر رضا گلابی: مورد اخیرِ اختلاف بین چامسکی- ژیژک، دو تن از مهمترین چهرههای روشنفکری چپ، نمونۀ جالبی است از به گفتۀ ژیژک، جنگ کهنه بین فلسفۀ قارهیی و فلسفۀ انگلوساکسون. چامسکی ژیژک را متهم میکند که نوشتههای او ادا و اصولِ توخالی و بیمحتواییست که اگر کلمات قلمبهسلمبهاش را از آن حذف کنید، چیزی فراتر از سخنانی نیست که «نتوان در عرض پنج دقیقه به یک کودکِ دوازدهساله توضیح داد» و پایهیی در شواهد تجربی ندارد. ژیژک در مقابل ضمن اظهار همدلی با مواضع سیاسی چامسکی، یادآور میشود که صرف تکیه بر شواهد تجربی نمیتواند صحتِ مدعای ما را ثابت کند و چامسکی حداقل در قضیۀ دفاعش از خمرهای سرخ در دهۀ ۷۰، فریب همین دادههای تجربیِ ناکافی را خورد، ضمن اینکه ما هیچگاه نمیتوانیم از کافی بودنِ شواهد تجربی برای جمعبندی نهاییِ استدلالمان مطمین شویم؛ بنابراین برای رسیدن به نتیجه پیشاپیش باید از تیوریهایمان کمک بگیریم، کاری که به گفتۀ ژیژک خود چامسکی آن را انجام میدهد، بدون آنکه حاضر باشد بدان اعتراف کند. نوشتۀ زیر پاسخ مکتوبِ ژیژک به چامسکی است.
***
از آنجا که مقالۀ «فانتزیها»ی نوام چامسکی (مورخ ۲۱ جولای ۲۰۱۳) وانمود میکند عکسالعملیست به پاسخ من به مصاحبهاش که حاوی ردّ انتقادی کارهای من است، رفع پارهیی ابهامها ضروری است. چیزی که چامسکی بهعنوان «پاسخ» من به آن اشاه کرده، متن پیادهشده و تأییدنشده و غیردقیقی از پاسخ من به پرسشیست از سوی جمع در خلال مناظرۀ اخیری در کالج بیرکبک در لندن. آنچنانکه در متن اصلی سخنرانی مشخص است، در آن لحظه حتا از اینکه چامسکی به من حمله کرده، آگاه نبودم- فقط از من سؤال شده بود که در باب طرد کارهای من (به همراه کارهای لکان و دریدا) تحت عنوان ادا و اصولهای خودنمایانه بدون هیچگونه مبنایی در واقعیتهای تجربی و دلایل منطقی، چه نظری دارم، و من صرفاً فیالبداهه همانجا پاسخی دادم. چامسکی به این نکته اشاره میکند که چون من برای تأیید مدعایم در خصوص خطاهایش «به چیزی ارجاع نمیدهم»، پس کارم مضحک است- آخر، من چهگونه میتوانم در خلال یک پاسخ فیالبداهه به سوالی غیرمنتظره چنین کاری کنم؟ به علاوه چامسکی احتمالاً برای اینکه عدم توجه من به واقعیات را نشان بدهد، روی توصیفی که من به اشتباه از شخصیتِ اوباما به او منتسب کردهام، مانور میدهد؛ هیچ رازی در میان نیست، من همین که به اشتباهم پی بردم، بهطور صریح عذرخواهی کردهام- این هم متن عذرخواهی من که در مجلۀ هارپر منتشر شده:
در نسبت دادن این جمله که اوباما سفیدپوستی است که فقط کمی حمام آفتاب گرفته به نوام چامسکی، من ادعایی نادرست را تکرار کردهام که در رسانههای اسلوونی مطرح شده، از اینرو تنها میتوانم عذرخواهی بدون قیدوشرط خود را اعلام کنم.
به علاوه، حتا اگر جملهیی که بهاشتباه به چامسکی نسبت دادم، واقعاً توسط او بیان شده باشد، من آن را بهعنوان طعنهیی با رنگ و بوی نژادپرستانه تلقی نمیکنم، بلکه از نظر من این توصیفی قابل قبول از نبردِ ایدیولوژیک و سیاسی ماست. روشنفکران امریکایی آفریقاییتباری هستند که به عضویت کامل نهادهای اکادمیک وابسته به لیبرالهای سفیدپوست درآمدهاند، و اتفاقاً این نهادها به آنها عشق میورزند چون آنها «یکی از ما» هستند، سفیدهایی با پوستی تیره. از همینروست که فکر میکنم جملهیی که اشتباهاً به چامسکی نسبت دادم، همطراز با توصیف گمراهکنندۀ برلوسکونی از اوباما به عنوان شخصی زیبا و بُرنزه نیست: سخن برلوسکونی سیاهی اوباما را بهعنوان یک امر غریبِ گرانمایه نادیده میگیرد، بههمین دلیل معنی تاریخی این امر که یک امریکایی آفریقاییتبار به عنوان رییسجمهور برگزیده شده را کتمان میکند، اما جملهیی که من اشتباهاً به چامسکی نسبت دادم، اگر صحیح بود، میتوانست به فرآیند دوپهلویی اشاره کند که طی آن میتوان از سیاهبودنِ اوباما برای در پردۀ ابهام پیچاندن نبردهای سرنوشتساز سیاسی اقتصادی ما استفادۀ ابزاری کرد.
من پارگراف طولانی دوم را نه برای اصلاح یا تعدیل عذرخواهیام، بلکه برای تصریح این نکته اضافه کردم که هرگز چامسکی را به اظهارنظری نژادپرستانه (از جنس اظهارنظرهای برلوسکونی) متهم نکردم. برای من عجیب است که چرا چامسکی روی این قضیه مانور میدهد. این خود دستکم گواهی است بر احترام من به شواهد تجربی، یعنی اینکه حاضرم وقتی ثابت شد از لحاظ تجربی بر خطا هستم، عذرخواهی کنم! آیا چامسکی هم حاضر است از بابت ضعیفترین بخش انتقادهای تندش به من عذرخواهی کند؟ منظورم این ادعای اوست که من وقتی از نحوۀ برخورد او با جنایات خمرهای سرخ خُرده میگیرم، بر «تمایز میان قربانیان باارزش و بیارزش» صحه میگذارم. به گفتۀ چامسکی، قربانیان باارزش کسانیاند که سرنوشتشان را میتوان به یک دشمنِ رسمی نسبت داد، بیارزشها، قربانیانِ دولت خودمان و جنایاتش هستند. دو مثال اصلی که ما بر روی آن تاکید کردیم عبارتاند از: کامبوج در دوران حکومت خمرهای سرخ و تجاوز ارتش اندونزی به تیمور شرقی در همان سالها … تا به امروز، آنان که چشموگوشبسته اسیر تبلیغات رسانههای غربیاند، با دقت تمام از آموزۀ تجویزشدۀ دنیای غرب تبعیت میکنند: تظاهر به خشم و انزجار شدید نسبت به سالهای حکومت خمرهای سرخ و مرور دقیق اطلاعات در دسترس، در کنار انبوهی از اطلاعات غلط؛ و همراه با آن، سکوت در برابر پروندههای بیاندازه مهمترِ تیمور شرقی و حملۀ قوای امریکایی به کامبوج، پیش و پس از دوران خمرهای سرخ. گفتههای ژیژک نمونۀ کاملی در این باب است.
تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که من با جملات بالا کاملاً موافقم (البته به استثنای جملۀ آخر). نهتنها موافقم، بلکه من به طور مکرر به همین نکته اشاره میکنم، حتا با اشاره به تیمور شرقی، مانند بخش زیر از کتابم، به برهوت حقیقت خوش آمدید:
چرا باید فاجعۀ برجهای تجارت جهانی مثلاً از قتلعام انبوه هوتوها توسط توتسیها در رواندا در سال ۱۹۹۹ مهمتر باشد؟ یا بمباران شیمیایی انبوه کردهای شمال عراق در دهۀ نود؟ یا قتلعام نیروهای اندونزی در تیمور شرقی؟ یا …
Comments are closed.