احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داکتر محییالدین مهـدی/ دوشنبه 28 جدی 1394 - ۲۷ جدی ۱۳۹۴
بخش نخسـت/
پیشگفتار
۱- پیش از مطالعهی این مقاله، لطفاً تعریف و کاربرد اصطلاحات دستوریِ و زبان شناسیِ ذیل را از نظر بگذرانید: مصوت، صامت، حروفِ همصدا، حرف، خط، آوا، پسوند، پی چسپ، هایِ بیانِ حرکت، صفت، موصوف، مضاف، مضاف الیه، موصول، مخرج، اول شخص، دوم شخص، سوم شخص، اسم عام، قید، متمم اسم، عدد و معدود، ضمیر، حرفِ ربط، ضمیر اشاره، صفت نسبی، منسوب، مسند الیه، واژه، تکواژ، هجا،سازه.
۲- «مهمترین خرُده ای که بر خطِ فارسی گرفته اند آنست که، بخلاف خط هایِ که اصل یونانی و رومی دارند، از یک نظام منطقی ساختاری پیروی نمی کند. همسانی شکل ها، فراوانیِ نقطه ها، سرهم نویسی ها و جدا نویسی هایِ که اساس منطقی ندارد، ونیز فراوانیِ حروف همصدا از سوییِ ونبودنِ نشانهی چند مصوت از سوی دیگر، از جمله مسائلِ خطِ فارسی است.»
۳- صوت» یا آوا عبارت از کوچکترین جزء گفتار است؛ درحالیکه «حرف»، به هر یک از اجزایِ الفبا یا خط اطلاق می گردد. برای برخی از صوت ها یا آواهایِ زبان فارسی، حرف یا علامتی وجود ندارد.از اینروست که به جای چند صوت، از یک حرف استفاده می شود. ضرورتِ گشودن فصلِ انواعِ «ی» یِ پسوندی در مبحث «عدم انطباق خط با زبان». از همین جا ناشی می گردد.
انواع یایِ پسوندی
۱٫ «یایِ اضافت»: آنچه را که دستورنویسان «کسرهیِ اضافه» می نامند، کلمهای یا نشانهای است برای بیانِ نسبت، رابطه، تعلق، ملکیت میان دو اسم یا نسبت دادنِ صفتی به چیزی یا کسی. اما با وجود اهمیتی که این کلمه از نظر نحوی در زبان فارسی دارد، و علی رغم فراوانیِ کار بردِ آن در این زبان، غایب بودنِ آن در خط کمبودِ بزرگی است، و مایهیِ زحمت فراوان در خواندن و فهم معنایِ جمله. در زبان فارسی میانه (پارسیک)، برای این کلمه، نشانهای به شکل «د» (شکلی شبیه به «د») وجود داشت که معادل یایِ مجهول یعنی «ï» (ی) فارسیِ دری بود. ازینرو در بعضی از متون کهن، درکلمات پایانگیر یا مختوم به صامت، با«ای» نوشته می شد؛ در تاریخ سیستان: «همواره سری کارِ تو بانیکان باد».
این کلمه در گفتار به دو صورت بیان می شود؛ یکی به صورت مصوتِ e ( کسرهی عربی) پس از کلمه هایِ پایانگیر به صامتها؛ دیگری به صورت کلمهای مرکب از یک صامت و یک مصوت، یعنی ye (یِ) پس از کلمه هایِ پایانگیر به مصوتهایِ بلندِ ā (آ)، u ( ُو) ،i ( ِی) وa یاe (های غیر ملفوظ یا های بیان حرکت، های مختفی).
وقتی صفت بعد از موصوف بیاید، با کلمهای به موصوف پیوند داده می شود؛ این کلمه را«کسرهی اضافه» می گویند، مثلاً: کتابِ سبز. و هرگاه صوت یا آوایِ آخر کلمهیِ موصوف، مصوت یا واکهیِ بلند (آ=ā ، او= ū) باشد، این کلمه با حرف «یِ» نشان داده می شود؛این «ی» را«ﻻیایِ اضافت» می نامیم.مثلاً: آوا← آوایِ آخر؛ آلو← آلویِ بخارا… .
۱: یادداشت اگر آوایِ آخر کلمهیِ موصوف، صامت یا همخوان باشد، در حال حاضر کسرهی اضافه را با علامهی «–ِ» نشان می دهند. کتابِ سفید؛ قلمِ سیاه ؛ اسبِ تندرو.. .
یادداشت ۲: هرگاه موصوف با یایِ صامت («یْ») ختم شود، در این صورت نیز در پایِ«ی» کسرهیِ اضافه می نویسند؛ چای← چایِ سیاه؛ نای← نایِ دلنواز….
یادداشت ۳: هایِ غیر ملفوظ آخر کلمات را، هایِ بیان حرکت می گویند، مثلاً در کلماتِ ذیل: خانه، بنده… . یعنی«ﻪ» و «ہ» علامتی برای بیان این امر هستند که حرفِ آخرِ کلمات خانَ (xāna) و بندَ (banda) متحرک- یا به قول امروزی مصوت- است: خانَ ←خانه،لانَ(lana )← لانه،دانَ← دانه، بندَ←بنده؛ در این صورت آنانی که در این مقام، مثلاً می نویسند:« خانه نور»، و مقصد شان « خانهیِ نور» است، در واقع، یک کلمه را که همانا «کسرهیِ اضافه»(و در این جا ye) است، از قلم می اندازند، و از خواننده می خواهند که آنرا «از دلِ خود» بخواند.
یادداشت ۴: کسرهیِ اضافه- چنانکه گفتیم- کلمه است، نه حرف: « لفظی که کسرهیِ اضافه خوانده می شود، کلمهای مستقلی است که در پارسی باستان به صورتhya/hyā وجود داشته و شبیهِ موصول عربی یعنی الذی/التی است» (به این موضوع برمیگردیم).
یادداشت ۵: در حال حاضر برخی ها، در موضِعی که کلمه با واکه ختم می شود، بجای«ی»، علامت«ء»- شبیه به علامت همزهی عربی- می گذارند. قابل تذکر است که از رویِ دستنویس هایِ قدیم( چون نسخهیِ خطی الابنیه عن الحقایق الادویه، نوشته شده در ۴۴۷ ﻫ ق)، در همین موضِع حرف«ی» بکار می رفته، که به تدریج خُرد شده تا به صورت «ء» در آمده است. این علامت («ء»)، همزه نیست؛ چون مخرج همزه در زبان فارسی وجود ندارد؛ کاربرد همزه در زبان فارسی، محدود در کلمات عربیِ دخیل در فارسی است.
یادداشت ۶: فکِ اضافه: در دستور زبان، از بین رفتن کسرهیِ اضافه را فکِ اضافه می گویند، چنانکه در «پدرْزن» و «سیبْ زمینی» و«کارْدستی». به عبارهی دیگر فک اضافه یعنی جاهای که کلمهیِ اضافهیِ«e» از میان دو اسم (مضاف و مضاف الیهِ) و صفت و صفتگیر(موصوف) می افتد. بی تردید مواردی نیز هست که با به کار رفتن کسرهیِ اضافه یا به کار نرفتنِ آن نقش معنایی- دستوریِ کلمه بکلی دگرگون می شود، مثلاً: اغلبِ مردم این کار را می کنند؛ اغلبْ مردم این کار را می کنند.
یادداشت ۷: در مواردی که کسرهیِ اضافه، «ye» تلفظ میشود، باید توسط علامت «یِ» (یایِ مکسور) نشان داده شود. این کسرهگذاری، آن «-ی» را که جزو کلمه است و حالت اضافی ندارد، مشخص می سازد. از آن جمله است تشخص و تمایز میان یایِ نسبت و یایِ مصدری: کابلی تازه از راه رسیده؛ کابلی تازه از راه رسیده. یایِ اولی، علامت اضافه و یایِ دومی یایِ نسبت است.
یادداشت ۸: هرگاه کلمه با مصوتِ «i» ختم شود، کسرهیِ اضافه به صورتِye می آید. مطابق رسم معمول به نوشتن یک یایِ مکسور اکتفا می شود: کشتی←کشتیِ امریکایی. و اما اگر برای همچو کلماتی حالت نسبت، نکره یا وحدت پیش بیاید – که با الزاماً سه یایِ پبهم («-ﯾﯾﯾ ») نوشته می شود- به دو صورت نوشته می شود: کشتییی، کشتیای.
۲٫ «یایِ نکره» یا «حرف تنکیر»: وقتی از کسی یا چیزی نام می بریم، برایِ شنونده یا خواننده، آن کس یا آن چیز، یکیِ از دو حالت ذیل را دارد: یا شناخته است، یا نا شناخته.
حالت نخست: مثلاً: کتاب را خریدم. به این معنا ست که طرف-یعنی مخاطب- می داند که کدام کتاب؛ آن«کتاب» برای او شناخته یا «معرفه» است.
حالت دوم: کتابی خریدم. برای خواننده یا شنونده شناخته نیست، اصلاً قصد گوینده یا نویسنده، فقط نوع کتاب است، نه نام و مشخصات آن؛ در این صورت«کتاب» برایِ خواننده و شنونده نا شناخته یا «نکره» است.
در زبانهایِ گوناگون برایِ این دو مفهوم( یعنی معرفه و نکره)، نشانه هایی صرفی، یا کاربرد هایِ متفاوت نحوی وجود دارد.از آن جمله است استعمال اجزای که با اسم همراه می شود، و یکی از این دو معنا را افاده می کند؛ به این اجزا، «حرف تنکیر» و «حرف تعریف» میگویند.
علامت تنکیر در زبان فارسی دری جزءِ «ای= ī« (یایِ مجهول)است که بازماندهیِ کلمهیِ aiva در پارسی باستان و ē- در فارسی میانه است: کتابی خریدم، و آنرا باخود بردم.
یادداشت۱: علامت تنکیر در آخر هر اسمِ عامی می آید، و مفهوم فرد یا افرادِ نا معین به آن می بخشد؛ علامت تنکیر یایِ مجهول است، که آنرا با «ی» نشان می دهند: مردی در بیابان گنجی یافت؛ دودی دید که همی برآید؛ پیری بر دکان قصابی نشسته بود.
یادداشت۲: هرگاه علامت تنکیر، به آخر کلمهیِ جمع بیاید، فقط مفهوم تنکیر را افاده می کند: مردمانی گرد آمدند؛ اسبانی و استرانی فراهم آوردند.
یادداشت ۳: علامت تنکیر در پایانِ قید وصفت نیز می آید: غله و خوراکهیِ فراوانی گرِد آوردند؛ بخرید که جنس مرغوب، با قیمت ارزانی است.
یادداشت ۴: اگر اسم با صفتی ذکر شود، علامت تنکیر غالباً به موصوف (یعنی به اسم) ملحق می گردد، و میان اسم و صفت واقع می شود: مگر که بیارد به من حجتی پیدا و روشن…؛ آن زن را تختی هست بزرگ: گویی آن بود ماری بزرگ.. .
یادداشت ۵: در دورههایِ بعد، عکس این، یعنی الحاق حرف تنکیر با صفت، صورت غالب نوشتاری گردید: مردِ دلیری، داستانِ عجیبیِ، کتابِ ضخیمی، حساب پیچیدهای.
یادداشت ۶: هر گاه کلمهای که حرف تنکیر به آن ملحق می گردد، مختوم به مصوت یا واکهی کوتاهِ a (e) باشد، میان این واکه و یایِ تنکیر، حرف میانجی «ا» علاوه می گردد: پیچیده ← پیچیدهای؛ خنده←خندهای؛ غنچه←غنچهای… .
یادداشت ۷: هرگاه نشانهیِ نکره مربوط به اسمی باشد که با صفت همراه است، سه حالت دارد:
– صفت + اسم + ی (نیک مردی)
– اسم + ی + صفت (مردی نیک)
– اسم + صفت + ی ( مرد نیکی)
یادداشت ۸: هرگاه اسم˚متمم داشته باشد، علامهیِ نکره به متممِ اسم می پیوندد: دیوارِ باغی؛ پایِ چناری؛ درخت سیبی… .
یادداشت ۹: یایِ وحدت، و نیز -چنانکه گفتیم- یایِ تنکیر، به قول دستورنویسان، هر دو یایِ مجهول اند؛ و برای تفکیک از یایِ معروف، در خط به شکل «ی» نوشته می شوند. در حالیکه برای مواردی که یایِ معروف کاربرد داشته باشد، به صورت «-ی» بدون علامه نوشته می شود، مثلا: در مواردی که (یایِ مجهول).. . ؛ به زودی رفت (یایِ معروف). علامت «-» قبل از «ی» (-ی) به معنایِ پیوستگی آن با کلمهیِ قبلی است.
یادداشت۱۰: در متون کهن، در آخرِ معدود حرفِ «ی»می آوردند و عدد را بعد از آن قرار می دادند؛ یعنی به جای دو تن و چند روز می نوشتند: تنی دو، و روزی چند. «ی» در تنی، یایِ وحدت(؟)، و در روزی، یایِ نکره است.
یادداشت۱۱: یایِ پی چسپ ضمایر مبهم: ضمایر مبهم کلماتی هستند که جانشین اسم شده اند اما در معنایِ آنها ابهام وجود دارد. اگر یکی از این ضمایر قبل از اسم بیاید، صفت مبهم آن اسم گفته می شود. ضمایر مبهم را به دو دستهیِ ساده و مرکب تقسیم می کنند:
مهمترین ضمایر مبهم ساده عبارتند از: اند/اندی، بس/بسی، بعض/بعضی، بهمان/بهمانی، چند/چندی، چیز/چیزی، دیگر/دیگری، دیگران/دیگرانی، سایر و سایرین، برخ/برخی، شخص/شخصی، فلان/فلانی، کس/کسی، همه/همهی/همگی/همگانی، هیچ/هیچی، یک/یکی.
مهمترین ضمایر مرکب: این یک، آن یک/ این یکی، آن یکی؛ چنان/چنانه؛ فلان و بهمان/فلانی و نهانی؛ هرکس/هرکسی؛ هرکدام/هرکدامی؛ هریک/هریکی؛ هیچ کس/هیچ کسی؛ همه چیز/همه چیزی؛ هیچ یک/هیچ یکی؛ همدیگر/همدیگری؛ یکدیگر/یکدیگری.
یاییِ که به آخر بعضی از اقسام هردو دسته از ضمایر مذکور می چسپد، «واژه بست» (enclitic)- و به قول بعضی از دستورنویسان «پی چسپ»- خوانده می شود.
یایِ پی چسپِ ضمایر مبهم، بر حسب اینکه ضمیر مفرد یا جمع است، «یایِ وحدت»، یا «یایِ نکره» می باشد.
۳٫ یایِ نشانهیِ وحدت: این جزء در اصل همان کلمهیِ «یک»است؛ ازینرو- غالباً- وقتی به پایان کلمهیِ مفرد بیاید، مفهوم وحدت
را می رساند، و به آن «یایِ وحدت» میگویند. مثلاً: مردی دیدم تنومند؛ شهری است بر کوه بر نهاده؛ درختی است گشن بیخ… . (البته،در مثال هایِ فوق،یایِ وحدت در عین حال حرف تنکیر نیز هستند). هرگاه کلمهای که یایِ وحدت یا یایِ نکره به آن الحاق می شود، با مصوت ختم گردد، علامت تنکیر و وحدت، بصورت«-ای» نوشته می شود: بندهای دیدم، کدوای آورد. برخی این حالت را به صورت «یی» نیز می نویسند: بانویی ارجمند.
یادداشت۱: «یایِ» یی که در پیوند کلمهیِ صد (عدد) می آید تا عدد کسری بسازد، یایِ وحدت است: صدی ده، صدی پنجاه؛ یا صدی صد (که عدد کاملی بیان شده، ولی مانند عدد کسری عمل می کند): این حرفْ صدی صد درست است.
یادداشت ۲: صورت آواییِ /-ی/یِ پسوندهای نکره و وحدت و مصدری و توانشی (لیاقت،که بعداً توضیح داده می شود) و جز آنها در فارسی/-ای/ /ï/ است، نه/- ی/ ،که می تواند نمایندهی نیمه مصوت یا صامت y هم باشد.
۴٫ یایِ تعریف، یا «یایِ موصول»: این علامت از ریشهیِ hyaیِ باستان، در مقام معرفه آمده است: مردی که نیکوکار بود، او را پاداش نیک دادم؛ شخصی که کتابِ آسمانی بر او نازل شد، پیامبر بود (در هر یک از دو مثال فوق«مرد» و«شخص» کاملاً شناخته شده هستند). هر چند این «ی» با«یایِ» نکره تلفظِ کاملاً یکسان دارد (ی)، ولی هرکدام آنها هم از ریشهی جداگانه است، و هم در معنایِ مقابل هم ، استعمال می شوند.
یادداشت ۱٫ در فارسی دری این کلمه همواره با حرفِ ربطِ «که» یکجا استعمال می شود. این به آن دلیل است که لفظ مذکور(یعنیhya و«ی»)، به مرور زمان ضعیف شده، و بر معنایِ مقصود رسیدگی نمی کند؛ از اینرو با افزودن لفظِ «که» تقویه می گردد تا همان معنا را برساند. علاوتاً شباهت صورت و تلفظ آن با «یایِ» نکره و کسرهیِ اضافه نیز محتاج به تمایز آن است: از زینتی که؛ به شرطی که؛ هر فرومایهای باک ندارد که لقب پادشاه بر خویش نهد… .
یادداشت ۲: هرگاه اسم با صفت و ضمیر اشاره همراه باشد، یایِ موصول (ی) به کار نمی رود: آن مدت که او وعده کرده بود …؛ آنچیز که رعیت را نشاید؛
یادداشت ۳: گاه حرف «که» به تنهایی جای یایِ موصول را میگیرد: درم که از اوگیرد آید؛… .
یادداشت۴: گاهی، میان صفتِ اشاره و یایِ موصول، یایِ تعریف جمع می شود: هر آن پادشاهی که خواهد تا خانهیِ او بر جایْ ماند؛… .
۵٫ «یایِ» نسبت و یایِ صفت نسبی: یایِ نسبت که از نظر تلفظ یایِ معروف است، با الحاق به آخر اسم یا ضمیر، آنرا منسوب می سازد. مثلاً: کابل← کابلی؛ عرب← عربی؛ احمد←احمدی؛ … .
صفت نسبی صفتی است که نسبتِ شخص یا چیزی را به شخص یا چیزی یا جایی بیان کند. علامتهایِ آن عبارتند از: «ی»، «ین» (مثل سنگین)، «ه»، (مثل هزاره، چهله…)، «ینه» (مثل زرینه)، «گان» (مثل دهگان) و «و» (مثل ترسو).
از این میان، هدفِ ما همان «ی» یی است که اگر به آخر اسمی افزوده گردد، آن اسم را صفت سازد، مانند: سنگی (سنگ+ی)، فولادی(فولاد+ی) ، پشمی… .
Comments are closed.