احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





اکنکار و ضعف فلسفی در شناخت ادیان

گزارشگر:نویسنده: محمد حسین کیانی /یک شنبه 11 دلو 1394 - ۱۰ دلو ۱۳۹۴

بخش سوم/

mandegar-3۲) در این‌که دین تأسیسات اجتماعی است، و سازمان‌ها و مراکزی با موضوعیِت دین تشکیل می‌شوند و اثرات قابلِ توجهی بر مناسبات سیاسی می‌گذارند؛ جدای از وجود تفاوت‌های بسیار در مورد هر مصداق دینی، مبتنی بر انتقادهای شدید عرفان اکنکار به روحانیون و رهبران معنوی هر مسلک دینی و عرفانی است. این دغدغه نه تنها در عرفان اکنکار، بلکه در بسیاری از نحله‌ها و گرایش‌های علمی غرب مشهود است، و بیشتر، ریشه در عملکرد طولانی و نابخردانۀ کلیسا در قرون وسطا دارد. این ادعا در مورد هر مصداق دینی و جغرافیای تأثیرگذارش می‌بایست بسیار گوناگون و متفاوت بیان شود. هر چند عملکردهای غیر اخلاقی برخی از روحانیون، هر مصداق دینی، ناخودآگاه ذهن را به سوی این دغدغه سوق می‌دهد، ولی این بیان در مورد همۀ ادیان بزرگ و کوچک، کلیت ندارد.
به راستی میان همۀ پیامبران و تعلیمات شفاهی که در دوران حیات خود داشته‌اند و برداشت‌هایی که قرن‌ها بعد از کلام ایشان شده و منجر به پیدایش عقاید جدیدی مبتنی بر شرایط جدید اجتماعی شده، تفاوت‌هایی وجود دارد که غیر قابل انکار است. از این رو، هیچ‌گاه نباید نظریه یا عملکرد پیروان معاصر یک دین را، کاملاً و به طور کلی منطبق با اصل نظریه یا عملکرد پیامبران و رهبران، یک مصداق دینی دانست و به واسطۀ داشتن اشتباهات گوناگونی که توسط پیروان یا سازمان‌های متکی به دین ایجاد می‌شود، اصل گزاره‌های دینی و شخصیت پیامبر آن دین را تخریب کرد.
۳) برخی معتقدند: یک اشکال مهم به ادیان بزرگ این است که آنان متعلق به قرن‌ها قبل بوده‌اند و اکنون، انسان معاصر، محتاج ادیان جدید است تا بتواند نیازهای نوین معنویِ خود را در آنان جست‌وجو کند. اکنکار معتقد به این شبهه است. اکنکار خود را یک مسلک معنوی جدید می‌داند که برای انسان امروزی، به واسطۀ اقتضائات دوران معاصر نسبت به دیگر ادیان جهان مفیدتر است. اکنکار معتقد است که هدف همۀ ادیان قدیم ایجاد ارتباط با خداوند بوده و این نکته را ضعف ادیان بزرگ معاصر می‌داند.
اما باید گفت که هدف همۀ ادیان بزرگ، صرف ارتباط با سوگماد (خدای مطلق) نبوده است؛ چرا که در بسیاری از ادیان به‌خصوص اسلام، التزام به خواسته‌های اجتماعی انسان در لوای ارتباط با خداوند روشن است. ضمن این‌که اگر صرف ارتباط با خدا، اشکال اساسی ادیان است. به چه علت در عرفان اکنکار، ارتباط با سوگماد و جهان‌های برتری که همه‌گی تحت حمایت نماینده‌گان سوگماد است؛ پراهمیت نشان داده می‌شود؟ و این‌که آخرین طبقۀ جهان‌های برتر تحت نظارت شخصی سوگماد (خدای مطلق) است. و چنین اظهار می‌شود که بالاترین استاد اکنکار در آن طبقه با خدا در ارتباط است.
اما این اشکال که ادیان بزرگ متعلق به قرن‌ها قبل بوده و اکنون برای حل نیازهای معنوی اجتماعی، انسان معاصر نیازمند ادیان جدید است، متوجه هر دین یا مسلک عرفانی است که به تغییرات اجتماعی و بحران‌های جدید معنوی انسان توجه ندارد. از این رو، معتقدیم که این اشکال متعلق به همۀ ادیان بزرگ نیست، چرا که برخی از ادیان، به‌خصوص دین اسلام، به واسطه تکیه بر اصول اولیه، ملزم به تأسیس احکام و گزاره‌های معنوی جدیدی برای خروج از هر بحران معنوی یا اجتماعی است؛ بحران‌های معنوی اخلاقی‌یی که در ادوار گوناگون، و بر اثر تحولات اجتماعی پدید آمده‌اند.
با توجه به این اصل کلی، چنین ادیانی، به‌خصوص اسلام، بر تمام ادیان و عرفان‌های نوظهور برتری دارند؛ چرا که اگر فلسفۀ وجودی عرفان‌های نوظهور رفع مشکلات جدید انسان معاصر باشد، برخی از ادیان همانند اسلام، قادر به رفع این مشکلات‌اند. ضمن این‌که این ادیان دارای پشتوانۀ علمی و عملی، رهبران باتجربه، و تجربۀ حل مشکلات بیشتری نسبت به عرفان‌های نوظهوراند.
لازم به یادآوری است که در بسیاری از جریان‌های نوپدید دینی، ادعای ساخته‌گی بودن تمامی ادیان مطرح می‌شود به عنوان مثال، در تعالیم کریشنا مورتی چنین آمده، که ادیان و مذاهب همه‌گی ساخته‌گی‌اند.
کریشنامورتی می‌گوید: ما خواهان پدری با عظمت و قدرت‌مند هستیم که از ما حمایت کند و به ما بگوید که چه باید بکنیم. حالا برای آن‌که تنها نمانیم، بی یار و پشیمان نمانیم، به خدا اعتقاد پیدا می‌کنیم که به ما در زنده‌گی کمک می‌کند. با این‌همه ذهن ماست که این را آفریده است. این طور نیست؟ به خاطر این‌که ما می‌ترسیم و دوست داریم هدایت بشویم و به ما بگوید: چه چیز درست است و چه چیز غلط است. هم‌چنان که بزرگ می‌شویم و به اصطلاح مذهب را می‌سازیم، که در واقع مذاهب، حقیقی نیستند. مذهب به عقیدۀ من، چیز کاملاً متفاوتی است و برای این‌که به این چیز متفاوت که مذهب واقعی است دست پیدا کنیم، باید به طور کلی از نظر ذهنی آزاد شویم و دست از مذهبی که ذهن‌ها آن را ساخته و اختراع کرده است، برداریم.(۸)
تمامی باورها، از مسیح‌گرایی، هندوییسم و آیین بودا، پویش اندیشه‌اند که در راستای زمان، نوشتارها، نمادها و فرآوردهای دست و ذهن تداوم یافته‌اند و همۀ آنها در جهان مدرن کنونی نیز، دین خوانده می‌شوند. از دیدگاه کریشنامورتی، این‌ها به‌راستی دین نبوده، بلکه پنداری رمانتیک، احساساتی، تسکین‌دهنده و خرسندکننده است، که در حقیقت دین راستین نمی‌باشد.(۹)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.