احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 19 دلو 1394 - ۱۸ دلو ۱۳۹۴
رییس صاحب سلام! خوب هستید؟ داکتر صاحب عبدالله و اعضای کابینه چهطور استند؟ از اولادهای نازنینتان که در خارج از افغانستان هستند، خبر دارید، خوب استند ان شاء الله؟ حالِ ملت را که ـ متأسفانه! ـ از شما بهتر میدانم، نمیپرسم؛ به اصل موضوع میپردازم:
جناب رییس! از اینکه من و خانمم را خیلی درد دادید و با گذشتِ هر روز از حرفها و وعدههایتان، زخمهایمان تازهتر گردید؛ میخواهم هنگام خواندنِ این نامه تصور کنید که من در برابر دروازۀ ارگ با بیاحترامیِ تمام به شما و منزلتِ مدیریت و حرفهای نابکارتان، این موضوعات را چیغ میکشم!:
آقای رییس! از شهادت پسرِ چهارماههام برای خود ریکلامِ خبری ساختید که شرمتان باد!… دقیقاً چهار روز از حادثه گذشته بود که شما خود پس از اینکه مردم و همکاران رسانهییِ ما خیلی جوانمردانه با من ایستادند، برای اینکه قافله را به بیراهه بزنید با من تماس گرفتید. هنگام تماستان با خانمم نزد آقای سفیر و یک دیپلمات دیگرِ کشور در سفارت بودیم؛ صدای زنگ تلیفون بلند شد و من پاسخ دادم. با شنیدن حرفِ سکرترتان که گویا رییس صاحب با شما صحبت میکند، تلیفون را به بلندگو زدم تا افراد حکومتیتان هم شاهدِ گفتههایتان باشند. خوب به یاد دارم که گفتید من همین لحظه به وزیر تحصیلات عالی طی حکمی دستور میدهم که شما را از همین حالا شامل بورسیهها بسازد و بعداً موضوع تداویتان هرچه عاجل حل شود (پس از دو ماه و چند روز، تا کنون منتظر ماندم که نتیجۀ آن معلوم نیست). با سیاره جان ـ خانمم ـ نیز حرف زدید؛ به او هم با تأکید، وعدههای تان را تکرار کردید. پس از آن، سفیر ما را به دهلیز سفارت رهنمایی کرد، کارمندان دیپلماتیکِ دیگر هم یکییکی برای صرف طعام به بیرون رفتند، من و سیاره تنها با همان محافظین تُرک در سفارت ماندیم و هیچکس از کارمندان رسمی در دهلیز معلوم نمیشدند؛ این همان روزهاییست که از دفن پسرِ ما دو روز گذشته و ما شاید هشت روز گرسنه مانده بودیم! از سفارت بیرون شدیم و دوستانِ ما آمدند و همکاری کردند، به رستورانت رفتیم، نان چاشت را خوردیم. بعداً به هوتلی انتقالمان دادند. چند ساعت پس از اینکه در اتاقِ جدیدِ خویش آرام گرفتیم؛ خبر شدم که جنابِ شما موضوعمان را در نشست خبریِ خویش که در مورد توجیه حرفهای توهینآمیزتان به مهاجرین برگزار کرده بودید، یادآور شدهاید که در نتیجه از همه بهبه و چهچه شنیدهاید!
آقای محمد اشرفغنی! میدانید کشوری که ما اقامت داریم، ترکیه است و همۀ امورِ آن بر اساسِ روند ادارییی که دارند، طی مراحل میگردد. متأسفانه تا چند روز محدودِ دیگر، مدتِ ویزۀ ما به پایان میرسد و حضورمان غیرقانونی میشود. من برای جلوگیری از این روز، خیلی تلاش کردم با شما حرف بزنم اما موفق نشدم. حتا در جریان سفرتان به انقره تلاش کردم که نزدتان بیاییم اما با وجود تماسهای مکرر با آقای سفیر جیحون و سخنگوی هاشمی، ناکام شدم و سخنگویتان با من حرف زد که گویا «اصلاً فرصت مناسب و مساعد نداریم!»
برای حل موضوع اقامتِ ما تا تاریخ بیستوپنجم جنوری باید به دانشگاه معرفی میشدم که نشدم. پس از آن، روزی یکی از دیپلماتهای سفارت با من به تماس شد و از من خواست به جواب مکتوبی که از وزارت خارجه ارسال شده است، درخواستِ ضروریاتِ خویش را بنویسم. من به ایشان یادآور شدم که اقامتِ ما به پایان رسیده و به دانشگاه هم معرفی نشدهایم، از شما تقاضا میکنیم که با درنظرداشت مسلک تحصیلی و تجارب من، اینجانب را به عنوان کارمند دیپلماتیک استخدام کنید تا از یکسو مشکل اقامتمان حل گردد و از سوی دیگر، مجال خدمتگزاری به ملت شریف و نجیبم را دریابم. اما میدانید که از ارسال این مکتوب هم حدود بیست روز میگذرد و تا هنوز از آن خبر نداریم.
جناب رییس کُل! ما فراموششدهیی استیم که یک بار استفاده شدیم و برای لحظهیی در نشست خبریتان برای شما دستاورد شدیم که گویا برای ما زنگ کشیدهاید و از احوالمان باخبر استید!
جناب رییس! بدانید که حکمتان به دلیل عدم موجودیت بودیجۀ کافی از سوی وزارت تحصیلات عالی رد شده است و آنان با ناآگاهی کامل و عدم تفکیک میان حکم و طلب گزارش با کارشکنی، بیستوپنج روز پس از تاریخ صدور حکمتان، به جوابتان از شما خواستهاند که موضوع تحصیلی مایان را با وزارت خارجه شریک کنید و وزارت خارجه هم در تفاهم با سفارت ترکیه در افغانستان، ما را به بورسیههای دولت ترکیه معرفی کنند!
آقای غنی! بدانید که استثنایی استید و در جهان حکومتی ریشخندتر از حکومتِ شما وجود ندارد؛ سفارت ترکیه در مورد بورسیههای کشورشان بیصلاحیت است و آنها همانند دولت شما نیستند که وکیل پارلمان به خط جنگ برود و وزیر دفاع در نشستهای اقتصادی در خارج از کشور به عنوان هیأت همراهِ رییس جمهور ظاهر شود!
من و خانمم از جوانانِ تحصیلیافتهیی استیم که با نمرات کادری از دانشگاه فارغ شدیم و با کارِ صادقانه در رسانهها، به قلبهای هموطنانِ شریفمان راه یافتیم. دیگر دستِ ما به سوی شما دراز نیست، شما هم غیرت کنید حکمتان را باطل اعلام کنید!… تا کنون با مهربانیهایِ ملت سربلند افغانستان، همکاران رسانهیی، مهاجرین دور از وطن و جامعۀ مدنی حمایت شدهایم. آنها دستهایمان را رها نکردند و نمیکنند؛ بهحدی که از همان حادثه تا کنون، شاید به بیش از پنجهزار تماس تیلفونیِ پُر از مهر و همدردیِ مردم شریفمان پاسخ داده توانستهایم.
آقای رییس! ما به شما و حکومتتان محتاج نیستیم. ان شاء الله با جمعی از جوانانی که در اینجا مصروف آموزش و پرورش استند، در آیندۀ نزدیک به وطن برمیگردیم و با ملتِ متحد و عزیزِ خود، یکجا به اصلاحاتِ حکومتی میپردازیم. ملتِ ما لایق حکومتِ عادل و امنیتِ اجتماعی است که طلوعِ آن بسیار دور نخواهد بود. ما ظرفیت میسازیم و برای اصلاحات برمیگردیم!
با احتــرام
قیـس رحـمانی
گردانندۀ اسبقِ تلـویزیون آریانا
Comments are closed.