احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالشهید ثاقب/ دوشنبه 3 حوت 1394 - ۰۲ حوت ۱۳۹۴
سخن از ظهور دوبارۀ خوارج در قلمرو پهناور جهان اسلام؛ از سوریه تا عراق، از نیجریه تا لیبی و افغانستان است؛ گروههای تکفیرییی که زیر نامِ طالب، داعش و بوکو حرام، امنیت و ثباتِ جوامع اسلامی را مختل کرده و در قلمرو اسلام مسابقۀ کشتار، خشونت، توحش و ویرانگری بهراه انداختهاند.
چند روز پیش، در نشستی که با گروهی از نخبهگانِ کشور داشتم، سخن از ضرورتِ حضور امام علیِ دیگری به میان آمد که شجاعانه علیه این گروه ایستاده و با توسل به شمشیر، قامتِ آنها را دو نیم کرده و جامعۀ اسلامی را از لوث حضورِ آنان پاکسازی کند؛ سخنی که برخاسته از یک انتباهِ تاریخی بوده و اشارۀ مستقیم به مبارزات مسلحانۀ حضرت علی کرمالله وجهه، خلیفۀ چهارم مسلمانان، در برابر گروه خوارج دارد.
حضرت علی کرمالله وجهه، هنگامی که پس از ماجرای حکمیت و در نتیجۀ آن، خود را با گروه تکفیرییی مواجه دید که مهمترین ویژهگیشان سادهلوحی، قشرگرایی، تکفیر و کشتار وحشیانۀ مسلمانان بود، با گامهای استوار به مصافِ آنها رفت و همۀشان را از دم تیغ و شمشیر گذراند. گفته میشود تعداد خوارجی که تنها در نبرد نهروان توسط خلیفۀ چهارم مسلمانان به قتل رسید، بیشتر از ۱۸۰۰ نفر بود.
مبارزۀ مسلحانه، صادقانه و علیوار علیه داعش، طالبان، بوکو حرام و سایر گروههای تکفیری، امروزه نیز یکی از نیازمندیهای عصرِ ما است. عصرِ ما به رهبرانِ سیاسییی نیاز دارد که تهدیدها و خطرهای افراطیت برای صلح و ثبات و توسعۀ کشورهای اسلامی را جدی گرفته و منافع منطقه و جهانِ اسلام را بر پیوندهای خونی، قومی و فرقهیی ترجیح داده و به مصافِ آنها بروند.
رهبران سیاسییی که در مبارزه با گروههای تکفیری از خود تذبذب و دودلی نشان داده و از سرِ رواداری و تساهل و گاهی هم از سرِ همدلی آنها را “برادران ناراضی” خطاب کنند، نمیتوانند از عهدۀ انجامِ این مأموریت بهدرستی بیرون آیند. تجربۀ ناکامِ مبارزه علیه طالبان در افغانستان و ائتلافسازیهای عربستان و ترکیه علیه داعش در خاورمیانه نیز گواهی بر این امر است. رهبران سیاسی افغانستان و کشورهای خاورمیانه (به استثنای عراق و سوریه)، شجاعت اخلاقیِ مواجه نظامی با گروههای تکفیری را نداشته و با وجود تظاهر به سنگرگیری و ائتلافسازی در برابر خوارج قرن، به دلایل قومی، سیاسی و فرقهیی، اغلب با آنها همدلی نشان داده و توأم با رواداری و تساهل برخورد میکنند.
رهبران سیاسی افغانستان، طالبان را پشتونهایی میدانند که برای بازگشتِ هژمونیِ این گروه قومی مبارزه میکنند، و رهبران ترکیه و عربستان و قطر، داعش را گروههای سنی میخوانند که تهدیدی برای نفوذ ایرانِ شیعی در خاورمیانه هستند. البته افزون بر این، بازیهای استخباراتیِ دیگری نیز جریان دارد که منافع رهبران افغانستان و سران مستبدِ خاورمیانه را با رشد و گسترشِ این گروهها پیوند میزند؛ بازیهای استخباراتییی که ممکن است توسط سی آی ای و موساد و… مدیریت شود. بنابراین، من چشمانداز مبارزه علیه خوارجِ قرن را با حضور این رژیمهای فاسد و مستبد در منطقه، چندان روشن و امیدوارکننده نمیبینم.
تنها روزنۀ امیدی که میتوان به آن دل بست، ایستادهگیهای جنبشهای شیعیِ جهان اسلام در برابر رشد روزافزونِ این گروههاست. جنبشهای شیعی جهان اسلام، انگیزۀ ایستادهگی در برابر گروههای تکفیری را دارند. داعش و طالبان، گروهیاند که بر بنیاد دشمنی با اهلِ تشیع ساخته شده و کارنامههای سیاهِ آنها در عراق و سوریه و افغانستان، حاکی از عمق خصومتِ آنها با شیعیان میباشد. همهگان به یاد دارند که طالبان وقتی بر ولایات شمال و مرکز سیطره یافتند، گروههای شیعی را در مزارشریف و یکاولنگِ بامیان قتل عام کردند. و همچنان، امروزه داعش در سوریه و عراق عملاً مشغول شیعهکُشی است. بنابرین، شیعیان میدانند که رشد و نفوذ این گروه در کشورهای اسلامی، موجودیت فیزیکیِ آنها را با خطر مواجه کرده و باید در برابر آنها بایستند.
اگر هر مبارزهیی برای مشروعیت خود، نیاز به توسل به یک سری اسطورههای تاریخی دارد، جنبشهای شیعی از این موهبت نیز برخوردارند: آنها میتوانند در این زمینه، به مبارزات حضرت علی کرمالله وجهه، خلیفۀ چهارم اهل تسنن و امام اول شیعیان، در برابر خوارج استناد کرده و از این رهگذر، به ایستادهگی شان رنگِ حماسی دهند. اما برای آنکه این تقابل به خود رنگ فرقهیی نگیرد و به جنگ شیعه و سنی تعبیر نگردد، باید به دنبال متحدینی از میان اهل سنت نیز باشند. گروههای سنییی که میتوانند متحدانِ جنبشهای شیعی در امرِ مبارزه با گروههای تکفیری باشند، شامل طیف گستردهیی از مدرنیستها و تجددطلبان و سکولارها و مهمتر از همه، پیروان فقه حنفی اند.
حنفیت تاریخچۀ طولانیِ مبارزه با خوارج و گروههای تکفیری را در کارنامۀ خود دارد. امام ابوحنیفه (رح) که محمد عابدالجابری از وی به نام “معتزلۀ شریعت” یاد میکند، یکی از کسانی بود که با ارایۀ تعریف لیبرالی از ایمان، علیه حربۀ تکفیر مبارزه کرد و فرهنگ رواداری و تساهل را در قلمرو اسلام گسترش داد. او ایمان را به تصدیق قلبی و اقرار لسانی تعبیر نمود و میان ایمان و عمل تمایز گذاشته و گفت: “ایمان، زیادت و نقصان نمیپذیرد.” این در حالی است که گروه خوارج، مرتکبِ گناه کبیره را کافر پنداشته و مهدورالدم میخواندند. در مقابل، از ابوحنیفه (رح) روایت است که فرموده: «ما هیچ کسی از اهلِ قبله را تکفیر نمیکنیم.» و همچنان در کتاب “فقه اکبر” او آمده است: «کسی را به سبب گناهی، تکفیر و ایمانش را نفی مکن.» شاید بهخاطر همین نگاههای تساهلآمیزِ امام ابوحنیفه بود که ابوالحسن اشعری، او و پیروانش را فرقۀ نهمِ گروه مرجئه میخواند. ابوالحسن اشعری، مینویسد: «فرقۀ نهم از مرجئه ابوحنیفه و یارانِ اوست که ایمان را عبارت از شناخت خدا و اعتراف به او و شناخت پیامبر و اقرار به همۀ آنچه که او آورده است، میدانند.» همچنان ابوالحسن اشعری، نقل میکند که: «ابوحنیفه و عمر ابن عثمان شمری، در مکه گرد آمدند. [عثمان] گفت: “برای من از کسی بگو که میپندارد خدا گوشت خوک را حرام کرده است، اما نداند آیا منظور خدا همین خوک است یا نه؟” ابوحنیفه گفت: “مومن است.” عمر پرسید: “همچنین اگر بداند که خدا حج کعبه را فریضه دانسته است، اما نداند که منظور از کعبه، آیا همین کعبه است یا شاید کعبۀ دیگری در جای دیگر باشد، چه؟” ابوحنیفه پاسخ داد: “مومن است…”»
افزون بر این، حنفیت یک مکتبِ خردگراست و هیچ تناسبی با ایدیولوژیهای تکفیری که ریشه در نصگرایی سلفیت دارند، ندارد. روایت است که شخصی نزد امام ابوحنیفه آمده و به وی این روایت را خواند: «فروشنده و خریدار تا جدا نشدهاند میتوانند معامله را برهم زنند.» یعنی تا در مکانی هستند که عقد بیع در آنجا انجام گرفته، میتوانند کالا را پس بگیرند. ابوحنیفه به اعتراض گفت: «حتا اگر در کشتی باشند؟ حتا اگر در زندان باشند؟ حتا اگر در سفر باشند؟» یعنی گاهی شرایطی پیش میآید که فروشنده و خریدار نمیتوانند از همدیگر جدا شوند، و بر این اساس فتوا داد: «اگر بیع با همۀ شرایطش انجام شد، دیگر حق خیار (برهمزدن معامله) در کار نیست.» یعنی اگر شروط قانونی بیع کامل شد، چه شروط فروشنده و خریدار از یکدیگر جدا شوند و چه در آن مکان بمانند، نمیتوانند از بیع خود برگردند.
آنچه را که این مثال نشان میدهد، نافرمانی او در برابر بعضی روایات بر بنیاد حکم عقل میباشد. در این نمونه دیده میشود که احناف به عقل اهمیتِ بیشتری میدهند.
بنابراین، تعبیرها و تفسیرهای نصگرایانه و سختگیرانۀ گروههای تکفیری از دین، هیچ جذابیتی برای احناف نداشته و حتا میتواند اسبابِ نفرتشان را نیز فراهم کند.این درست است که حنفیت، دچار دگردیسیهایی شده و از آن رواداری نخستینِ خود فاصله گرفته است، اما هنوز در امر مبارزه علیه افراطگرایی میتوان به عنوان یک متحد روی آن حساب کرد.
Comments are closed.