وقتی حرفی برای گفتن نباشد! نگاهی به سخنرانی رییس‌جمهوری در مراسم گشایش شورای ملی

گزارشگر:احمد عمران/ سه شنبه 18 حوت 1394 - ۱۷ حوت ۱۳۹۴

روز یکشنبه، ششمین سال کاریِ شورای ملی در یک مراسمِ رسمی آغاز یافت. در این مراسم، مقام‌های بلندپایۀ کشور حضور داشتند و خلاف سال‌های گذشته، بیانیه‌هایی که ارایه شد، چندان بلنـد نبودند. اما یک چیزِ مشترک در حال‌وهوای محفل و بیانیه‌ها وجود داشت که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد و آن‌ نیز فضای یأس و ناامیدی‌یی بود که هم تالار را پُر کرده بود و هم سخنرانی‌ها را.
mandegar-3رییس مجلس نماینده‌گان در صحبت‌های کوتاه خود، فقط به مشکلاتی اشاره کرد که افغانستان را فرا گرفته است. او گفت که با آمدن دولت وحدت ملی؛ ناامنی، بی‌کاری، فقر و ناامیدی به‌صورتِ چشم‌گیری افزایش یافته است. او از سران دولت وحدت ملی خواست که به این چالش‌ها و مشکلات رسیده‌گی کنند و به انتظاراتِ مردم پاسخ دهند.
رییس‌جمهور غنی به عنوان اصلی‌ترین سخنرانِ این جمع که رسماً سال کاریِ جدیدِ شورای ملی را افتتاح کرد نیز حرف‌های زیادی برای گفتن نداشت. او که همواره در محافل و مجالس با لبِ خندان ظاهر می‌شود و گاه با مزاح و شوخی می‌خواهد جلب توجه کند، در این مراسم ناراحت و پریشان به نظر می‌رسید. شاید بخشی از ناراحتی و پریشان‌حالی او، به رویدادی رابطه داشت که هنگام شروع سخنرانی‌اش اتفاق افتاد.
وقتی رییس‌جمهوری پشت تریبون قرار گرفت، یکی از اعضای مجلس از جایش بلند شد و برایش حرف‌هایی گفت که هرچند قابل فهم نبودند ولی مشخص بود که حرف‌های انتقادآمیزند. به دنبال این سخنان، محافظان رییس‌جمهوری به سوی این فرد حرکت کردند و قبل از آن‌که با او برخوردی صورت بگیرد، خودش صحنِ مجلس را ترک گفت. رییس‌جمهوری نیز بدون آن‌که به این مسأله اشاره داشته باشد، یک‌راست به سوی سخنرانیِ نوشته شده‌اش رفت و آن را به‌اصطلاح قرائت کرد.
آقای غنی نه سخنرانِ خوبی است و نه هم متن‌خوانِ خوبی. او متن آماده‌شده را چنان با اغلاط فاحش و درهم و برهم خواند که کمتر می‌شد ربطِ جملات و کلمات را با یکدیگر تشخیص کرد. در ضمن این‌بار رییس‌جمهوری با لکنت و بی‌حالیِ بیشتر نسبت به گذشته سخنرانی‌اش را ایراد کرد. مثل این بود که کاری را از روی بی‌میلی بر او تحمیل کرده باشند و او نیز ناگزیر است آن را انجام دهد!
آقای غنی در این سخنرانی که بیشتر همان لحن قرائت‌محورش برجسته بود، حرفِ تازه و نوی برای گفتن نداشت. او همان حرف‌های رییس مجلس را با کمی ظرافت ارایه کرد. او نیز اعتراف کرد که مشکلات سراپای کشور را گرفته است، ولی گفت که وضعیت به سمتِ بهبودی می‌رود. او از توافق‌نامۀ دندغوری که موجب جنگِ تمام‌عیار در ولایت بغلان شد و وزیرش که در پای آن امضا کرده بود، به‌صورتِ تلویحی دفاع کرد. او گفت که از یک سال پیش، کار روی این توافق‌نامه جریان داشته و با توجه به حساسیت‌های مسأله، این تصمیم اجرایی شده است. اما آقای غنی نگفت که چرا دولت توافق‌نامه‌یی را امضا کرده که به‌صورت دراماتیک، وضعیت در یکی از نقاط امنِ کشور را به خطر روبه‌رو کرده است. او همچنین از ارادۀ قوی دولت در سرکوب مخالفان سخن گفت و شایعاتی مبنی بر واگذاری مناطق به مخالفان را رد کرد.
آقای غنی تلاش کرد نشان دهد که دولت در تأمین امنیت ارادۀ قوی دارد و برای برآورده شدن آن، از تمام امکاناتِ خود استفاده می‌کند. بعداً آقای غنی به‌صورت مفصل‌تر بر گفت‌وگوهای پُرجنجال صلح تمرکز کرد؛ گفت‌وگوهایی که قبل از آغاز، آن‌گونه که به نظر می‌رسد، به شکست انجامیده است. ولی او شکست گفت‌وگوهای صلح را نپذیرفت و از پیشرفت‌های دولت در این عرصه خبر داد.
آقای غنی با اشاره به انتقادهایی که این روزها می‌شود، گفت که صلح در اولویت کاریِ دولت قرار دارد و برای تأمین آن، از همۀ گزینه‌های موجود استفاده می‌برد. آقای غنی همچنین گفت که با ارزش‌های نظام و قانونِ اساسی معامله نخواهد کرد. او به شفافیت گفت‌وگوها نیز اشاره کرد و گفت که همه ‌چیز به‌صورت واضح انجام خواهد شد. او این‌بار خلاف دفعه‌های قبل، از حرکت‌های محتاطانه سخن نگفت.
با این حال، از سخنان آقای غنی چنین استنباط نمی‌شد که او نسبت به آغاز گفت‌وگوهای صلح خوش‌بین باشد. نوعی هراس و دو دلی در سخنانِ او در مورد گفت‌گوهای صلح وجود داشت. او مثل همیشه از طالبان و حزب اسلامی شاخۀ حکمتیار خواست که خط خود را از گروه‌های «غیرافغانی» جدا سازند و نشان دهند که «مسلمان و افغان»اند.
آقای غنی در مورد گروه‌های تمامیت‌خواه و خشونت‌طلب، همان اشتباهی را انجام می‌دهد که پیش از او آقای کرزی انجام داده بود. او بدون آن‌که تصور روشنی از خط فکریِ گروه‌هایی مثل طالبان داشته باشد، از آن‌ها می‌خواهد که ارزش‌های نظام را بپذیرند. در حالی که گروه‌هایی مثل طالبان پیش از آن‌که خود را به اصطلاح» افغان» بدانند، به خط فکریِ خود وابسته‌گی نشان می‌دهند. خط اصلیِ این گروه‌ها که آن‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد، خط ایدیولوژیک است. شاید آن‌ها تعریفِ مشخص و دقیقی از ایدیولوژی نداشته باشند، ولی نوع تفکر و اندیشۀ آن‌ها همۀ ویژه‌گی‌های ایدیولوژیک را داراست.
گروه طالبان خود را به گروه‌هایی مثل داعش و تحریک اسلامیِ ازبکستان نزدیک‌تر احساس می‌کند تا احزاب و سازمان‌هایی که در داخلِ کشور حضور دارند. این گروه، هدف‌هایی فراتر از افغانستان را دنبال می‌کند و این چیزی نیست که پوشیده باشد. مگر طالبان در زمان حاکمیت‌شان، چشم به کشورهای آسیای میانه ندوخته بودند؟ آیا القاعده در داخل افغانستان، برنامه‌های «جهانی»ِ خود را دنبال نمی‌کرد؟
مسلماً هیچ تغییری در دیدگاه‌های اصلیِ گروه طالبان به‌وجود نیامده و اگر رییس‌جمهوری افغانستان این مسأله را نمی‌تواند ببیند، مشکل در دید ایشان است، نه جای دیگر!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.