احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مهران موحد / شنبه 7 حمل 1395 - ۰۶ حمل ۱۳۹۵
بخش دوم و پایانی/
باید به این نکتۀ مهم توجه کنیم: برخی از احکام دین، تختهبندِ زمان و مکانی خاصاند و تعمیمپذیر نمیباشند. از همین رو، برای ما بسیار اهمیت دارد که بدانیم حکمی که در قرآن آمده یا سخنی که حضرت رسول (ص) زده، در چه اوضاع و احوالی در قرآن آمده یا بر زبان پیامبر اسلام جاری شده است. از همین رو، علمای مسلمان به شأن نزول آیههای قرآنی، اهمیت فراوانی قایل شدهاند و حتا کتابهای مستقلی در این زمینه تدوین کردهاند. حضرت عمر بن خطاب، خلیفۀ دوم مسلمانان، چندی پس از وفات پیامبر اسلام، با نصی قرآنی (سورۀ توبه، آیۀ ۶۰) در مورد سهم «مولفهالقلوب» مخالفت ورزید، چرا که گمان میکرد شرایط فعلی جامعۀ اسلامی با شرایط مسلمانان در زمان نزول آیت، فرق میکند و هیچ یک از یاران پیامبر با این موضعگیریاش مخالفتی از خود نشان نداد. آیا این به معنای این نیست که تحولات تاریخی و اجتماعی، در احکام شرع دگرگونی ایجاد میکند حتا پس از وفات حضرت رسول؟
همچنین عالمان دینِ ما در گذشتهها و اکنون نیز به «ناسخ و منسوخ» اهمیت و ارزش فراوانی قایل شدهاند و میشوند و مطالب فراوانی در این زمینه گرد آوردهاند. حالا پرسشی که مطرح میشود این است که آیا معقول است در طول ۲۳ حیات پیامبر اکرم، ضرورتها و مصلحتهای جامعۀ اسلامی دگرگون شود و احکامی بروند و بهجای آنها احکامی دیگر جایگزین شوند، اما همینکه حضرت رسول از جهان رخت بربست و پس از صدها سال، همچنان نیازها و مصلحتهای جوامعِ ما دگرگونی نپذیرند و پابرجا بمانند؟
بحث «ناسخ و منسوخ» به خوبی این نکته را ثابت میکند که احکامِ دین اسلام با توجه به واقعیتها و ضرورتها و تحولات جامعۀ آن روز عربستان پدید آمدهاند. اما آیا واقعیتها و ضرورتها در زمانِ ما همانهایی هستند که در هنگامِ نزول قرآن بودند؟ اینهمه تحولات شگرف و عمیق در زندهگی آدمیزادهگان، هیچ دگرگونییی در احکام دین پدید نمیآورند و دین از اینهمه تحولات برکنار میماند؟
از سوی دیگر، بر مبنای آنچه فقیهان مسلمان ـ همانند شاه ولیالله دهلوی ـ گفتهاند، اکثریت مطلق احکام اسلام، «امضایی»اند. یعنی اینکه این احکام پیش از ظهور اسلام در میان مردمان عربِ جزیرهالعرب وجود داشتهاند و مردم عرب به آنها عمل میکردهاند؛ ولی هنگامی که اسلام آمد، برخی از آن احکام را بدون دگرگونی و برخی از آنها را پس از اصلاح و دگرگونی، پذیرفت و به عنوان «احکام شرع» به مردم عرضه کرد. از جملۀ این احکام میتوان به حج و حدود و قصاص و آداب خانوادهگی اشارت کرد. درست است که اسلام بسیاری از عنعنات و آداب و رسوم و آیینهای عرب را اصلاح کرد، اما تا جایی که میشد با آنها از ریشه دشمنی نورزید.
آیا این روش برخورد اسلام با سنن و آداب مردم عرب در عربستانِ آن زمان، همانگونه که از یکسو تأثیرپذیری اسلام را از فرهنگ و آداب و سننِ عرب نشان میدهد، از جهت دیگر به ما این را یاد نمیدهد که نباید به بهانههای واهی و توجیههای سست، با سنتهای پسندیده و آداب متعارفِ جامعههای گونهگون (از جمله نوروز) مخالفت ورزیم و یکسره آنها را میراثی جاهلی بپنداریم؟ آیا اسلامی که با آیینها و اعرافِ عرب مخالفت نورزید و آنها را رعایت کرد و در ضمنِ احکامِ دین جای داد، با آیینِ خوشآیینی همچون نوروز، دشمنی میکند و آن را نمیپذیرد؟
صاحبنظران میگویند: اگر فقیهان مسلمان در سدههای نخست تاریخ اسلام، گرفتار جمود و فسردهگی و سکون نمیشدند و جسارت به خرج میدادند و با الهام از شیوۀ برخورد پیامبر اسلام با آداب و سنن و اعرافِ مردم عربستانِ آن زمان، تجارب و آداب و سنن و آیینهای ملتهای دیگری را که بعدها مسلمان شدند در فقه اسلامی میگنجانیدند، حالا وضعیتِ ما خیلی بهتر از اینی که هست میبود و فقه پویاتری میداشتیم که میتوانست همنوا با تحولات گام بردارد و مقتضیات زمان را پاسخگو باشد و احتمالاً نیازی نمیداشتیم که در عرصۀ قانونگذاری دست به دامن بیگانهگان شویم و از آنها کمک بخواهیم. اما افسوس که چنین نشد!
۵- این موضوع بسیار بر سر زبانها افتاده که نوروز یادگار آیین زردشت است. دشمنان نوروز نیز با استناد به همین ادعا، برگزاری جشن نوروز را شرک و کفر تلقی میکنند و حتا در عقیده و ایمان تجلیلکنندهگان نوروز، تشکیک میکنند. جالب اینکه در کشور ما که «کشور معماها و چرا و چهگونهها و حوادث مبهم و ناگشوده» است، هیچ کسی نمیتواند با قاطعیت دربارۀ بسیاری از حوادثی که ۱۰۰ سال یا ۲۰۰ سال پیش اتفاق افتاده اظهارنظر کند، اما وقتی نوبت به آیینِ چندهزارسالۀ نوروز میرسد، همهگی با قطعیت سخن میزنند و آن را به آیین زردشتی پیوند میدهند و آیینی انحرافی میپندارند.
ولی طبق آنچه محققان گفتهاند، این جشن ریشه در اعماق تاریخ دارد و صدها سال پیش از ظهور زردشت نیز در حوزۀ تمدنیِ ما مورد تجلیل قرار گرفته است. میگویند در اوستا هیچ یادی از نوروز نشده است. برعلاوه، اگر فرض کنیم که نوروز مربوط به آیین زردشت است، پس چرا برخی مسیحیان در مصر یا سودان یا اتیوپیا از آن تجلیل به عمل میآورند؟
برخی علمای تاریخ اسلامی، با بدبینی خاصی به موضوع برگزاری جشن نوروز پرداختهاند، ولی مسلم است که سخن هیچ کسی برای ما ملاک و معیار نیست جز آنگاه که بر اساس مستندات روشن بنا یافته باشد.
این عده از علما، جشن نوروز را جشن دینی زردشتیان پنداشتهاند، ولی حالا که محققان برخلاف گفتۀ آنها سخن میگویند، دیگر محلی از اعراب به این قبیل سخنان باقی نمیماند، چرا که علمای مزبور، صاحبنظر در مسایل دینی بودهاند، نه محقق در تاریخ.
همچنین برخی از مخالفان نوروز، با استناد به حدیثی که میگوید: «من تشبه بقوم فهو منهم = کسی که خود را شبیه مردمی دیگر بسازد، از آنها به شمار میآید»، تجلیل نوروز را حرام میدانند، چرا که این کار، مصداق «مشابه ساختنِ خود به زردشتیان» است. اما این در حالیست که همانگونه که قبلاً گفتیم، نوروز یک جشن دینی نیست و پیوندی به زردشتیگری ندارد. از سوی دیگر، «تشبُّه» همانگونه که صاحبنظران گفتهاند، دو شرط دارد: نخست اینکه آن سنت و رویهیی که شخص میخواهد در آن از دیگران تقلید کند، منحصر به آن مردم باشد و دیگر مردمان، چنین رویه و سنتی نداشته باشند؛ و دوم اینکه شخصی که آن کار را انجام میدهد، هدفش تقلید و پیروی باشد. حال آنکه معمولاً نوروزدوستان، به پیروی از زردشتیان این کار را انجام نمیدهند. علاوه بر آنکه جشن نوروز، ویژۀ زردشتیان نیستـ چنانکه پیشتر گفتیم.
رو در رو قرار دادنِ هویت فرهنگیِ یک ملت با ارزشهای مذهبی آن، نتایج و پیامدهای خوبی به ارمغان نخواهد آورد و تبعات ریشهبراندازی دارد. ولی متأسفانه در کشور ما کسانی میکوشند هویت فرهنگی و مدنیِ ما را در تضاد با ارزشهای دینی و مذهبی قرار دهند.
به نظر میرسد که جریانی در افغانستان در صددِ آن است که به بهانۀ دفاع از ارزشهای دینی، به مسخ هویت فرهنگیِ ما بپردازد. این در حالیست که هیچ تعارضی میان این دو وجود ندارد. اسلام توانسته با هویتهای گونهگون در سطح جهان همنشین و سازگار باشد و آداب و سننِ آنها را رعایت کند. مگر اینکه اسلام را دینی عربی بشماریم و جاودانهگی و جهانی بودنِ آن را انکار کنیم.
۶- ما در مبحث «نوروز» با معضل دیگری نیز مواجهایم و آن اینکه مخالفان نوروز برای اثبات ادعای خود مبنی بر حرام بودنِ تجلیل از نوروز به سخنان فقیهان استناد میکنند و عبارتهایی را که در کتابهای مثلاً متأخرین احناف آمده، مثل نُقل و نبات نقل میکنند، گویی که این فقیهان با کانون وحی در ارتباط بودهاند و سخنشان خللناپذیر است. من نمیدانم این چه منطقی است. چه کسی گفته که سخن فقیهان ـ آنهم فقیهان درجه چهار و پنج ـ برای ما حجت شرعی است؟ همانگونه که همه میدانند به جز آنچه برای پیامبر از طریق وحی آمده (قرآن و سنت)، هیچ سخن دیگری از نظر شرعی الزامآور نیست. حتا همۀ سخنان پیامبر اسلام هم حجت شرعی نیستند. فقط آن بخش از سخنان ایشان حجت شرعی هستند که ثابت شود مستند به کانون وحی استند.
واقعاً سخنگویان دین در کشور ما (اگرچه اصولاً دین سخنگویی ندارد، اما طرز رفتار برخی از متدینان نشان میدهد که آنها خود را سخنگوی دین میشمارند) وضعیت تأسفآوری را پدید آوردهاند. فرض کنیم فقیهی در هزار سال یا هشتصد سال یا پنجصد سال پیش، خون به مغزش نرسید و حرف بیپایه و نامستندی زد، ما هم باید از او پیروی کنیم و همان سخنِ بیمبنا و بیمنطق را تلقین و تکرار کنیم؟ آیا فقط گذشتهگان ما صاحب عقل و خرد بودهاند و ما از خرد خدادادی بهرهیی نبردهایم؟
طرفه آنکه: اینها نه به خود جرأت و جسارت در برابر «سلف صالح!» را میدهند و نه دیگران را میگذارند که عقل و منطقِ خود را به کار بیاندازند و سخنان پیشینیان را نقد و بررسی کنند، و از آن بالاتر، «جسارتکنندهگان» را متهم به «بیادبی و هتاکی و بیدینی و بیاعتقادی» میکنند. ظاهراً اینها به این گماناند که بهشت و دوزخ، ملک مطلقشان است که به هر کس دلشان خواست ببخشند و از هر کسی که دلشان خواست دریغ کنند. ظاهراً اینها تاهنوز از ورطۀ قرون وسطا رهایی نیافتهاند.
آیا صدای اینهمه تحولات شگرف در عرصههای فرهنگ و اقتصاد و سیاست و… تا هنوز به گوشِ اینها نرسیده است؟ آیا خردورزانه است که ما پس از اینهمه تحولات عظیمی که در گیتی رخ داده، بازهم ذهن و ضمیرِ خود را تعطیل کنیم و همۀ این تحولات و دگرگونیها را نادیده بیانگاریم و بچسبیم به پیروی کورکورانه از گذشتهگان و قدما؟
واقعاً از نظر اینها فقه همین است که عبارتها و متون فقهی را از بر کنیم و طوطیوار تحویل مخاطب بدهیم؟ اگر فقه این است، پس وای بر ما!
من منکرِ این نیستم که مردهریگ فقهی مسلمانان، یکی از عظیمترین مردهریگهای فقهی در عرصۀ دنیاست، اما این به معنای آن نخواهد بود این میراث سترگ را نقد و بررسی نکنیم و آن را دربست بپذیریم و مقدسش بشماریم.
فقیهان مسلمان هم همانند همۀ انسانها، محدود به زمان و مکانِ خود بودند و معصوم و عاری از اشتباه نبودند. به جز از پیامبران، دیگران همهگی اشتباه میکنند و گاهی نیز اشتباههای بزرگی مرتکب میشوند و حرفهای چرتوپرتی میگویند. میخواهید از سخنان بیپایه و چرتوپرتی که عالمان دینِ ما در گذشته زدهاند، برای شما چیزهایی نقل کنم؟ اگر این کار را بکنم، مسلماً به قول مولانا «مثنوی هفتاد من کاغذ» میشود. پس همان بهتر که این بخش را مسکوت بگذاریم، زیرا نه من حوصلۀ نقلِ آن را دارم و نه شما شکیبایی خواندنش را.
Comments are closed.