احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شادی محمـدی - ۰۶ میزان ۱۳۹۸
جریانشناسی بهویژه در حوزه فرهنگ از عباراتیست که امروزه زیاد به گوش میرسد. برای آشنایی مقدماتی با این مبحث، نیاز به توضیحاتی است. برخی اصطلاحات در این موضوع بسیار بهکار میروند و این مقاله سعی بر آن دارد تا خواننده گرامی را تا حدِ ممکن با موضوع کُلی جریانشناسی و همچنین عبارات پُرکاربرد در آن آشنا سازد.
قبل از ارایه توضیحات، شاید این پرسش مطرح شود که ضرورت شناخت این عنوان چیست؟ لازم به ذکر است مساله جریانشناسی، ارتباط مستقیمی با مدیریت فکری و مهندسی فرهنگی دارد. اساساً حلِ هرگونه مشکلی بدون شناسایی عامل آن، کاری دشوار و حتا شاید غیرممکن باشد. رفع مشکلات فرهنگی و فکری جامعه، نیاز به بررسی روند فکریِ آن جامعه و همچنین شناسایی معضلات مربوط به آن دارد. اینجاست که اهمیت این مطلب نشان داده میشود.
کلمه جریان از جمله عباراتیست که در شاخههای مختلف علوم راه یافته است؛ اگرچه هر کاربرد از آن با معانی متفاوتی جلوه کرده است. مسلماً منظور از عنوان جریان در این مبحث با آنچه در مباحث الکتریکی مانند جریان برق مطرح میشود، فرق میکند. در ادامه هرجا سخن از جریان به میان میآید، منظور جمعیت و گروه اجتماعی است که هم از نظر مبانی فکری و هم از نظر نوع رفتار اجتماعی، دیدگاه ویژهیی دارد. این تعریف از جریان به نوعی مانع است؛ یعنی میتواند افکار دانشمندی را که به صورت تشکل اجتماعی پدیدار نشده را از دسته جریانها خارج کند. چهار گروه فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میتوانند مشمول این تعریف قرار بگیرند. ادامه بحث به تفسیر بیشتر گروه فرهنگی میپردازد.
اولین عنوان مهم، تعریف «فرهنگ» و بیان جایگاه آن در زندهگی انسانهاست. افراد مختلفی بهویژه جامعهشناسان همواره سعی در تبیین این موضوع داشتهاند. در این تعاریف معمولاً از مجموعه دانش، دین، هنر، قانون، آداب و رسوم، تواناییها و عادات آدمی با عنوان فرهنگ یاد میشود. به عبارتی، هر وسیلهیی که به کمک آن انسانها بتوانند به اهداف فردی و اجتماعی خود دست یابند، در حوزه فرهنگ جای میگیرند.
دومین اصطلاح رایج در علم جریانشناسی «پلورالیسم فرهنگی» است. این واژه به معنای گرایش به کثرت میباشد. این کثرت میتواند به کثرتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، معرفتی و دینی اشاره کند. مطابق با مطالب ذکر شده، پلورالیسم فرهنگی به این معناست که برای فرهنگها و آداب مختلف اجتماعی در جوامع گوناگون اصالت قایل شد. پیداست که مبانی اسلامی با این نوع دیدگاه در تعارض است. درست است که اسلام به انسانها با هر نوع فرهنگی احترام میگذارد، ولی ارزش بالایی برای او در نظر گرفته و احکام شرعی را در حد توان آدمی عرضه کرده است.
از دیگر عبارات پرکاربرد در این مبحث که امروزه بسیار به گوش میخورد، «تهاجم فرهنگی» میباشد. این ترفند از جمله فریبکاریهای غربیانِ ضد اسلام است. از این عبارت با عنوان جنگ نرم نیز تعبیر میشود. در این روش دشمنان با توطیههای خود علیه مسلمانان بهخصوص جوانان اقدام کرده و در نهایت به سلطه فرهنگی بر مسلمانان منجر میشود. آنان از راههای مختلفی برای رسیدن به هدف خود استفاده میکنند که شاید بتوان از روش الگوسازی و خطدهی به عنوان مهمترین عامل نفوذ نام برد. از بین بردن انگیزه، پایبندی و حس تعلق به جریان ادبی و هنری کشور و تحقیر کردن مسایل دینی از دیگر دستاویزهای دشمنان در عصر حاضر میباشند. شاید بتوان گفت یکی از بزرگترین ادعاهای غربیان در مسیر تهاجم فرهنگی که حتا امروزه به صورت یک نظریه خوانده میشود، جهانی شدن، جهانوطنی یا جهانشمولی است. آنان بر این باور اند که این اتفاق بهطور حتم خواهد افتاد و باید به آن تن داد، ولی آنچه اهمیت دارد، این است که خود افراد انسانی آگاهانه آن را مدیریت کرده و به پیش ببرند.
سکولاریسم نیز از دیگر نظریاتی است که در پی ادعاهای غربیان ایجاد شده و رشد کرده است. جدایی دین از سیاست و زندهگی اجتماعی، نسبیگرایی، از بین بردن آموزههای دینی، بیاهمیتی نسبت به آیینهای دینی و خلاصه پیوستن به دنیای غیرمعنوی غربی از پیامدهای نگاه سکولاری است.
اگر دشمن بتواند به فرهنگ کشوری نفوذ کند، دور از انتظار نخواهد بود که برخی تغییرات در آن سرزمین ایجاد شود. تمایل به تغییر نوع زندهگی به سبک غربی، تغییراتی در زبان و موسیقی و ورزش، رواج مساله مود و تمایل به آن، تغییر در روش خرید و مصرف، تغییر در نحوه پوشش، از دستاوردهای فرهنگی در دیگر فرهنگها میباشد.
اصطلاح دیگری که در جریانشناسی امروزه بهکار گرفته میشود، «خُردهفرهنگ» است. شناخت خردهفرهنگها در آشنایی با فرهنگِ یک کشور بسیار حایز اهمیت است؛ زیرا میتوان گفت هر فرهنگی از خردهفرهنگهایی تشکیل شده است. معمولاً همه کسانی که در گروههای خاصی زندهگی میکنند، زیر تأثیر فرهنگ همان بخش میباشند. برای نمونه: افراد یک قبیله، اشخاصی با زبان یا گویش مشترک، طبقات یک گروه اجتماعی یا شغلی و حتا افرادی که دارای یک دین و مذهب باشند، بهطور طبیعی دارای یک فرهنگ مشترک نیز میباشند. مثلاً در هر کشوری بهدلیل وجود قومیتهای مختلف، ویژهگیهای مختلفی در رابطه با آداب و رسوم وجود دارد. هرچند نمیتوان خُردهفرهنگها را یک فرهنگ مستقل دانست، ولی شایان ذکر است هماهنگی بین یک خُردهفرهنگ با فرهنگ مرتبط با آن، متغیر است. به عبارتی، ممکن است یک خُردهفرهنگ سازگاری بیشتر و دیگر سازگاری کمتر با فرهنگ بزرگتر داشته باشد. به هر رو، این خردهفرهنگها همانگونه که میتوانند قابل شناسایی باشند، تغییرپذیر نیز هستند. هر تغییری که در جامعه رخ میدهد و یا هر نوع تهاجم فرهنگی، بهصورت مستقیم و یا غیرمستقیم بر خُردهفرهنگها هم تاثیر دارد.
آخرین عبارتی که به آن پرداخته میشود، اصطلاح «ضد فرهنگ» است. اگر فرهنگی که وارد جامعه میشود، با فرهنگ جاری در تضاد باشد، آن را ضد فرهنگ میخوانند. به عنوان نمونه، هرگونه فرقهیی که ظهور یابد که با اصول و فروعِ دین و مذهب یا مذاهب رسمی در یک کشور در تعارض باشد، به صورت یک فرقه ضاله و منحرف شناخته میشود. ویژهگی اساسی ضد فرهنگها این است که در جامعه رسمیت نداشته و با فرهنگ آن زمان همخوانی ندارند.
در بیشتر اوقات رهبری این گروهها به عهده فرد یا افراد مشخصیست که از قدرت خود برای جذب افراد و نگهداری ایشان در گروه استفاده میکنند. از روشهایی که آنان برای جلب اطمینان انسانها به کار میگیرند، شستوشوی مغزی است. در این شیوه، آنان با زیر تاثیر قرار دادن و نفوذ در ذهن فرد، او را به استثمار خود درمیآورند. رهبران این فرقهها طوری وانمود میکنند که از استعداد و هوشی برخوردار اند که از حد افراد عادی بالاتر است. از اینرو فردی که به آنان روی میآورد، خود و زندهگیاش را بهطور کامل به رهبرش میسپارد و از هیچ عملی در راه رسیدن به اهداف گروه دریغ نمیکند. در بعضی موارد این گروهها اهداف معینی دارند، ولی بارها دیده شده که اهداف آنان با گذشت زمان تغییر کرده است.
هر کشوری کمابیش با مساله ضدفرهنگها روبهروست. حتا جامعه امریکایی نیز از این مشکل در امان نمانده است. از آنجا که فرهنگهای مختلفی بهویژه از شرق، مانند چینی و هندی، به امریکا منتقل شده است، جامعه امریکا نیز با بحرانِ فرقههای نوظهور روبهرو شده است. آنگونه که تاریخ نشان داده است، کشورهای اسلامی همواره برای نفوذ ضد فرهنگها، مورد توجه بیگانهگان قرار داشته است و داشتن خصلتهای عاطفیِ دینی و جوان بودن جمعیت آنها، بر این مسأله دامن زده است. به همین سبب، آگاه کردن جوامع مسلمان از جمله مهمترین وظایف فرهنگیان و سیاستگذارانِ کشورهای اسلامی به نظر میرسد.
Comments are closed.