احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ناژین صفوی مقدم / دوشنبه 16 حمل 1395 - ۱۵ حمل ۱۳۹۵
بخش دوم و پایانی/
آگوستین مىگوید: اگر از من بپرسند زمان چیست، بلافاصله مىدانم زمان چیست. اما اگر بپرسند ماهیت زمان چیست، در آن صورت نمىتوانم پاسخ دهم؛ زیرا ماهیت زمان براى ما نامعلوم است. از آنجا که زمان متصل و متشکل از لحظات تقسیمپذیر است، لذا استمرار و مدت، سرشت اصیل زمان است؛ امرى که بعدها توسط برگسون مطرح شد. از نظر آگوستین سه نوع زمان وجود دارد: گذشته، حال و آینده. و از میان این سه، از زمان تنها به صورت «حال» مىتوان سخن گفت، زیرا زمان گذشته یعنى حافظه و آینده یعنى انتظار.
و اما مفهوم زمان نزد کانت: مسالۀ زمان نزد کانت از چنان اهمیتى برخوردار است که او زمان را یکى از دو شرط ماتقدم هر نوع شهود حسى دانست و حتا بر برترى وجودى زمان بر مکان نیز تأکید کرد و متذکر شد که مکان، تنها از طریق زمان است که مىتواند وارد ذهن شود، پس از اهمیت بیشترى برخوردار است. نظریۀ کانت در مورد زمان را مىتوان به دو دورۀ پیش از نقادى و پس از نقادى تقسیم کرد: در دورۀ پیش از نقادى، زمان را مبدای صورى عالم محسوس و امر بدیهى، مطلق و در عین حال ذهنى ـ شرط ذاتى ـ مىداند؛ نه امرى عینى، واقعى، و نه حتا از جنس جوهر و عرض. اما در دوران پس از نقادى، کانت در بحث متافیزیکى به زمان اشاره مىکند که: زمان تصورى تجربى (برگرفته از تجربه) نیست، بلکه زمان الگوى ماتقدم ضرورى است که نامتناهى هم مىباشد. مىتوان گفت که احتمالاً نگرش آگوستین نسبت به زمان بر دیدگاه کانت مؤثر بوده است. به نظر کانت زمان شرطى است که با آن، تغییرات اشیا را مىفهمیم؛ چرا که تغییر یا حرکت صرفاً توسط زمان اندازهگیرى مىشود. همچنین به اعتقاد او زمان با توالى و استمرار اشیاى خارجى است که ایجاد مى شود و نیز – همان طور که ذکر شد – نامتناهى است، چرا که انسان نمىتواند براى آن آغاز و پایانى در نظر بگیرد. از دیگر خصوصیاتى که کانت براى زمان برمىشمرد، غیر قابل برگشت بودن آن است، زیرا زمان رفته هیچگاه باز نخواهد گشت.
نکتۀ اساسى در نظریۀ کانت، شکلگیرى تحولى اساسى در تاریخ اندیشۀ بشرى پیرامون زمان بوده است. به طور کلى، کانت زمان را صورت ذهنى مىداند و معتقد است که زمان خارج از ذهن و خارج از انطباق ذهن بر پدیدارها وجود ندارد. به این ترتیب، اشیا در نفس خویش بیرون از زمان هستند.
هایدگر فیلسوف بزرگ دیگرى است که مباحث زیادى پیرامون مفهوم زمان دارد، چنانکه نام بزرگترین اثر خود را «هستى و زمان» نهاده است. به تعبیر هایدگر متقدم در هستى و زمان، وجود تنها در افق زمان فهمیده مىشود. به این معنا که وجود در زمان است که خود را آشکار مىکند. انسان هم مانند وجود، موجودى زمانمند است. در واقع زمان به تعبیر هایدگر، مقوم ذات انسان است. به طورى که اگر زمان نبود، ما نمىتوانستیم زندهگى کنیم، چون امید، عمل، سعى و تلاش که مقوم ذات آدمى به شمار مىآیند، همه منوط به درک زمان است. یعنى ما در ضمن اعمالمان درکى عمیق از زمان داریم. به عقیدۀ او، انسان وجود نامتناهى نیست و مىداند که محل ظهور وجود است و این وجود زمانمند است و بالاخره روزى به پایان مىرسد. در واقع، هایدگر مىخواهد بگوید این عالم نه تنها با وجود ما مغایر نیست، بلکه با حضور زمانى ما یکى است، پس زمان همان حضور است.
هایدگر میان لحظات سهگانۀ حال، آینده و گذشته رابطۀ توالى نمىدید. گذشته پیش از حال و آینده پس از آن نیست، حتا بهتر است گفته شود که گذشته از حال و آینده درمىگذرد، حال با گذشته و آینده و آینده با گذشته و حال تام و تمام مىشود و در حقیقت هر لحظهیى از این لحظات سهگانه دربردارندۀ دیگر لحظهها و مندرج در آنهاست. نکتۀ دیگر این است که الاهیات از نظر هایدگر با دازاین انسانى یعنى هستى نزد خدا و هستى زمانمند در انسان سر و کار دارد. اما خدا نیازى به الهیات ندارد و ایمان به او وجودش را سبب نمىشود. دازاین در نهایىترین امکان هستى خود زمان است نه در زمان که زمان خودش در آن و از آن وجود دارد.
بنابراین دازاین خود باید نفس زمان باشد. در مجموع هایدگر بر این باور است که وجود و زمان یکدیگر را تعریف مىکنند، اما ظرف و مظروفِ هم نیستند، به طورى که دربارۀ وجود نمىتوانیم بگوییم که در زمان است و دربارۀ زمان نمىتوانیم بگوییم که در وجود است.
Comments are closed.