چه کسانی وحدت ملی را کشتند؟

گزارشگر:روح‌الامین امینی/ چهارشنبه 1 ثور 1395 - ۳۱ حمل ۱۳۹۵

mandegar-3در این روزها که قرار است لوحۀ دانشگاه هرات نوشته شود، یک بارِ دیگر سروصدای دانشگاه و پوهنتون بلند شده است و طبیعتاً مخالفان و موافقانِ واژۀ دانشگاه وارد میدان شده اند. مطلبی که در زیر می‌خوانید، از گذشته است و مربوط می‌شود به حواشیِ همین بحثِ دانشگاه که هر بار مطرح شده است. عده‌یی گفته اند حالا بر سرِ یک واژه که می‌تواند وحدت ملی را خدشه‌دار کند، چرا این‌همه بحث و جنجال کنیم؛ همان پوهنتون را می‌گوییم تا هم مفهوم را رسانده باشیم و هم به وحدت ضربه نزده باشیم یا به قول معروف، هم لعل به دست آید و هم یار نرنجد.
فکر می‌کنم بازنشرِ این مطلب در این روزها غیرضروری به نظر نمی‌رسد.
***
در دنیا کشورهای زیادی وجود دارد که اقوام و مردمی با زبان‌های متفاوت در آن‌ها زنده‌گی می‌کنند، اما با این اوصاف این کشورها توانسته اند مرزهای تفرقه را از میان بردارند و مردم آن‌ها به‌جرأت ادعا کنند که یک ملت هستند. بدیهی‌ست اتفاقی به این اهمیت (که در افغانستان امروز بیشتر از هر کشور دیگری اهمیتِ آن قابل درک است) خود به خود نیـفتاده است. گرد هم آمدنِ انسان‌هایی با زبان‌ها و قبیله‌های متفاوت اما با منافع مشترک در یک محدودۀ جغرافیایی، در قدم اول مستلزم احترام متقابل است.
برای این مسأله اگر در مقیاس کوچک‌تر بخواهیم صحبت کنیم، می‌توان چنین مثالی را مطرح کرد که من و شما به عنوان دو فرد با دلبسته‌گی و خوی و عادات متفاوت، اتاقی را به صورتِ مشترک اجاره کرده ایم و در آن زنده‌گی می‌کنیم. من دلم می‌خواهد تا نیمه‌های شب بیدار باشم فیلم نگاه کنم، موسیقی بشنوم، کتاب بخوانم و… و به تبع آن، صبح دیرتر از خواب بیدار شوم؛ ولی شما دل‌تان می‌خواهد سر شب بخوابید و گل صبح بیدار شوید و چند آهنگ را با صدای بلند بشنوید، سفرۀ صبحانه پهن کنید، با دوستان تان تلیفونی صحبت کنید و… . بدیهی‌ست رفتار هر دو جانب در این شراکت سبب می‌شود که به زودی جنگ و دعوا راه بیـفتد و عمر این شراکت به یک هفته هم نکشد. اما حلِ این مسأله راه دارد، راهش هم این است که هر دو طرف ملاحظۀ هم را بکنند؛ مثلاً من که می‌خواهم شب‌ها تا دیروقت فیلم ببینم و موسیقی بشنوم و کتاب بخوانم، برای خود یکی گوشی و چراغ مطالعه بخرم و مزاحم شریکِ خود نشوم و او هم در مقابل، موسیقی‌اش را با گوشی بشنود و صبحانه‌اش را بدون سـروصدا بخورد.
اما حکایت افغانستان چیز دیگری‌ست؛ در این‌جا یک عده توقع دارند هر کاری که دل‌شان می‌خواهد بکنند و هر چه دل‌شان خواست انجام دهند و طرف مقابل برعلاوۀ این‌که حق ندارد کارهای مورد علاقه‌اش را انجام دهد، موظف به این نیز هست که هر چه آن‌ها می‌گویند و می‌خواهند را بگوید و انجام دهد در غیر این صورت، به وحدت ملی خدشه وارد خواهد شد. وقتی هم که طرف مقابل صدایش را در مقابلِ این بی‌عدالتی بلند کند، آن عده مسالۀ وحدت ملی را مطرح کنند و طرف مقابل به دلیل خدشه وارد کردن به وحدت ملی، خاین خطاب شود. در حالی که روزی به وحدت ملی خدشه وارد شد که به یک فارسی‌زبان گفتند حق نداری به زبان مادری‌ات صحبت کنی، حق نداری جشن نوروز را به عنوان نماد فرهنگ نیاکانت جشن بگیری، حق نداری کوچه ها و خیابان‌های شهرت را به نامی که می‌خواهی مسما کنی، حق نداری بزرگانت را دوست داشته باشی و… .
بعد از طرح چنین مباحثی، بدیهی است امروز حتا صحبت از وحدت ملی نیز آدم را احمق جلوه می‌دهد برای این که ملتی وجود ندارد که بین آن وحدتی باشد. عده‌یی با قبایل، زبان‌ها، مذاهب و منطقه‌های مختلف برای قسمتی از این کرۀ خاکی نامی گذاشته اند و در آن گرد آمده اند تا با هم بجنگند و همدیگر را سرکوب کنند نه این‌که مانند شهروندان دیگر گوشه‌های این کرۀ خاکی با هم زنده‌گی کنند و برای برداشتن دیوارهایی که آن‌ها را از هم جدا می‌کند، تلاش کنند.
با چنین اوصافی، وقتی من و ما می‌خواهیم به زبان مادری‌مان حرف بزنیم و بنویسیم و بخوانیم، اگر کسی از ما به عنوان خاین و دشمن وحدت ملی یاد کند، حق داریم او را نژادپرست خطاب کنیم یا این‌که برایش بگوییم که جانِ برادر آدم‌ها تا اندازه‌یی که عقل شان قد می‌دهد، باید حرف بزنند نه بیشتر از آن؛ به این دلیل که خاین ملی کسی است که می خواهد بیشتر از نیمی از مردمِ این سرزمین را وادار کند به زبان مادری شان حرف نزنند و طرح این بحث است که تخم کینه و عداوت را می‌کارد و رشته‌های نامریی وحدت ملی را نابود می‌کند نه این که عده‌یی برای رسیدن به حقوق اولیۀشان بنویسند، بخوانند، تظاهرات کنند و با اقدامات مدنی‌یی از این دست صدای شان را بلند کنند.

 چرا واژۀ دانشگاه مهم است؟
دانشگاه یک واژه است مانند میلیون‌ها واژۀ دیگری که آن‌ها را بر زبان می‌آوریم و می‌شنویم و می‌خوانیم و حتا شاید از بسیاری از آن‌ها سال‌های سال هم استفاده نکنیم! در این شکی نیست، اما این‌که چرا در افغانستانِ امروز واژۀ دانشگاه این قدر مهم شده است، مسأله دیگری است.
در طول این سال‌ها واژه‌هایی مانند دانشگاه، دانشکده، نگارستان، دادگاه و… واژه‌هایی‌اند که از نگاه بار سیاسی به صورت مترادف استفاده می‌شوند. اما این چند واژه که بیشترشان هم واژه هایی فرهنگی است، چگونه توانسته اند تا این اندازه بار سیاسی بردارند؟ بیش از یک دهه پیش، هیچ کدام از این واژه ها در افغانستان معنی سیاسیِ خاصی نداشت و واژه‌هایی عادی بودند که گاهی استفاده می‌شدند و گاهی هم استفاده نمی‌شدند و هیچ کدام از این حالات نیز حساسیتِ خاصی را به همراه نداشت. آن چه سبب شد این واژه‌ها این قدر توان سیاسی پیدا کنند، ستیزه‌جویی حاکمیت و حلقه‌های قومی ـ زبانی افراطی بود.
در این دورۀ نه چندان جدید که قرار بود دولت و جامعۀ جهانی این کشور را سر و سامانی بدهند و یکی از کارهایی که باید انجام می‌گرفت، جمع کردن مردم پراکندۀ این کشور بر گرد یک سفره بود. در طول همۀ این سال‌ها برعلاوۀ این‌که از نگاه سیاسی و نظامی هر روز اوضاع کشور بدتر از دیروز شد، عده‌یی پیدا شدند و تیشه به ریشۀ این مردم زدند و تلاش کردند هر روز بیشتر از دیروز آن‌ها را از هم جدا و دور کنند. نمونه های زیادی می توان در این مورد داد؛ از حمله‌های مکرر کوچی‌ها به هزاره ها گرفته، تا عملکرد عبدالکریم خرم در زمان ایفای به اصطلاح وظیفه‌اش در وزارت اطلاعات و فرهنگ و فرمان آقای کرزی در مورد استفاده از زبان‌ها و لهجه‌هایی که بیگانه خوانده شده بودند.
همۀ این‌ها نشان می‌دهد که حکومت افغانستان نه تنها تلاشی برای گرد هم آوردنِ مردم نکرد که خواسته و ناخواسته آن‌ها را بیشتر از هر وقتِ دیگری از هم دور کرد. در این بین، ارزش‌های فرهنگی نیز لگدمال شد و این مسأله‌یی بود که برای تعداد زیادی از مردم این کشور قابل قبول نیست. من واژه‌هایی مانند پوهنتون و پوهنزی را در زبان پشتو دوست دارم، همان طور که واژۀ یونیورسیتی یا فاکولته در چهارچوب زبان‌های خودشان واژه‌های زیبایی هستند اما تا به حال ندیده ایم و نشنیده ایم که یک استاد یا شاگرد انگلیسی‌زبان دانشگاه آکسفورد وقتی به زبان خودش صحبت می‌کند، از واژه‌های پوهنتون و دانشگاه استفاده کند. اما اگر فارسی یا پشتو بخواهد حرف بزند، طبیعی است که باید از این واژه‌ها استفاده کند.
امروز اهمیتِ استفاده از واژۀ دانشگاه، فراتر از یک نام است و در واقع تبدیل شده به یک زورآزمایی برای حاکمان کشور و بدین وسیله قصد برتری‌طلبی و استیلا را دارند. پذیرفتن جایگزین‌های فرمایشی از سوی حکومت و حلقات افراطی قومی – زبانی برای هر کدام از واژه های زبان پارسی به معنای این است که این روند به شدت ادامه پیدا خواهد کرد و ده سال بعد در افغانستان شاهد زبانِ دیگری خواهیم بود زبانی که نامش را هر چه بگذاریم، پارسی یا دری یا تاجیکی نمی‌تواند باشد و آشفته‌بازاری می‌شود درآمیخته از پشتو، اردو، انگلیسی و… .
با این توصیفات بدیهی‌ست کسانی که تنها تاریخ ادبیات‌شان فقط در دورۀ اسلامی تا حنظله می‌رسد و در میانۀ زمانِ او تا ما بزرگان فراوانی قلم و قدم زده‌اند که تا امروز نام‌شان بر تارک تاریخ ادبیات و اندیشۀ جهان می‎درخشد، اجازه نمی‌دهند زبان نیاکان‌شان به دست فرزندان آیندۀ این سرزمین نرسد و آن‌ها حتا نتوانند آثار بزرگان این تاریخِ باشکوه را بخوانند، چه برسد به این‌که بدانند.
گویا حنظلۀ بادغیسی سرسلسلۀ شعر پارسی هزار و اندی سال، به‌خوبی می‌دانسته که روزگاری چه بر سرِ فرزندانش خواهد گذشت که گفته:

مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن ز کام شیر بجوی

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.