احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:اکرام اندیشمند/ دوشنبه 20 سنبله 1396 - ۱۹ سنبله ۱۳۹۶
بخش دوم/
عدم اعتنا و اعتماد امریکاییها به دیدگاه احمدشاه مسعود
احمدشاه مسعود خواستار روابط مستقل با ایالات متحدۀ امریکا به دور از چشم و نفوذ آی.اس.آی بود. این رابطه در نیمۀ اول دهۀ هشتاد ایجاد نشد و در نیمۀ دوم هرچند مأمورین امریکایی سی.آی.ای و وزارت خارجه تماسهای غیرمستقیمی با او برقرار کردند، اما این تماسها تا سطح نادیده گرفتن دیدگاهها و نظریات آی.اس.آی در مورد مسعود پیش نرفت و او مورد اعتماد امریکاییها قرار نگرفت؛ زیرا پالیسی ایالات متحدۀ امریکا بر مبنای خشنودی و رضایتِ پاکستان در مورد افغانستان استوار بود. این پالیسی نهتنها در دهۀ هشتاد بلکه مدتها قبل از آن و از زمان تولد کشوری به نام پاکستان در سرلوحۀ سیاست امریکا قرار داشت. در دهۀ هشتاد که آی.اس.آی ترسیمکنندۀ سیاست افغانی پاکستان شد، سی.آی.ای هم به دنبال آن حرکت کرد. آنچه که بیش از پیش پای امریکاییها را در این دوره به دنبال آی.اس.آی و سیاست افغانی پاکستان کشانید، سقوط رژیم سلطنتی ایران همزمان با تجاوز نظامی شوروی بر افغانستان بود. حاکمان اسلامی ایران با اتخاذ سیاستهای ضد امریکایی و سیاستهای ایدیولوژیک و فرقهیی خصمانه در برابر کشورهای عربی منطقه، این فرصت طلایی را به پاکستان و استخبارات نظامی آن کشور فراهم کردند. وقتی در فبروری ۱۹۸۰ “زبیگنیو برژنیسکی” (۲۰۱۷ می – ۱۹۲۸ مارچ) مشاور امنیت ملی رییس جمهور امریکا به اسلامآباد آمد تا توافق حاکمان پاکستان را به استفاده از خاک آن کشور به حیث پایگاه و دهلیز اکمالات نظامی و لوژستکی مجاهدین در جنگ علیه قوای شوروی جلب نماید، آغاشاهی وزیر خارجۀ پاکستان به او گفت:
«حقیقت این است که امریکا به ما احترام نمیگذارد. از ما میخواهد که حیثیت یکی از دولتهای اقمار را اختیار نماییم. ما به خوبی میدانیم که شما چطور کوشش میکردید که با استفاده از شاه (شاه ایران) ما را به حیث یک دولت دنبالهرو نگه دارید.»(۸)
پس از آن، این پاکستان و آی.اس.آی بود که ایالات متحدۀ امریکا و سی.آی.ای را در رابط با افغانستان دنبالهرو خود ساخت. اگرچه بسیاری از سیاستگذاران امریکایی غلطیهای سیاست پاکستان و آی.اس.آی را درک میکردند و میدیدند، اما در برابر آن اغماض مینمودند. حتا برخی از امریکاییها اتخاذ چنین سیاستهایی را از سوی پاکستان اجتنابناپذیر و حق جنرالان پاکستانی تلقی میکردند. آنگونه که مؤلف امریکایی کتاب “جنگ اشباح” مینویسد: «وزارت خارجۀ امریکا فکر میکرد تلاش پاکستان برای به قدرت رسانیدن اسلامگراها سبب ادامۀ ناآرامی و بیثباتی در افغانستان میشد. اما تحلیلگران سی.آی.ای به قضیۀ افغانستان به شکل بدبینانه مینگریستند. آنها فکر میکردند که صلح به افغانستان بهآسانی برنخواهد گشت و بعضی از مأمورین سی.آی.ای نفوذ پاکستان در افغانستان را اجتنابناپذیر میخواندند. آنها میگفتند با وجود اظهارات دشمنانۀ آی.اس.آی و احزاب جهادی نزدیک آن علیه امریکا، این کشور نباید علیه تلاش پاکستان برای پخش نفوذ خود در افغانستان ممانعت ایجاد کند.»(۹)
تلاشهای مشترک سی.آی.ای و آی.اس.آی برای سرنگونی حکومت نجیبالله ادامه داشت که کودتای شهنواز تنی وزیر دفاع در مارچ ۱۹۹۰ بهوقوع پیوست. این کودتا بهصورت مشترک با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار بهراه انداخته شده بود و سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی.اس.آی) از آن مطلع بود. فرار جنرال شهنواز تنی وزیر دفاع و شماری از جنرالان کودتاچی که همه از جناح خلق حزب حاکم بودند به پاکستان و استقبال آی.اس.آی از آنها، حکایت از اطلاع قبلی آی.اس.آی از کودتا داشت. با آنکه سی.آی.ای تا آنوقت در برنامۀ سرنگونی حکومت نجیبالله از راه نظامی به دنبال آی.اس.آی میرفت، ولی به نظر میرسید که آی.اس.آی کودتای شهنواز تنی و حکمتیار را از سی.آی.ای پنهان کرده باشد. مؤلف “جنگ اشباح” در حالی که این پنهانکاری را تأیید میکند، کودتای تنی را برنامهیی برای حاکمیت گلبدین حکمتیار میداند که مصارف پولی آن را اسامه بنلادن پرداخته بود:
«با نزدیک شدن بهار، سی.آی.ای اطلاعاتی بهدست آورد که آی.اس.آی بهطور یکجانبه داخل اقدام شده تا حکمتیار را در کابل به قدرت برساند. اطلاعات حاکی از آن بود که یک شیخ ثروتمند عرب به نام اسامه ملیونها دالر برای عملی شدن این کار در اختیار آی.اس.آی قرار داده است. ستیشن سی.آی.ای در اسلامآباد این معلومات را به مرکز مخابره نمود. روز۷ مارچ ۱۹۹۰ دسیسۀ طرح شده در کابل برملا شد. کودتای تنی بهوقوع پیوست. این حادثه بسیاری از مأمورین سی.آی.ای را معتقد ساخت که آی.اس.آی در رابطه با حکمتیار با آنها صادق نبوده است.»(۱۰)
هرچند به نظر میرسید پس از کودتای تنی، سی.آی.ای تمایل قبلی را در رفاقت با آی.اس.آی از دست داده باشد و ناکامی تلاشهای مشترک با آی.اس.آی برای سرنگونی حکومت نجیبالله اشتیاق آن را سست گرادانیده باشد، بازهم سی.آی.ای فکر همسویی با آی.اس.آی را در سرنگونی حکومت کابل از طریق نظامی کنار نگذاشت. پیتر تامسن و برخی از منتقدین سیاست سی.آی.ای به تلاشهای خود در طرح نظریاتشان افزودند و تامسن برای مذاکره با شاه سابق به روم سفر کرد و به حمایت از شورای سرتاسری قوماندانان پرداخت. سی.آی.ای تعدادی از تانکهای به غنیمت گرفته شده از ارتش صدامحسین را در جنگ کویت به آی.اس.آی داد تا در عملیات نظامی غرض تصرف کابل در دسترس مجاهدین قرار داده شود. شماری از این تانکها در اختیار فرقۀ ایثار حزب اسلامی در لوگر قرار گرفت که قوماندانی این فرقه را ابوبکر از فرماندهان حزب اسلامی به دوش داشت. اما عملیات نظامی با طرح و تلاش آی.اس.آی و همسویی سی.آی.ای هیچگاه به سقوط کابل و سرنگونی حکومت نجیبالله نینجامید.
دورۀ حکومت مجاهدین در کابل
احمدشاه مسعود که با استفاده از اختلافات درونی جناحها و دستههای رقیب و متخاصم حزب دموکراتیک خلق در ثور ۱۳۷۱ (اپریل ۱۹۹۲) مؤفق به سقوط حکومت حزب مذکورگردید، میپنداشت که این پیروزی مورد پذیرش امریکا و کلیۀ کشورهای طرفدار مجاهدین قرار بگیرد. مسعود گمان میکرد که پاکستان علیرغم نارضایتیاش از سقوط کابل بهدست او در برابر عمل انجام شده قرار میگیرد. اما هیچ کدام این تصورات به حقیقت نپیوست و موصوف اثرگذاری پاکستان و روابط با امریکا و جهانِ خارج را در بقا و استحکام حکومت مجاهدین که با نقش محوری او تشکیل گردید، درست محاسبه و ارزیابی نکرده بود.
ایالات متحدۀ امریکا دولت مجاهدین را به رسمیت نشناخت. پیترتامسن نمایندۀ امریکا در سطح سفیر نزد مجاهدین در پاکستان معرفی شده بود تا همزمان با تشکیل دولت مجاهدین در کابل دروازۀ سفارت کشورِ خود را در آن شهر بکشاید، اما برعکس، واشنگتن نمایندهگی او را در سطح سفیر نزد مجاهدین ملغا نمود و تامسن به مأموریتی دیگر گماشته شد.
نارضایتی امریکاییها از نقش محوری احمدشاه مسعود در تشکیل دولت مجاهدین
برای امریکاییها دولت اسلامی مجاهدین با نقش محوری احمدشاه مسعود و ریاست استاد ربانی از زوایای مختلف نامطلوب و غیرقابل پذیرش بود:
۱- دولت مجاهدین در همسویی با هیچکدام از دو پالیسی متفاوت سی.آی.ای و وزارت خارجه که بعد از خروج قوای شوروی ایجاد شد، تشکیل نگردیده بود. این دولت نه بر اساس نظریات و تلاشهای پیترتامسن که خواستار ایجاد یک راهحل سیاسی با نقش محمدظاهرشاه و حتا با همکاری فعال و مستقیم ملل متحد بود، بهوجود آمده بود و نه بر مبنای مساعی و برنامۀ سی.آی.ای جهت سرنگونی حکومت حزب دموکراتیک خلق از طریق نظامی در کنار آی.اس.آی قرار داشت. نقشی را که امریکاییها برای احمدشاه مسعود در هر دو راهحل غرض ایجاد حکومت جانشینِ نجیبالله مد نظر داشتند، چیزی بیشتر از یک مشارکت کوچک و ضعیف نبود. سی.آی.ای و آی.اس.آی در عملیات نظامی برای تصرف کابل و سرنگونی حکومت نجیبالله، فقط از مسعود انسداد شاهراه سالنگ را مطالبه داشتند. اما سقوط حکومت نجیبالله توسط احمدشاه مسعود با همکاری بخشی از جناحهای داخل حکومت بدون اطلاع و استیذان سی.آی.ای و آی.اس.آی که به تشکیل دولت مجاهدین با ریاست استاد برهانالدین ربانی انجامید، موجب نارضایتی و شگفتی هر دو بخش راهحل سیاسی و نظامی کارگزاران سیاست امریکا در مورد افغانستان شد.
۲- تعلق قومی و زبانی استاد ربانی و احمدشاه مسعود به قوم تاجک و زبان فارسی، عامل مهمی در عدم پذیرش دولت مجاهدین برای ایالات متحده بود. قرار داشتن رهبری دولت در دست پشتونها به عنوان عامل ثباتبخش، نگرش اصلی سیاست امریکاییها را در رابطه با افغانستان میساخت. این نگرش و سیاست از عوامل متعددی ریشه میگرفت:
پایبندی به دیدگاه و سیاستِ انگلیس که آنها از دوران استعمار در نیمقارۀ هند، رهبری حاکمیت سیاسی و دولت افغانستان را حقِ جامعه و قومیتِ پشتون میپنداشتند و ثبات سیاسی در افغانستان را متعلق و مشروط به این حاکمیت میدانستند.
همسویی با سیاست پاکستان که رهبری و ریاستِ حاکمیت را خارج از جامعۀ پشتون در افغانستان مخالف منافع و مصالح ملیِ خود تلقی میکردند.
مخالفت با رژیم اسلامی ایران که دولت به رهبری تاجکها و فارسیزبانان را در افغانستان همسو با تمایل و خواست آن رژیم ارزیابی مینمودند و این ذهنیت از سوی عربستان سعودی نیز به امریکاییها تلقین میشد. مؤلف امریکایی کتاب “جنگ اشباح” از قول مامورین سی.آی.ای میگوید که بزرگترین دلیل ترکی فیصل رییس استخبارات عربستان سعودی در مخالفت با احمدشاه مسعود این بود که او میگفت: مسعود و مجاهدینش به زبان ایرانیها گپ میزنند.
تلاش احمدشاه مسعود در کابل برای جلب رابطه و حمایت امریکا
احمدشاه مسعود در سالهای حکومت مجاهدین در کابل که سراسر در بیثباتی و جنگ سپری گردید، تلاش کرد تا تمایل و علاقۀ ایالات متحدۀ امریکا را در همکاری با دولت مجاهدین جلب کند. او بهجای تلاش در قانع ساختن پاکستان و تغییر دیدگاههای خصمانۀ آی.اس.آی در مورد خودش و دولت مجاهدین، سعی ورزید که ایالات متحده را راضی به برقراری روابط و همکاری مستقیم با کابل بسازد و از طریق امریکاییها پاکستان را وادار به قطع مداخله و ترک مخاصمت علیه دولت مجاهدین نماید. اما ایالات متحده هیچ گوش شنوایی برای آنچه که از کابل گفته میشد، نداشت. امریکاییها هیچگونه اعتنایی به حکومت مجاهدین نشان نمیدادند. هر روزی که با نقش و حضور احمدشاه مسعود از عمر حکومت مجاهدین در کابل سپری میگردید، ذهنیت ایالات متحده در برابر آن، به عنوان حکومتی که در مخاصمتِ فزاینده با پاکستان متحد استراتژیکِ امریکا قرار دارد، نامساعدتر میشد. بلندپایهترین مقام امریکایی که در تماس و مذاکره با احمدشاه مسعود قرار گرفت خانم “رابین رافل” معاون وزارت خارجه بود. او دو بار با احمدشاه مسعود دیدار و صحبت نمود و در آخرین دور مذاکراتِ خود در تابستان ۱۹۹۶ در درۀ استالیف واقع شمال کابل نارضایتی خود را از بقای حکومت مجاهدین و خصومت آن حکومت با پاکستان ابراز کرد. احمدشاه مسعود که از این دیدار و مذاکره بسیار ناراحت و خشمگین شده بود و تلاش خود را در سالهای گذشته در دولت مجاهدین برای قانع ساختن امریکاییها مبنی بر همکاری و مناسبات نزدیک آنها با خود و دولت مجاهدین بیثمر و بینتیجه میدید، همان روز به چند تن از یاران و همرزمانِ خود گفت: “کمر خود را برای یک مبارزه و مقاومتِ دیگر با سلطهگری و زورگویی امریکاییها ببندید”. او روز بعد با فراخواندن تعدادی از قوماندانهایش در جلسهیی که در وزیراکبرخان کابل تشکیل داد، از موقف زورگویانه و نادرستِ امریکا به تفصیل صحبت کرد و آنها را به ادامۀ مبارزه و مقاومت دعوت نمود. او در این جلسه به قوماندانانِ نیروهای خویش از پرخاش با معاون وزیر خارجۀ امریکا مبنی بر حمایتِ او از طالبان و حقبجانب بودن پاکستان معلومات داد و گفت که امریکا در پشت سرِ طالبان و پاکستان قرار دارد و از این دخالت و تجاوز پاکستان بر افغانستان حمایت میکند. وی در این نشست با فرماندهان خویش، جنگ را طولانی خواند و از آنها خواست که برای یک جنگ و مقاومتِ طولانی آماده شوند.(۱۱)
Comments are closed.