احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





از انقلاب برگشت‌ناپذیرِ ۷ ثور تا انقلاب برگشت‌پذیرِ ۸ ثور

گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/سه شنبه 7 ثور 1395 - ۰۶ ثور ۱۳۹۵

بخش دوم/
حکمتیار در آن روز (۱۱ حمل ۱۳۷۱) حوادث مزارشریف را به خبرنگاران این‌گونه توضیح داد:
«…حقیقت این است که در شمال از مدتی به این‌سو میان دولت و قوت‌های ملیشیای رژیم کشمکش درگرفت. حکومت کابل مجبور شد که جمعه احک را کابل بخواهد؛ زیرا او در یک‌طرف نیروهای متحارب قرار داشت. برخی‌ها در دولت کابل اعتراض کردند که این اقدام یک‌طرفه بود. باید از طرف مقابل برخی افراد تبدیل شود. بناً حکومت کابل برطرفی جنرال مؤمن را mandegar-3فیصله کرد. او این فیصله را قبول نکرد و بغاوت نمود. قوت‌های ملیشه [اشارۀ وی به جنرال دوستم بود] در این وقت با ما تماس گرفت، شرط ما این بود که آن‌ها اول عملاً به اثبات برسانند که به مجاهدین تسلیم شدند. در این وقت حکومت کابل جمعه احک را دوباره به مزار اعزام کرد. این وقت قوت‌های ملیشایی که بغاوت کرده بود، با قوماندانان سایر تنظیم‌ها یک ائتلاف محلی را ایجاد کردند و به مزارشریف حمله نمودند. نجیب در این زمان نبی عظیمی را با مانوکی منگل و یک هیأت به مزار فرستاد. هیأت فیصله کرد که برای راضی شدن رشید دوستم، جمعه احک دوباره کابل خواسته شود. میدان هوایی و فرقۀ ۱۸ به دوستم سپرده شود که حالا فرقه و میدان هوایی به دست دوستم است. به مجاهدین تنظیم‌های این ائتلاف از سوی ملیشه‌ها اجازه داده می‌شود که بدون اسلحه وارد شهر مزار شوند. مجاهدین حزب اسلامی از این استفاده کرده، ولسوالی‌های بلخ، خلم، حضرت سلطان سمنگان و آق‌تپۀ کندز را تصرف کردند.»
اما چهار روز بعد که انجنیر نسیم مهدی قوماندان حزب اسلامی در ولایت فاریاب با امیر حکمتیار ارتباط گرفت و از نقش محوری خود در فتح مزارشریف و ارتباط نزدیک خویش با جنرال عبدالرشید دوستم و پیام او سخن گفت، امیر حزب اسلامی موضع جدیدِ خود را درست برخلاف موضع گذشته در مورد حوادث مزار ابراز کرد. نسیم مهدی از قول عبدالرشید دوستم به حکمتیار اطمینان داد که اگر امیر حزب اسلامی از مخالفت و بغات جنرال دوستم علیه حکومت نجیب‌الله حمایت کند، او و تمام نیروهای مخالف کابل به حزب اسلامی می‌پیوندند و دولت داکتر نجیب را به نفع حزب اسلامی سقوط می‌دهند. نسیم مهدی از حکمتیار خواست تا ضمن اعلان حمایت از جنرال دوستم، با نگاشتن نامه‌یی نیز او را از حمایت خود مطمین سازد. گلبدین حکمتیار در حالی که برای جنرال دوستم نامه نوشت و در نامه از شورشِ او علیه دولت حمایت کرد و حرکتِ او را مدبرانه و جرأت‌مندانه خواند، بار دیگر در یک کنفرانس خبری در همان محل کنفرانس خبری پیشین موضعِ خود را این‌گونه اعلان کرد:
«موژ د شمال له انکشافاتو ادیته ورته حوادثونه پوره ملاتر کوه. مونژ له هغه نه حمایت کوو. زه باید دومره اضافه کرم چی بدی پیشو کی د حزب(حزب اسلامی) د مجاهدینو دیره ستره محوری برخه ده. د دولت حواکونه مطلق اکثریت د حزب اسلامی له مجاهدینو سره یو حای شویدی… . (ما از جریان حوادث شمال استقبال و حمایت می‌کنیم. من باید همین‌قدر اضافه کنم که در این حوادث، مجاهدین حزب اسلامی نقش محوری دارند. اکثریت کامل قوای دولتی به نیروهای حزب اسلامی پیوسته‌اند.) وقتی یک خبرنگار پاکستانی از رهبر حزب اسلامی پرسید: «تاسو مخکنی پرس کنفرانس کی د سمت شمال له پیشو سره خپل مخالفت حرگند کری وو. خو اوس مو له هغونه خپل پوره حمایت حرگند کر. د دی وجه حه ده؟ (شما در کنفرانس مطبوعاتی قبلی خود مخالفت خود را با حوادث شمال اعلان کردید و حالا حمایت کامل خود را از آن حوادث ابراز داشتید. دلیل این (تناقض) چیست؟) حکمتیار پاسخ داد:
«تاسی خپل ریکارد وگوری چی ما پخپل مخکنی مطبوعاتی کنفرانس کی د شمال د حوادثو په هکله حه ویلی دی. شاید هلته حواب پیدا کری.» (شما نوار خود را ببنید که ما در مورد حوادث شمال چه گفته‌ایم. شاید آن‌جا جواب پیدا کنید.»
اما جالب و طنز تلخ روزگار این بود که جنرال عبدالرشید دوستم در این رابطه که توسط انجینر نسیم مهدی با حکمتیار تأمین رابطه کرد، صادق نبود و فقط با وی بازی می‌کرد. و از همه جالب‌تر این است که عبدالرشید دوستم از همان زمان تا اکنون طی ۲۴ سال به این‌گونه بازی در سیاست و تحولات سیاسی افغانستان که اغلب با موفقیت همراه است، ادامه می‌دهد.

 گفت‌وگوی مخابره‌یی احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار
سقوط چاریکار مرکز ولایت پروان در ۲۴ حمل ۱۳۷۱ و یک روز بعد سقوط فرودگاه بگرام به‌دست احمدشاه مسعود که با همکاری مخالفان درون‌حزبی و دولتی نجیب‌الله صورت گرفت و سپس نشست عبدالرشید دوستم، عبدالعلی مزاری و قوماندانان مختلف ولایات شمال با احمدشاه مسعود در جبل السراج، گلبدین حکمتیار را متوجه پیام غیرصادقانۀ عبدالرشید دوستم کرد. او که سپس این نشست را ائتلاف نامقدسِ جبل‌السراج بر ضد اسلام و جهاد خواند، در صدد ترک پشاور و سفر به لوگر و اطراف کابل برآمد تا خود فرماندهی حمله بر کابل و فتح پایتخت و گویا پیروزی جهاد و انقلاب اسلامی را به عهده بگیرد. او هنوز پشاور را ترک نکرده بود که با وساطت و میانجیگری قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان که با حکمتیار روابط نزدیک و گرم داشت، گفت‌وگویی دوجانبه با احمدشاه مسعود از طریق مخابره صورت داد. این گفت‌وگو در دفتر کمیتۀ نظامی جمعیت اسلامی افغانستان در منطقۀ چمکنی پشاور در حالی صورت گرفت که قاضی حسین احمد خود در پای مخابره نشسته بود. من که شاهد و سامعِ بخشی از این گفت‌وگوها بودم، وقتی صحبت‌های طرفین تند و تلخ می‌شد و خطر آن می‌رفت که طرفین از گفت‌وگو بپرهیزند، قاضی حسین احمد مداخله می‌کرد و هر دو طرف را به ادامۀ صحبت فرا می‌خواند. اما این گفتگو بی‌نتیجه پایان یافت. احمدشاه مسعود می‌خواست که حکمتیار اطمینان دهد که به کابل حمله نمی‌کند، اما حکمتیار به این حمله با این استدلال که کابل در تسلط کمونیست‌هاست، پافشاری می‌‎کرد.
وقتی احمدشاه مسعود از حکمتیار پرسید: «زمانی که این‌ها [حکومت حزب وطن] کاملاً تسلیم هستند که حکومت جهادی را بپذیرند و خودشان می‌گویند که حاضرند قدرت را بسپارند، در این صورت آیا ضرورت است که ما با سلاح وارد شویم، بازهم بگوییم که ما جنگ می‌کنیم و باید از طریق زور قدرت را بگیریم و قدرت را از پیش مردمی که تسلیم شده به زور بگیریم؟» حکمتیار در پاسخ گفت: «جمعیت می‌تواند این پالیسی را اختیار کند، بگوید عملیات درست نیست، دیگر مجاهدین نباید مسلحانه داخل کابل شوند. همین گپ درست است. جمعیت اگر وضع را به مصلحت می‌بیند، همین موقف را اختیار کند. ولی اگر ما به عنوان حزبی مستقل تصمیم دیگری را اختیار کنیم، این حق ماست. و ما این را ترجیح می‌دهیم که مجاهدین فاتحانه، سربلند با اسلحۀ خود وارد کابل شوند. هدف از وارد شدن به کابل با اسلحه این نیست که خدای نخواسته در کابل خون‌ریزی شود. ما هرگز نمی‌خواهیم یک قطره خون هم در کابل ریخته شود. ولی ما نمی‌خواهیم که در تاریخ مجاهدین نوشته شود که آن‌ها نتوانستند کابل را فتح کنند. از طریق ملل متحد قضیۀشان حل شد. از طریق مداخلات بین‌المللی قضیۀشان حل شد. ما می‌خواهیم در پایان تاریخ جهاد ما نوشته شود که مجاهدین سربلند، فاتح و با اسلحۀ خود و با شعارهای تکبیر در حالی که پرچم اسلام را برافراشته بودند، از چهار طرف وارد کابل شدند. ما همین را می‌خواهیم…»

 موضع دولت پاکستان در روزهای سقوط حکومت نجیب‌الله
پاکستان از همان روزهای نخست شورش و بغاوتِ جنرالان در مزارشریف که دولتِ تحت ریاست نجیب‌الله در کابل را به سوی فروپاشی برد، سیاستِ دوگانه گرفت. از نظر پاکستان، نخستین شهرها و ولایاتی که باید دروازۀ سقوط کابل را به دست مجاهدین فراهم می‌کرد، جلال‌آباد، گردیز و لوگر بود. هرچند آن‌ها این تجربۀ ناکام را در جنگ جلال‌آباد با خود داشتند، اما چنین چیزی را به عنوان یک حق برای خود محفوظ می‌پنداشتند. حوادث و تحولات مزارشریف و سپس چاریکار و بگرام برای پاکستانی‌ها غیرقابل انتظار و شوک‌آور محسوب می‌شد. از این رو آن‌ها سیاستِ دوگانه در پیش گرفتند؛ به رفع اختلاف میان رهبران تنظیم‌ها به خصوص میان رهبران جمعیت اسلامی و حزب اسلامی کوشیدند تا بر سر تشکیل حکومت مشترک به توافق برسند، حتا نوازشریف صدراعظم پاکستان با جنرال جاوید ناصر رییس آی.اِس.آی، روز مذاکرۀ رهبران تنظیم‌ها در مورد توافق بر سر حکومت مشترک، به گورنرهاوس پشاور آمد. از طریق مخابره با گلبدین حکمتیار در جنوب کابل گفت‌وگو کرد و از او خواست به پشاور برگردد و وارد مذاکره با رهبران شود. اما جنرالان ارتش و استخبارات نظامی پاکستان، حملۀ حکمتیار بر کابل را الزامی می‌پنداشتند و او را به این حمله تشویق می‌کردند. پاکستانی‌ها سپس این سیاست و بازی دوگانه را در افغانستان ادامه دادند و تا اکنون ادامه می‌دهند.

 تشکیل حکومت مجاهدین در پیشاور برای تسلیم قدرت در کابل
احمدشاه مسعود به تشکیل حکومت از سوی رهبران تنظیم‌ها عجله داشت؛ زیرا با اعلان حکومت مجاهدین، تبلیغات و ستیزه‌جویی حکمتیار در مورد آن‌چه که از سوی رهبر حزب اسلامی، ائتلاف احمدشاه مسعود با پرچمی‌ها و ملیشیای عبدالرشید دوستم خوانده می‌شد، تضعیف و بی‌تأثیر می‌گردید. و از طرف دیگر، جنگِ حکمتیار در روزهای آینده که اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌‌آمد، جنگ با حکومت اسلامی احزاب مجاهدین تلقی و ارزیابی می‌شد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.