احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یما ناشر یکمنش/ دوشنبه 13 ثور 1395 - ۱۲ ثور ۱۳۹۵
چرا عشقری سالها محبوب بود و هنوز اینقدر محبوب است؟
ظاهراً در هر زمانهیی، شاعرانی هستند که بودنشان دیده میشود ولی نبودنشان فاجعه نیست. روزگار عشقری نیز خالی از طنینِ نامهای پُرآوازه نیست اما عصر شاعرانِ بزرگ نیز به حساب نمیرود. تکرار و کهنهگی، ذهن و زبانِ اکثرِ شاعران را پُر کرده؛ از دو ـ سه استثنا که بگذریم، عرصۀ رقابت آنقدر فراخ نیست که نام عشقری در میان نامهای بسیار، کمرنگ شود و در حافظهها نماند. عشقری پایتختنشین است؛ هرچه در پایتخت چاپ میشود، در ولایات دست به دست میگردد اما آن برگِ سبز تحفۀ درویشی هم که در ولایات چاپ میشود، بهسختی تا کابل میرسد؛ کابلی که از هر نگاه، چه کمی و چه کیفی، امکانات بیشتر و بهتر نسبت به هر جای دیگر دارد. طالع خوشِ عشقری در این است که در پایتخت بهسر میبرد؛ شهری که مطمینترین مکان برای نامآور شدن است. همنشینی عشقری با صاحبنظران و شاعران بهنامِ عصر در کابل نیز برای او محبوبیت و آوازهیی به همراه داشته است.
شعر عشقری، خالی از موضوعات اجتماعی و انتقادی نیست. تبعیدها، فرارها، ضبط مال مردم، زهد ریایی و مسایل مشابه دیگر، گاه گاه در شعرش منعکس میگردد و او را به دلهای مردم نزدیکتر میسازد. نعتیهها، حمدیهها و منقبتهای فراوانِ او را نیز باید یکی از عللِ محبت داشتن مردم به او دانست؛ ولی جدا از اینها، شاید بتوان محبوبیتِ او را در این چند علتِ عمدهتر خلاصه کرد:
داشتن طبع روان و استعداد سرایش شعر
توانمندی آفرینش شعر را که سرچشمه از استعداد فطری او میگیرد، میتوان رکن اصلی محبوبیتِ او دانست. عشقری چند صباحی نزد آخوند، جسته و گریخته چیزهایی آموخته و بعد با جستوجو در جُنگهای شعر و شرکت در محافل ادبی و ممارست در شعرگویی، به کسب سواد پرداخته است. او در مجموع، کمتر به زبان ادبی عصر خود شعر گفته است. او در شعری که سرودن آن را با زبان ادبی آغاز میکند، زیاد نمیپاید. بعد از چند مصرع، سراغ زبان گفتار میرود؛ زیرا از سویی این زبان تخیلاتش را بیشتر مجال میدهد و از سوی دیگر، زبان ادبی زبانیست که او آن را فرا نگرفته است.
ترکیب زبان گفتار با زبان ادبی در شعرِ او فراوان به چشم میخورد. عشقری با ماحول خود با صمیمیت و شاعرانهگی برخورد میکند و هستی را همچون شاعری راستین، ملکیتِ خود میداند. بیهیچ پروا و هراسی عناصر پیرامونِ خود را به شعر دعوت میکند؛ از همینجاست که کلمات و واژههایی که مربوط زندهگی امروز و اما تولید زبانهای بیگانه است نیز در شعر او حضور دارد، چون تیپ ریکاردر، اتومات، بم اتمی، انجنیر، تایر، سینما، فیشن و بیشماری دیگر. تشبیهات عشقری اغلب تشبیهات ملموس است. عناصر تشبیه تماماً در اطراف ما یافت میشود. اگر ترکیبات انتزاعی گاهی در شعرش آمده، شاید از تأثیرپذیری مستقیم دیگران، در قدم اول بیدل، باشد که عشقری به او ارادتِ خاص داشته و در محافل بیدلخوانی اشتراک میکرده است.
به وصلت دوش بودم در خیالآباد تنهایی
گرفتم نیمشب زلف سخن سایت، خدا گفته
تصویرهای دور از ذهن، در اشعار او کمتر دیده میشود. با اینکه تصویرهای بکر کمتر دارد اما تصویرهای معمول را دوباره گاهی با تصرف و بعضاً خوب استفاده میکند.
عشقری مو فتاده در چشمت
ورنه آن شوخ را کمر نبود
غزل عشقری، ساده و بدون تکلف است. بیآنکه قصد مقایسه باشد، گاه میشود بیتی از صوفی را به جای بیتی از امیر خسرو گذاشت، مثلاً این دو بیت را:
ساقی به گردش آر صراحی و جام را
مطرب بخوان و داعیه، ماه صیام را
آباد مینمایی دل هر خراب را
بگرفتهای به دلبری کار ثواب را
یا این دو بیت امیر خسرو را میشود خیال ابیات عشقری کرد:
ای شده ماهنما دیدۀ بدخوی مرا
دیدهای هیچگه آن ماه جفاجوی مرا
نتواند که کسی را نکشد با آن روی
واگذارید به من آن بت بدخوی مرا
عشقری صاحبِ غزلیات
گلچین و مخصوصاً تکبیتهای خوب است. چند تا غزل و تعداد زیادی از ابیاتِ او امروز آوازه و دروازۀ بسیار دارد.
عشقری فطرتاً شاعری شوخطبع است و به عنوان چاشنی کلام، اکثراً شوخطبعی را مد نظر داشته است. این شوخطبعی باعث میشود که ابیات انتقادی او نیز راه خود را زودتر و آسانتر به دلها باز کند. از طرف دیگر، زبان بیپیرایۀ عشقری خود برای شوخطبعی مساعد است؛ زیرا تکلف در زیبایی کلام، بالااجبار باعث عطف توجه به جانب دیگر نمیگردد. او حتا در مرثیهیی که برای استاد قاسم میسراید، اشاره به گلبازی استاد دارد. این طبع شوخ آنجاها بیشتر به دردش میخورد که کلمات نأمانوس و بیگانه را داخل شعرش میکند.
در مورد شعر عشقری میگفتهاند که نباید بر آن ایراد گرفت و آن را دست زد؛ زیرا به عوض آنکه خوبتر شود، بدتر میشود. ولی این حرف اگر در مورد شعرهای خوبِ او صدق هم کند، در مورد قسمت زیادی از اشعارش صدق نمیکند.
استفاده از زبان گفتار
شعر عشقری مایهیی از فرهنگ فلکلور دارد، او بیشتر شاعر زبانِ کوچه است؛ شاعر مردمانِ ساده است. زبان شاعرانۀ کوچه با عشقری یک بارِ دیگر بیان شده است. عادات، رسوم و عنعنات فراوانِ عصر را میتوان در شعر او پیدا کرد. او از چیزهایی میگوید که در زندهگی روزمرۀ مردم مطرح است. اگر مثلاً تشبیهات او برای خواننده نو باشد، عناصر تشبیه آشنا و شناخته شده است. «در اینجا کمپ شاهی بال مور است»؛ تشبیه سراپردۀ شاهی به بال مور شاید جدید نباشد، اما «کمپ شاهی» نامی است که فقط در عصر عشقری به نشیمنگاه شاه گفته میشده؛ یا مثلاً «فرقه مشر اردوی خوبان»؛ «فرقه مشری» منصبی است که فقط در قرن حاضر بدین نام یاد میشود. ردیفهای بیشتر شعرهای مشهور او، از زبان گفتار و ترکیبات معمول روزمره است:
«غنیمت است»، «جور هستی بخیر هستی»، «ترا چی؟»، «خیرات سرم گردم»، «خدا گفته»، «پشت گپ چی میگردی»، «تو ندانی خدا خو میداند»، «وا وا چقدر خوب».
در پهلوی ترکیبات دیگر زبان گفتار، مثلها و واژههای عامیانه، این ردیفها کمکِ خوبی بوده برای اینکه مردم اشعار او را به حافظه بسپارند. در جامعهیی که بیسوادها و کمسوادها در اکثریت هستند، زبان گفتار میتواند در تعیین شهرتِ شاعر بسیار بااهمیت باشد. ولی به هر حال نادیده نباید گرفت که بهترینهای عشقری آنهایی است که زبان ادبی در آنها میچربد و زبان گفتار در آنها در حد اعتدال به کار گرفته شده است.
آشنایی صوفی عشقری با اهل موسیقی
صوفی عشقری قسمتی از شهرت و محبوبیتِ خود را مدیون آشنایی با اهل موسیقی است. گلوی آوازخوانهای ما چه از طریق رادیو کابل و رادیو افغانستان و چه هم بیرون از آن، وسیلۀ مطمینی برای پخش و نشر آثار او بوده است. با اینکه او با مطبوعات همکاری داشت، اما اولین گزیدۀ شعری او چند سال پس از مرگِ او اقبال چاپ یافت. یعنی به صورت وسیع، این اهل موسیقی بود که به جای کتاب، شعر عشقری را گوش به گوش و خانه به خانه میرساند. او هم با ساز و آواز و هم با اهل آن رابطۀ نیک داشت. از سازها و اصطلاحات موسیقایی در شعر او بسیار یاد شده است. برای اکثریت مردم که سواد خواندن و نوشتن نداشت، شنیدن شعرِ او از لابهلای امواج موسیقی، راه را برای به خاطر سپردن و یا لااقل شنیدن آن هموار میکرد. معرفی شاعر توسط آوازخوان این امتیاز را دارد که خواننده شعرهای برگزیده و انتخابی شاعر را آهنگ میکند.
در این قسمت، گویا اقبال عشقری بلند بوده؛ زیرا از میان شاعران معاصر او، بیشتر از همه شعرهای او را برای موسیقی برگزیدهاند. اولین بار، استاد قاسم این غزل عشقری را خوانده بود:
عمری خیال بستم من آشناییات را
آخر به خاک بردم داغ جداییات را
خواندن توسط استاد بیهمتای عصر که جدا از موسیقی، بهخاطر حفظ شعر بسیار، پُرآوازه بود، سبب شد موسیقیدانهای دیگر نیز به شعر او توجه کنند. استاد سرآهنگ، استاد رحیمبخش، حاجی هماهنگ و دیگران از خرابات، تا فواد رامز، وحید قاسمی و فرهاد دریا و آوازخوانهای بسیار دیگر از جمع هنرمندانی هستند که هر کدام چندین شعرِ او را خواندهاند. تنها غزل «همسر سرو قدت نی در نیستان نشکند» را تا حال من در شش آهنگ مختلف شنیدهام: یکی آهنگی است از استاد سرآهنگ که الفت آهنگ شاگرد او آن را به عنوان اولین آهنگِ خود در سال ۱۳۴۸ خورشیدی در رادیو افغانستان ثبت کرده. الفت آهنگِ این شعر را با آهنگی از ساختههای شاه ولی ولی «ترانهساز» نیز اجرا کرده است؛ این غزل را امانی، احمدولی، وحید قاسمی و فرهاد دریا هم خواندهاند. شعر عشقری شاید به سبب بیپیرایه بودن، عاطفی بودن و نزدیکی به زبان گفتار، نوعی موسیقیپذیری نیز در خود داشته باشد که اینگونه اهل موسیقی را هنوز به سوی خود میکشاند.
خصوصیات اخلاقی
درهمان آغاز جوانی از تجارتی که پیشۀ پدری اوست، روگردان شد. آهستهآهسته دار و ندارِ زندهگی را در پای دوستان، در راه شاعری و در پی آراستن مجالس شعر بر باد داد. فقیرانه و تنها زیست، ولی سخاوت را هیچگاه فراموش نکرد. از میان ثروتهای بیشمار، عشق را انتخاب کرد و واژۀ عشق را در تخلص شعری خود چنان عجین کرد که از «اشقری»، «عشقری» ساخت.(۱) با کاکهها طرح دوستی ریخت و شیوۀ جوانمردی و وارستهگی آنها را برگزید.
برای مردم همروزگار او، زندهگی عشقری نمونۀ تیپیکِ قناعت، پارسایی و مناعت است. امروز در اذهانِ ما، عشقری بستهگی عجیبی با جوانمردی، بینیازی، قناعت، با شاعرانهگی و با کابل پیدا کرده است. یوسف کهزاد وقتی در مورد خرابات مینویسد، از دکان عشقری آغاز میکند: «این مرد سمبول زندهیی از کوچۀ شوربازار بوده و مورد احترام همۀ مردم قرار داشت. الماسی اگر در سینۀ خاک افتاده باشد، آن الماس صوفی عشقری خواهد بود که در آغوش شوربازار تا آخرین لحظات عمر زندهگی کرد. دکان او آغازی از پدیدههای تماشایی این کوچۀ تاریخی بود». (۲)
وقتی برای ما خود هنرمند مهمتر از اثر هنرمند باشد، این ویژهگیهای اخلاقی مورد پسند جامعه، در بیشتر شدنِ شهرت بیتأثیر نیست. یک مصرع خواندنی که یکی از طرفدارانِ او برایش سروده چنین است:
نَرِ تمام شاعر دنیاست، عشقری!
اگر بگوییم در میان شاعران قرن حاضر، محبوبیت عشقری رشکبرانگیز است، آنقدرها دور از حقیقت نخواهد بود. شاید بسیاریها فکر کنند محبوبیت او متناسب با تواناییهای شعری او نیست. اما هر چه باشد، او شاعریست که هم میان مردم عام و هم باسوادهای شعرخوان، طرفداران بیشمار دارد. چاپ کتاب «شرح حال و تحلیل صوفی عشقری» در سال ۱۳۵۷ خورشیدی توسط نیلاب رحیمی را میتوان یکی از نشانههای محبوبیت عشقری میان مردم و قشر کتابخوان دانست. مخصوصاً که فراموش نکنیم در کشور ما در مورد شاعران معاصر، کتاب و رساله نمینوشتهاند و امروز هم چندان نمینویسند.
شعر عشقری، به پرندهیی کوچک و شادی شبیه است که اگرچه پرواز اثیری در توانش نیست، ولی اینجا و آنجا در پرواز است. شاید هم صفای خواب رنگینِ کودکانهیی را ماند که پیرانهسر سراغ آدم را میگیرد. او هنوز محبوبِ دلهاست اما فقط گذشت زمان، عمرِ این محبوبیت را نشان خواهد داد.
پینوشتها:
۱ـ عشقری چون در کودکی نسبت به همسالان تنومندتر بود، او را «اشقر دیوزاد» میگفتند که نام اسپی است در کتاب امیر حمزۀ صاحبقران. او در اوایل شاعری خود اشقری تخلص میکرد و بعدها آن را به عشقری تبدیل کرد، زیرا میخواست در تخلص او حرف عشق شامل باشد. چنانکه خودش گفته بود: «عین حرف اول عشق است و عشق پاک است».
در مجلۀ کابل در سال ۱۹۳۵ حینی که از همکاران قلمی یاد کردهاند، او را اشقری نوشتهاند، اما هنگام چاپ غزل «به این تمکین که ساقی…» در سال ۱۹۳۹ میلادی، تخلصش عشقری نوشته شده است.
۲ـ کهزاد، محمد یوسف، جلوههای زیبایی در هنر، مطبعۀ دولتی، ۱۳۶۶ کابل، صفحه ۲۰۶٫
Comments are closed.