احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد عمران/سه شنبه 28 ثور 1395 - ۲۷ ثور ۱۳۹۵
آنگونه که از گزارشها برمیآید، گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی سرانجام پذیرفته است که از جنگ در برابرِ دولت دست بردارد و به کشور برگردد. این تفاهم پس از ماهها و حتا سالها رایزنی و گفتوگو میان هیأتهای حزب اسلامی و دولتِ افغانستان به دست آمده است.
حزب اسلامیِ آقای حکمتیار از زمانِ رییسجمهوری پیشینِ افغانستان وارد گفتوگوهای صلح با دولت شده و هرازگاهی با بستۀ پیشنهادی خود، افرادی را به کابل فرستاده است. اینکه آقای حکمتیار سرانجام از جنگ دست برمیدارد، به خودیِ خود قابل ستایش و تقدیر است، ولی چند نکته در مورد ایشان و خواستهایی که مطرح کردهاند و ظاهراً دولت افغانستان آنها را پذیرفته است، جای درنگ و تأمل دارد.
حزب اسلامی آقای حکمتیار در تعاملات پانزده سال اخیرِ (به گذشته کاری نداریم که بحثی دیگر را میطلبد) افغانستان، همواره جایگاهِ دوگانه داشته است. از یکطرف شخص آقای حکمتیار به عنوان رهبر این حزب، ظاهراً در بیرون از کشور زندهگی و فعالیت کرده و عملاً با نظام جدیدِ افغانستان از درِ جنگ وارد شده است. بخشی از حملات مرگبارِ انتحاری در کابل و برخی ولایتهای کشور، به وسیلۀ این حزب رهبری و انجام شده است. آقای حکمتیار نظام فعلیِ افغانستان را نظامی غیراسلامی میدانست که بهوسیلۀ غربیها ساخته شده و به همین دلیل به نظر ایشان، جنگ با آن مشروعیتِ دینی و شرعی دارد. اعضای مسلحِ حزب اسلامی سالهای طولانی با سربازانِ ارتش و پولیسِ افغانستان و نظامیانِ خارجی جنگیدند و با همین دلایل، جنگ خود را توجیه کردند.
آقای حکمتیار بودن در کنار طالبان و داعش را بر مردمش ترجیح میداد و میگفت تا زمانی که یک خارجی در افغانستان حضور داشته باشد و یا افغانستان با نظامی برآمده از تفکر غرب رهبری شود، حاضر نیست که از جنگ دست بردارد. اما از طرف دیگر، بخشی از افراد حزب اسلامی همواره در کنار دولتِ افغانستان حضور داشتهاند و به شکلی، حامی منافع رهبرشان به حساب میآمدند. دولت افغانستان بارها از سوی منتقدانِ خود متهم شده است که توجه ویژه به اعضای حزب اسلامی دارد و به یک معنا، این دولتی ایتلافی میانِ این حزب و شماری از احزاب جهادی و غیرجهادیِ دیگر است.
در اینکه اعضای حزب اسلامی بیشترین قدرت را در دورن نظام فعلی دارند، هیچ جای شک وجود ندارد. شاید این افراد حالا با آن روحیۀ سابق و نوع کاریزمایی که آقای حکمتیار برایشان داشت وداع کرده باشند، ولی با اینهمه این افراد اعضای همان حزباند و به گونهیی به نمایندهگی از همان حزب وارد ساختارهای قدرت شده اند. پس با این نگاه میتوان گفت که آقای حکمتیار برخوردی پارادوکسی با نظام تازۀ سیاسی در افغانستان داشته است. از یک سو، با آن جنگیده و از سوی دیگر در قدرتِ سیاسیِ آن شریک بوده است. این جایگاه را به هیچ صورت نمیتوان انکار کرد و کسانی که میخواهند به شکلهای دیگری مسایل را نگاه کننده و یا توضیح دهند، عمدتاً در پی اغفالِ خود و دیگراناند.
اما مسالۀ دیگر بر سرِ پذیرشِ خواستهای حزب اسلامیِ آقای حکمیتار از سوی مقامهای دولت افغانستان است. آقای حکمتیار برای خود در صورتی که وارد افغانستان شود، یک سری خواستها را مطرح کرده است. رییس جمهوری نیز به این خواستها تا آنجا که مشخص است، لبیک گفته است. شاید رییس جمهوری با قبولِ خواستهای حزب اسلامی لااقل تلاش کرده که نشان دهد در روند صلح موفقیتهایی داشته و از سوی دیگر، انعطافِ لازم را نیز دارد. این موضوع میتواند پیامی به دیگر مخالفان و از جمله طالبان باشد که همواره گفتوگو و مذاکره با دولت را رد کردهاند.
رییس جمهوری با پذیریش خواستهای حزب اسلامی و دادنِ جایگاهی معادل با دیگر رهبران جهادی و متنفذ افغانستان به رهبر این حزب، خواست نشان دهد که در روند گفتوگوهای صلح بیش از آنچه که دیگران فکر میکنند، انعطافپذیر و آمادۀ معامله است. اما فراموش نباید کرد که رهبران جهادی و سیاسی افغانستان، هرگز چنان موقعیت و جایگاهی را برای خود طلب نکرده بودند و دولت افغانستان نیز هرگز برای آنها موقعیتهای ویژه را به صورتِ کتبی اعلام نکرده است.
اگر رهبران جهادی و سیاسیِ افغانستان در معادلات قدرت در افغانستان نقش و جایگاهی دارند، این نقش و جایگاه ناشی از حضور و موقعیتِ آنها در ساختنِ دولتِ جدید در کشور بوده است. فراموش نکنیم که دولتِ جدید تنها بهوسیلۀ خارجیها و یا توافق بن به وجود نیامد، بل مولفههای دیگری نیز در ایجاد آن سهم و نقش خاصِ خود را بازی کردند. اما آقای حکمتیار هرگز چنین موقعیتی در دولتِ فعلی نداشته است. او نه از معمارانِ دولتِ فعلی است و نه در بهوجود آمدن آن شرکت داشته استـ هرچند برخی از نزدیکان آقای حکمتیار همواره در دسترخوانِ صاحبانِ تازه به قدرت رسیدۀ افغانستان حضور داشته اند.
دولت افغانستان با پذیرشِ خواستهای حزب اسلامی، عملاً کار را برای خود دشوار کرده است. رییس جمهوری باید بداند که مشکل افغانستان تنها با آمدنِ آقای حکمتیار به پایان نمیرسد. موقف فعلیِ رییس جمهوری در برابر خواستهای حزب اسلامی، موقفِ ضعف است و این چیزیست که با سخنان قبلیِ رییسجمهوری که میگفت از موقفِ قوت با مخالفان صحبت خواهیم کرد، منافات دارد.
آقای رییس جمهوری با پذیرش خواستهای حزب اسلامی، راه را برای دیگر گروههای مخالف نیز باز کرده است که به باجگیری و امتیازخواهی به هر وسیلهیی متوسل شوند. پذیرش بیچونوچرایِ خواستهای مخالفان که عملاً در کشتن و ویرانیِ کشور نقشِ فعال بازی کردهاند، جفا در حقِ کسانیست که از معماران دولت و نظام سیاسیِ جدید در افغانستان به شمار میروند. وقتی رییسجمهوری موقعیتی همطراز با دیگر رهبرانِ جهادی برای آقای حکمتیار قایل میشود (در حالی که چنین موقف و موقعیتی برای دیگر رهبران جهادی در عمل وجود ندارد)، به معنای همطراز دانستنِ وی با کسانیست که سالها برای تحکیم نظامِ جدید در افغانستان تلاش کردند و قربانی دادند.
Comments are closed.