پدر شعــرعــرفانی

- ۱۶ عقرب ۱۳۹۱

در شعر شاعران پارسی‌گو، در پسِ شعرهای مختلف و متنوع، حکیم سنایی، قالب، مفاهیم و مضامین را به کلی متحول ساخت، و ماشینِ حرکت شعر را از زمین به سوی آسمان پرواز داد، والحق که در این روش و منش، پیشگام شعر تصوف و مقدمه عرفانی بوده است و بس.
حکیم سنایی بار القایی، ترکیب زمینی واژه‌گان‌های قبلی شعرهای شاعران گذشته را رها نموده و به جست‌وجوی سایر واژه‌گانی برآمد که قدرت پرواز بر آسمان ادب پارسی را داشته باشد؛ گرچه بیم آن می‌رفت، که در اوج گرفتن از سطح زمین و مادیات متعلق به آن، در آسمان ادب پارسی شعرش دچار خدشه و آسیب گردد، اما به لطف الهی او با مهارت و تسلط به قدرت پرواز بر آسمان و تکیه بیشتر بر مفاهیم و مضامین قرآنی و روایات اسلامی، موفق شده کلماتی که چند قرن در سطح زمین کاملاً ته‌نشین شده بودند را با مهندسی نحوه چیدمان و خالی نمودن آنان، از بار القایی جهان مادیت به پروازی فراتر از کره خاکی اوج دهد، و سفینه شعر او، در مدار منطقی عرفان و تصوف به گردش در آید. و سپس شیخ عطار با الگوسازی از این حکیم خردمند، این شیوه شعری را تکامل داد. جناب حافظ در قرون بعدی، شیوه شعرِ او را زیباتر و تحسین‌برانگیزتر نمودند. هم‌چنین در تحول، حرکات و چرخش شعری در جهت تغییر مسیر زمینی به مقصد آسمانی در اشعار جناب ناصرخسرو، شیخ ابوسعیدابوالخیر که اشعار صوفیانه دارد نیز قابل رویت است. شیخ ابوسعید ابوالخیر خود ارادت خاصی به دو بزرگ قبیله عرفان و تصوف بایزد بسطامی و حلاج داشته و این تحولات و تغییرات در شیوه شعر عرفان و تصوف، یک‌شبه رخ نداده است.
کاری که حکیم سنایی در عنصر شعر ایجاد نمود و ابداع و خلاقیت محسوب می‌‌گردد، این بود که کلمات شعرِ او به دنبال جایگاه و خاستگاه مادیِ نام و نان نباشند. شعر او با مرکب اخلاقی و با روح خودسازی و خودباوری شروع شد، و حکیم کم کم سمت‌وسوق شعر را چنان ساخت، که از مبدای زمینی به مقصد آسمانی تغییر مسیر دهد؛ چرا که پیش از او اکثر دیوان اشعار شاعران، مبدا و مقصد شعرشان هر دو سمت‌وسوی کاملاً زمینی داشت؛ مدح ملوک و معشوقه زمینی، محور اصلی اشعار بود. جناب سنایی عملاً شاهکاری عظیم ابداع نمودند؛ اول این‌که باورهای خود را دگرگون نمود، و این باور را به کلمات خود القاء نموده، و سپس به جامعه خود و شاعران پس از خود، این روش و منش را آموزش داد و الگو برای سایرین شد.
افتخار شعر به شیوه تصوف و عرفانی در این است که دیگر شاعران به دنبال می و معشوق از جنس زمینی و عاریتی نمی‌باشند و می آنان، طهوری و معشوق آنان نیز آسمانی و پاکیزه از تمام آلایش‌ها می‌گردد، و جایگاهش از باغات و ییلاقات زیبای زمینی، به سوی بهشت برین خرم خداوندی‌ست که خداوند در قرآن کریم آن را وعده داده‌اند.
قطعاً این فرهنگ‌سازی در شیوه شعر فارسی یک‌شبه حاصل نشده، و شعر پارسی ادبستان علم و تقوا، تزکیه و تهذیب و تعهد شعری است.

غم خوردن این جهان فانی هوس است
از هستی ما به نیستی یک نفس است
نیکویی کن اگر ترا دسترس است
کین عالم، یادگار بسیار کس است
در ابیات بالا کاملا مشهود است که شاعر قصد دارد شیوه سرایش شعر را در هدف و سمت‌وسوق زمینی به سوی آسمان پرواز دهد، که کاری بس سخت و دشوار است؛ از این‌رو شاعر تلاش می‌کند ابتدا با شعر اخلاقی شروع کند و سپس این‌که اساساً جهان مادی ارزش غم و غصه خوردن ندارد. این یک فلسفه در نگرش شاعر  است، و شاعر باید به نحوی هنرمندانه و شاعرانه این شیوه را به جامعه شعری و دوستداران شعر اهدا کند تا شعر او از آسیب پوسیده‌گی در امان بماند.
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
***
با جاهلان اگرچه به صورت برابرم
فرقی بود هرآینه آخر میان ما
آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز
از دوستان مذلت و از دشمنان جفا

با ما به زبانی و به دل با دگرانی
هم دوست‏تر از من نبود هر که گزینی
من بر سر صلحم تو چرا بر سر جنگی؟
من بر مهرم تو چرا بر سر کینی؟
همان‌گونه که در ابیات بالا مشاهده می‌شود، حکیم سنایی در شعرش تلاش می‌کند که ابتدا اخلاقیات را زنده نماید؛ از این‌رو به انتقاد و نکوهش از پلیدی‌ها و ضداخلاق‌ها که در شان و مقام و منزلت آدمی نیست، اشاره می‌نماید و آرام‌آرام به جامعه و شاعرانِ بعد از خود می‌‌آموزاند که به دنبال کسب مکارم اخلاقی و فضایل انسانی باشند، و وقتی که زمینه رشد و نمو مهیا شد، شعرش با مضامین تصوف و مطالب عرفانی درهم می‌آمیزد. البته در شیوه شعری‌اش می‌کوشد که اوج ناگهانی و بدون آماده‌گی و مقدمه، نداشته باشد.
تا این دل من همیشه عشق‌اندیش است
هر روز مرا تازه بلایی پیش است
عیبم مکنید اگر دل من ریش است
کز عشق مراد خانه ویران بیش است

هنر بزرگ حکیم سنایی این است که شعر را از وصفِ یار و طبیعت و جمالِ جهان عادی، با مطالعه قرآنی و فلسفه وجودی، در خدمت احدیت و ربوبیت قرار می‌دهد.
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری
احد بی‌زن و جفتی، ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت

هدف شاعر در سرایش این شعر کاملاً مشهود است؛ هیچ دل‌بسته‌گیِ زمینی و تملق و صله و جایزه و انعامِ دنیایی در کار نیست؛ معشوق و معبود یگانه او، خداوند متعال است.
تو جلیل‌الجبروتی،‌ تو نصیرالامرایی
تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن،‌ بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی
احدٌ لیس کمثله، صمدٌ لیس له ضدّ
لِمَنْ المُلک تو گویی که مرآن را تو سزایی
لب و دندان «سنایی» همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
قطعا شیوه شعری‌یی که برای تکریم و تعظیم و بزرگداشت آیین محمدی (ص) و توحید و یگانه‌پرستی است، جاودانه خواهد ماند. سنایی سعی نموده یک دوره فلسفه، منطق، عرفان نظری و عملی و اخلاقیات را به زبان بسیار ساده و در خور فهم همه‌گان ارایه دهد، والحق او به این شیوایی شیوه شعر که شهد قرآنی به آن آمیخته، موفق نیز شده است. شعرش، ظاهری بسیار ساده و بی‌پپرایه دارد. نمادهای خاص او در شعر، همان نماد خداپرستی و یک‌‎رنگی، توحید و فلسفه واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود است.
مولوی در مقام و منزلت حکیم سنایی و شیخ عطار و در جایگاه شیوه شعر عرفانی و تصوف آن دو، می‌گوید:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم.

منبع: تبیان

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.