از شعارها و «باید»های زنده‌گی‌ تان بکاهید!

گزارشگر:چهارشنبه 12 جوزا 1395 - ۱۱ جوزا ۱۳۹۵

بخش سوم و پایانی/

mandegar-3برگردان: مهدی قراچه‌داغی

به گفتۀ دکتر آلبرت الیس مؤسس مکتب رفتار درمانیِ منطقی هیجانی ـ مکتبی که قبل از شناخت درمانی، صورت خارجی پیدا کرد ـ، بیماران عصبی خوب و خوشایند ـ عبارتی که الیس آن را برای تمامی کسانی که از اضطراب‌، افسرده‌گی و سایر اختلالات دماغی رنج می‌برند به‌کار برده است ـ موجوداتی هستند که به خود لطمه می‌زنند. به گفتۀ او، این بیماران در سه مورد از باورهای «باید‌»دار با دشواری روبه‌رو هستند:
۱٫ «من باید کارهای خوب بکنم، دیگران را راضی بکنم و یا مورد مهر و محبت اشخاص مهم در زنده‌گی‌ام قرار بگیرم؛ در غیر این صورت، آدم بی‌ارزشی هستم. «این نظریه موجب افسردگی و اضطراب می‌شود.»
۲٫ «تو باید با من به خوبی رفتار کنی و باید مرا تأیید کنی و در غیر این صورت، آدم بدجنس و خطاکاری هستی.»(این طرز تلقی منجر به خشم، سرزنش و نومیدی می‌شود. اشخاصی که پیوسته در اندیشۀ راضی کردن دیگران هستند، ممکن است خود را به این اتهام که به قدر کافی خوب و خوشایند نیستند تا مهر و محبت و تصدیق دیگران را برای خود بخرند، سرزنش کنند).
۳٫ «شرایط زنده‌گی باید به گونه‌یی باشد که من می‌خواهم. در غیر این صورت، وحشتناک و مصیبت‌بار است.» (این‌ «وجه امری» تولید ناراحتی، هراس، ابهام، سرزنش، خشم، اضطراب و افسردگی می‌کند).
الیس به همراه تنی چند از تراپیست‌های شناخت‌درمانگر توصیه می‌کند که به جای «باید»ها از عباراتی استفاده شو‌د که بیشتر خواسته‌ها و آرزوهای آن‌ها را به نمایش بگذارد. درست همان‌طور که توضیح دادم و گفتم که چگونه هفت «باید» مرگبار را می‌توان به کمک عبارات «ترجیحی» جایگزین کرد.
برای مثال چرا دیگران باید شما را دوست بدارند و از شما تشکر کنند؟ هر چند ممکن است شما برای راضی کردن آن‌ها بسیار تلاش ‌کنید؛ که البته اگر مورد مهر و عشقی واقع شوید، بسیار هم خوب است. در ضمن، بسیار بهتر است اگر دیگران شما را به خاطر آن‌چه هستید دوست بدارند، نه به خاطر کارهایی که اضطرارگونه برای‌شان انجام می‌دهید.
به همین طریق، ممکن است بخواهید دوست قابل اعتمادی باشید تا دیگران بتوانند به شما اتکا کنند. اما رسیدن به این باور که هرگز نباید «نه» بگویید و یا روی دیگران را به زمین بگذارید، یک لازمۀ سخت‌گیرانه است که نمی‌توانید تضمینی دربارۀ آن به دست دهید. اما اگر بگویید که «ترجیح می‌دهید» و یا «آرزو می‌کنید» که در قبال دوستان‌تان حمایتگر باشید، این امکان واقع‌بینانه را فراهم می‌آورید که گاه ممکن است به خاطر عواملی که به دور از کنترل شما هستند، پاسخ «نه» بدهید.
حتا اگر بخواهید و تلاش کنید، نمی‌توانید ارادۀ خود را بر جهان تحمیل کنید.
وقتی هم‌چنان مصرانه انتظار داشته باشید که شما، دیگران، عالم هستی و زنده‌گی به طور کلی چه‌گونه باید باشند، نتیجه چیزی جز ابهام، سردرگمی، نومیدی و بدتر از آن نخواهد بود.
وقتی توقع دارید که دیگران، جهان یا زنده‌گی، با شما به طرز خاصی برخورد کنند، به احساسی از خشم، نومیدی و افسرده‌گی می‌رسید؛ زیرا این چیزهایی که شما می‌خواهید، نمی‌توانند به طور کامل و به شکلی که شما می‌خواهید، در اختیارتان قرار بگیرندـ به خصوص اگر خواسته‌های‌تان غیرواقع‌بینانه و یا غیرقابل حصول باشند. به این طریق برای خود تنها احساس گناه و بی‌کفایتی را به ارمغان می‌آورید.
جانِ کلام این است که تنها کاری که باید به واقع بکنید، این است که تا حد امکان از شعارها و «باید»های زنده‌گی‌تان بکاهید. وقتی به جای بایدهای توقع‌آمیز، از خواسته‌ها، امیال و ترجیحات خود حرف می‌زنید، به لحاظ احساسی ثمرات آن را نصیب خود می‌کنید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.