نگاهی به «بابا گوریو» اثر اونوره دو بالزاک

گزارشگر:دوشنبه 17 جوزا 1395 - ۱۶ جوزا ۱۳۹۵

mandegar-3«احسان و نیکوکاری، احساسی ملکوتی‌ست که درست به اندازۀ عشقی حقیقی، درک‌ناشدنی و نادر است.»
اونوره دو بالزاک(نویسندۀ فرانسوی قرن نوزدهم)

فرانسه؛ سال۱۸۱۹؛ زمان فرمان‌روایی لویی هجدهم. در دورۀ مشخّصی از تاریخ اجتماعی و سیاسی فرانسه به‌سر می‌بریم که به «رستوراسیون» مشهور است.
در پانسیون خانم «واکر» در «نو سنت ژنویه» افراد گوناگونی زنده‌گی می‌کنند. فقرزده‌گی و رازآلوده‌گی در این پانسیون مشهود است. مرموزترین مهمان پانسیون، مردی به نام گوریو است؛ پیرمردی تنها که مورد بی‌مهری دو دخترش «آنستازی» و «دلفین» قرار گرفته. گوریو مردی ثروتمند بود که در دوران میان‌سالی در کار تجارت آرد به سرمایه‌یی هنگفت رسید. روزگار سیاهش از زمانی آغاز شد که دو دخترش عروسی کردند. پیرمرد که شیفتۀ دخترانش بود، همۀ دارایی‌اش را پدرانه به پای آن‌ها ریخت .در گزینش همسر ایشان دخالت نکرد، اما جهیزیه‌یی رویایی و سنگین برای آن‌ها در نظر گرفت. این‌گونه بود که به خاک سیاه فقر نشست و به ناچار به پانسیون خانم واکر پناه بُرد.
دوست صمیمی گوریو در پانسیون، جوانی به نام «اوژن راستینیاک» بود که برای تحصیل، خانواده و روستا را ترک کرده و به آن‌جا آمده بود. یکی دیگر از ساکنان پانسیون، مردی ریاکار و ظاهرفریب به نام «واترن» بود. او دوست نزدیک اوژن به شمار می‌رفت که با گذشت زمان، اوژن به شخصیّت وی پی برد و از او کناره گرفت.
امّا دو داماد گوریو؛ آن‌ها پول‌پرست و جاه‌طلب بودند و ول‌خرجی‌های زنانِ آن‌ها در آرایش خود و زینت لباس و به رخ کشیدن ثروت‌شان مشهود بود. بالزاک نیز دوست داشت چنین همسرانی داشته باشد. شاید دختران بابا گوریو تصویری از این فکر باشند.
روابط اوژن و گوریو کم‌کم عمیق‌تر شد. اوژن که کورکورانه در صدد راهی برای ثروتمند شدن بود،
به قماربازی روی آورد و تحصیل را رها کرد. چون به مجالس اشراف می‌رفت، مجبور بود که ظاهرش را به سطح زنده‌گی آن‌ها برساند؛ از این‌رو کم‌کم با مشکلات مالی روبه‌رو شد تا جایی که در نامه‌یی از مادر و خواهرش تقاضای کمک کرد. اوژن بین دو اندیشه در رفت‌وآمد بود: راه صداقت و پرهیزگاری یا دزدی و آلوده‌گی. با این حال، می‌کوشید دختران گوریو را به پدرشان نزدیک و نزدیک‌تر کند؛ ولی آن‌ها در مرداب زنده‌گی اشرافی غوطه می‌خوردند و مهر و محبت فرزندی را از یاد برده بودند.
فقط هنگام نیازمندی سراغ پدر می‌آمدند و احساسات او را جریحه‌دار می‌کردند و از وی پول طلب می‌کردند. گوریو هم‌چنان با عشق به آنان حتا لوازم اصلی زنده‌گی خود را می‌فروخت تا پولش را به آن‌ها بدهد. گوریوی مهربان و فداکار، راحتی فرزندانش را بر سختیِ خود ترجیح می‌داد. او حتا برای دیدنِ دخترانش بر آن شد که خانه‌یی در نزدیکی محل سکونت آن‌ها اجاره کند تا هر روز آن‌ها را هنگام عبور از آن‌جا ببیند، ولی روز اثاث‌کشی حالش بدتر شد و در همان پانسیون به بستر افتاد. پرستار صادقِ او اوژن جوان بود. خانم واکر اجارۀ اتاقش را خواست. گوریو پولی نداشت. اوژن پرداخت کرد. او صمیمانه برای گوریو داکتر آورد و دارو خرید.
گوریو اکنون در غربتی جان‌سوز با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد، در حالی که دخترانش به عیش‌و‌نوش و خوش‌گذرانی سرگرم بودند. آن‌ها حتا برای حاضر شدن بر بالین پدر، بهانه تراشیدند و هنگامی که گوریو به این موضوع پی بُرد، ناباورانه درهم شکست. این کاری‌ترین ضربۀ نامهربانانۀ فرزندان به پدر بود.
در واپسین لحظات عمر گوریو، دلفین آمد؛ اما حضور او بی‌ثمر بود. سرانجام پیرمرد در گذشت. دخترانش برای خاک‌سپاری او قدمی برنداشتند و دامادها نیزاز این کار انسانی و اخلاقی شانه خالی کردند و گفتند که مرگِ پیرمرد به آن‌ها مربوط نیست.
اوژن، بابا گوریو را به خاک سپرد. اوژنِ درهم شکسته، به گور پیرمرد بی‌چاره نگریست و از نامرادی و بی‌وفایی انکارناپذیرِ زمانه اشک غم بر خاک گوریو چکاند.
گذری در بابا گوریو:
قهرمان داستان در نظر برخی از منتقدان «لیرشاه» دیگری است و واقع‌گرایی نیرومند کتاب، یادآور بهترین داستان‌های چارلزدیکنز است.
برخی از منتقدان، بابا گوریو را شاهکار بالزاک می‌دانند و معتقد اند که بالزاک با انتشار این اثر در سال ۱۸۳۵، پیروزمندانه قدرت خود را به عنوان آفرینندۀ دنیای داستان‌سرایی نشان داد. برخی هم آن را نمی‌پسندند و بر این باور اند که «بابا گوریو» نه تنها شاهکار نیست، بلکه از دیگر کتاب‌های متعارف بالزاک پایین‌تر است و دلیل این ضعف را در آن می‌دانند که داستان‌سرا نباید با تلقین، خواننده را در موضعی قرار دهد که بخندد یا بگرید؛ زیرا ارزش یک کار بزرگ به خنده و گریۀ خواننده نیست، بلکه به محتوای فکری آن اثر است.
از نگاه بالزاک، دنیا لجنزار است و انسان باید تا آن‌جا که می‌تواند خود را در بلندی‌ها نگه دارد. دنیا جولانگاهی از افراد فریب‌خورده و کلاه‌بردار است. باید کوشید تا نه در میان فریب‌خورده‌گان بود و نه در میان کلاه‌برداران.
و به قول شاعری:
رشته گر باریک باشد، در محبت باک نیست
جهد کن تا از کشاکش نگسلانی رشته را

گردآوری: پرتال فرهنگی اجتماعی پرشین‌پرشیا
منبع: تبیان

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.