عمل روایت

گزارشگر:سه شنبه 22 سرطان 1395 - ۲۱ سرطان ۱۳۹۵

ژان میشل آدام – فرانسواز رواز
برگردان: آذین حسین‌زاده – کتایون شهپرراد
mandegar-3اگر روایت را عمل تولید داستان یا «فرآیند» تعریف کردن بنامیم، این نکته باقی می‌ماند که مشخص کنیم «چه ‌کسی» روایت می‌کند و «چه‌گونه» این کار را انجام می‌دهد. بالزاک، مدت‌ها پیش از پیدایش تیوری روایت‌شناسی مدرن، در مقدمه رمان زنبق دره، در سال ۱۸۳۶ نوشت:
«استفاده از «من» برای نویسنده، عاری از خطر نیست. اگرچه انبوه خواننده‌گان افزایش یافته است، اما میزان آگاهی جمعیت متناسب با آن زیاد نشده است. […] فراوان‌اند افرادی که امروزه نیز زحمت بیهوده‌یی می‌کشند تا احساسات نویسنده را با احساساتی که به شخصیت‌هایش اسناد می‌دهد، در یک ردیف قرار دهند، و اگر نویسنده از واژه «پررنگ» استفاده کند، ممکن است همه‌گی این افراد او را با راوی اشتباه بگیرند.»
بالزاک، در این‌جا، آشکارا به سه دسته شخصیت در داستان اشاره می‌کند: ۱- شخصیت‌(های) بازیگر(ان)، ۲- راوی ۳- نویسنده.

۱٫ از خارج از متن تا خود متن
الف. سازنده داستان: انسجامی بسیار مبهم
در گفت‌وگویی که در نشریه لوموند «۲۶ژوییه۱۹۹۱» در زمینه کتاب شهر شیشه‌یی منعکس شد، پل استر۱ نویسنده امریکایی، دسته‌بندی بالزاک را این‌گونه تفسیر کرد:
«نکته‌یی در رمان‌ها وجود دارد که توجه مرا بسیار به خود جلب می‌کند. اسمی را روی جلد کتاب می‌بینیم که خوب طبعاً اسم نویسنده است. اما کتاب را که باز می‌کنیم، صدایی که در آن صحبت می‌کند، صدای نویسنده نیست، صدای راوی است. این صدا به چه کسی تعلق دارد؟ اگر این صدا صدای نگارنده به عنوان یک انسان نیست، بنابراین صدای خالق اثر است، و این یعنی خلاقیت. بنابراین دو شخصیت در این‌جا وجود دارد […] … در زنده‌گی خودم گسسته‌گی عمیق میان من و مردی که کتاب‌ها را می‌نویسد، احساس می‌کنم. من در زنده‌گی خودم کم‌وبیش می‌دانم چه کار می‌کنم . اما هنگامی‌که می‌نویسم، کاملاً گم شده‌ام و نمی‌دانم این قصه‌ها از کجا می‌آید.»
این مطلب بسیار به اظهارات پروست در کتاب علیه سنت بوو۲ نزدیک است: کتاب حاصل منی دیگر است؛ منی که با آن‌چه ما در عادات‌مان، در جامعۀ‌مان و در زنده‌گی‌مان از خود بروز می‌دهیم، متفاوت است.
آن‌چه در مورد ادبیات صادق است، در رابطه با هر گونه روایتی نیز مصداق دارد. زبان‌شناس و نظریه‌پرداز ادبی روس، میخاییل باختین، ویژه‌گی کل روایت را به نحوی بسیار جالب توجه از قرار زیر به تصویر می‌کشد:
«اگر حادثه‌یی را که برایم رخ داده است، شفاهاً روایت کنم (یا از طریق نوشتار آن را نقل کنم)، از همان بدو امر، به عنوان راوی «یا نویسنده» از زمان و فضایی که ماجرا در آن رخ داده است، منفک خواهم بود. این امکان وجود ندارد که بخواهم من خودم را با منی که از آن حرف می‌زنم، یکسان فرض کنم.»
«زیبایی‌شناسی و نظریه رمان، ۱۹۷۲، ص۳۹۶»

ب. دوگانه‌گی شخصیت‌‌های روایت
نگارنده واقعی، هنگامی‌که شروع به نقل کردن می‌کند، برای خود «خواننده/شنونده»یی تصور می‌کند که، آمبرتواکو، می‌توان او را «الگومند» نامید. خواننده الگومند چیزی نیست مگر تصویری که سازنده داستان خلق می‌کند تا حرف‌های خود را به کمک وی سامان دهد. همان‌گونه که اساتید فن بیان در ایام قدیم نیز می‌گفتند، برای صحبت کردن باید نخست شنونده‌یی را برای خود بازنمایی کرد و آن‌گاه سخن‌پردازیِ خود را با این مخاطب خیالی تطبیق داد.
شخصیت خواننده باید حتماً شخصیتی دوگانه باشد، متشکل از خواننده خیالی «الگومند» و خواننده واقعی که داستان را در روزنامه، در تخت یا در کتاب‌خانه می‌خواند. هم‌چنین نگارنده نیز، به نوبه خود، عامل بازنمایی تخیلیِ تمامیِ آنانی است که حین داستان (به صورت نوشتار یا گفتار) تصویری از نویسندۀ الگومند و ایجادگر پدید می‌آورند. تصویر فوق البته، بسته به شخصیت‌های گوناگون، فاصله خود را با شخصیت نگارنده یادآور می‌شود.

۲٫ موقعیت روایی
راوی، جزیی است از متن. در این میان ممکن است چهره یکی از شخصیت‌ها را برای بازنمایی خود برگزیند (با استفاده از ضمیر من، یا فردی با هویت کامل و دارای اسم خاص). نویسنده ممکن است تنها به شکل صدایی روایی باقی بماند. وضعیت‌های گوناگون و محتمل راوی را می‌توان به این‌گونه خلاصه کرد:

الف. میزان دربرگیری روایت
پهنه‌های داستانی گوناگون می‌تواند توسط راویان گوناگون عرضه شود. شخصیت می‌تواند خود به داستان‌گویی بپردازد و بدین‌سان مبدل به راوی قصه (داستان دوم) شود. البته این امکان نیز وجود دارد که این راوی یکی از شخصیت‌های داستان باشد، یا نباشد.
راوی نخستِ روایت دربرگیر را – که صرفاً صدایی است ناشناس و یا دارای هویت – راوی برون‌داستانی می‌نامند، حال آن‌که راوی که حین در برگرفته شده صحبت به او واگذار شده است [راوی] درون‌داستانی نامیده می‌شود. چرا که او خود یکی از شخصیت‌های داستان دربرگیر است. این مطلب هم در مورد شوالیه دوگریو در داستان مانون لسکو۳ صادق است، و هم در مورد هزار و یک شب یعنی ابتدا درباره وزیر، یعنی پدر شهرزاد، و سپس در مورد خود شهرزاد، که خوب می‌دانید کمی بعد مبدل به راوی می‌شود.
این تغییر سطح در روایت ممکن است به صورت خطی جلوه‌گر شود: در این صورت، روایت نخستین پیوسته توسط روایت متوالی راویان مختلف قطع می‌شود. البته ممکن است این کار به بسط و گسترش عمیق روایت نخستین نیز منتهی شود. چنین امری هنگامی‌ رخ می‌دهد که هر راوی جدیدی عنان کلام را به دست یکی از شخصیت‌ها بسپارد و شخصیت مزبور نیز به نوبه خود به این کار ادامه دهد.

ب. روابط موجود میان راوی و داستان
ژرار ژنت با توجه به وجود رابطه هم‌سانی میان چهره‌های راوی و شخصیت‌های داستانی که توسط وی به وجود آمده‌اند، یا عدم وجود این روابط، مطلب نوینی را به آن‌چه پیش از این در مورد تمایز سطوح دربرگیری روایات ابراز شده بود، می‌افزاید.
وزیر یا پدر شهرزاد که قصه الاغ، گاو، و مرد کشاورز را تعریف می‌کند، خود یکی از شخصیت‌های داستان هزار و یک شب محسوب می‌شود (به شکل راوی درونی داستانی). اما در این میان خود او با حکایت داستانی‌ که برای دخترش نقل می‌کند تا او را مجاب کند به ازدواج سلطان در نیاید، به شکل غیر سهیم در داستان، از نوع «روایت سوم شخص» ایفای نقش می‌کند. همین رابطه در مورد داستان‌سرایی‌های شهرزاد برای سلطان نیز مصداق می‌یابد.
در مقابل، سندباد بحری در ماجرای سندباد بحری (داستانی مجزا از حکایات هزار و یک شب) همانند شوالیه دوگریو، با حوادثی که نقل می‌کند، رابطه‌یی از نوع سهیم در داستان ایجاد می‌کند: در این‌جا، سندباد نه تنها شخصیتی است شاهد، بلکه قهرمان اصلی داستان نیز هست (که در نتیجه، از این روایت باید به منزله داستان خود راوی یاد کرد). رنانکور، که خود را نویسنده داستان دوگریو معرفی می‌کند، راوی اول شخص داستان اصلی مانون لسکو است. اگر پاراگرافی که نخستین بخش رمان را از سومین بخش آن تفکیک می‌کند مورد برسی قرار دهیم، خواهیم دید که او، یعنی رنانکور، به تناوب هم برون‌داستانی است (راوی روایت دربرگیر) و هم درون‌داستانی:
«از شوالیه دوگریو که بیش از یک ساعت از وقت خود را صرف این داستان کردند، خواهش می‌کنم کمی بیاسایند و ما را در شام همراهی کنند. ایشان باید دقت ما را حمل بر آن کنند که با میل وافر به گفته‌های‌شان گوش سپرده‌ایم. اطمینان داریم که در ادامه داستان به نکاتی بس جذاب‌‌تر برخواهیم خورد، و هنگامی که صرف شام خاتمه یابد، دنباله داستان را از زبان ایشان خواهیم شنید.»
تنها حالتی را که در صورت فقدان روایات قید شده در روایت اصلی می‌توان متصور شد، از قرار زیر است:
پدیده شکل‌گیری که مفهوم سطح دربرگیری روایت نیز از آن ناشی می‌شود، باید مجزا مورد بررسی قرار گیرد: «ویژ‌ه‌گی درون‌داستانی روایت در اغلب اوقات […] چیزی نیست مگر شگردی در نمایش.» «ژرار ژنت، ۱۹۸۳».
ژیل بلاس را، هنگامی که خود به تعریف داستان خود می‌پردازد، می‌توان راوی سهیم در داستان قلمداد کرد. درست مانند سندباد بحری یا شوالیه‌ دوگریو. راوی مزبور را تنها هنگامی می‌توانیم برون‌داستانی فرض کنیم که او را با تعدد راویان «درون‌داستانی» داستان‌های دربرگرفته شده در کل داستان نخستین توسط ژیل بلاس «اول شخص» قیاس کنیم. غالب متن‌ها میان دو قطب متفاوت این جدول در نوسان است. به این ترتیب، دکتر ریو، در طاعون شخصیت داستانی رمان آلبر کامو محسوب می‌شود:
«… صبح شانزدهم آوریل [اپریل] از دفتر خود خارج شد، وسط سرسرا پایش به موش مرده‌یی خورد.» اما در انتهای رمان متوجه می‌شویم که دکتر ریو همان راوی است:« … بدین‌سان، دکتر ریو تصمیم گرفت داستانی را که اینک خاتمه می‌یابد بنویسد.» راوی سوم شخص داستان فوق که در آن واحد هم اصلی‌ترین نظاره‌گر، و هم بازیگر داستان است، از جایگاهی میان حد فاصل راوی (A) اول شخص و راوی (A) سوم شخص برخوردار است.

پ. گیرنده روایت
گیرنده روایت که هم قرینه راوی است، و هم در صحنه داستان وارد می‌شود، در حقیقت چهره نوشتاری نویسنده/ خواننده است. شهرزاد پیش از آن‌که برای سرگرمی شهریار، «گیرنده روایت»، در داستان‌های هزار و یک شب حکم راوی داشته باشد، نقش گیرنده روایت را هنگام گوش فرا دادن به حکایتی که پدر برای او نقل می‌کند دارد:
متن شماره ۳۴
«پدر، چه اتفاقی برای الاغ و گاو و مرد کشاورز افتاد [پرسش از سوی گیرنده روایت است] وزیر در پاسخ گفت:
– داستان آن‌ها از این قرار است [پاسخ از سوی راوی است]
[…]
به این‌جای داستان که رسیدند، وزیر سخنانش را قطع کرد تا شهرزاد [گیرنده روایت] را اندرز دهد […]
– می‌توانی بگویی چه بلایی سر آن بی‌چاره آورد؟ [پرسش مجدد گیرنده روایت]
– به آخر داستان گوش کن…
[…] پس از پایان داستان وزیر روبه دخترش کرد و گفت […].»

در ماجرا ‌های سندباد بحری، این سندباد بحری است که طی هفت شب، گیرنده روایت می‌شود تا بتواند از دهان خود سندباد بشنود چه‌گونه توانسته ‌است در طول مسافرت‌های خطرناک ثروت‌اندوزی کند. در رمان مانو لسکو، رنانکور در جامه گیرنده روایت داستان دوگریو فرو می‌رود: «… باید در این‌جا به خواننده هشدار دهم که داستانش را بلافاصله پس از شنیدن به رشته تحریر درآوردم.»

پانویس‌ها:
PAul Auster .1-
۲- Contre SAint-Beuve.
۳- MAnon LesCAut.
تحلیل انواع داستان (رمان، درام، فلم‌نامه)
ژان میشل آدام – فرانسواز رواز

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.