روان‌شناسی زیگموند فروید

گزارشگر:شنبه 9 اسد 1395 - ۰۸ اسد ۱۳۹۵

بخش دوم و پایانی/

mandegar-3ادیپ، نامِ یکی از اسطوره‌های یونانی است که از نمایش‌نامۀ ادیپ شهریار (Oedipus Rex) به نگارش درآمده است. در این داستان، ادیپ جوان پدرش را می‌کشد و با مادرش ازدواج می‌کند، بی‌آن‌که آن زمان بداند که آن‌ها کیستند.
عقدۀ ادیپ از آن‌جا شکل می‌گیرد که پسر به مادرش عشق می‌ورزد و نسبت به او احساس جنسی دارد؛ اما در این میان پدر رقیب و یک تهدید می‌باشد. این امر باعث می‌شود که در کودک ترس خاصی در مورد آلتش شکل می‌گیرد. او می‌ترسد که پدرش اندام خاطی وی را که منبع لذت و هوس‌های جنسی او هستند، قطع کند. بدین ترتیب در کودک «اضطراب اخته‌گی، Contrition anxiety» پدید می‌آید.
ترس پسر از اخته‌گی چنان نیرومند است که او مجبور به واپس راندنِ میل جنسی نسبت به مادرش می‌شود. فروید جریان را حل تعارض ادیپ می‌نامد. این جریان شامل جای‌گزینی مهری پذیرفته‌تر به جای میل جنسی به مادر، همانندسازی گسترده با پدر است. بدین ترتیب، یکی از نتایج حل عقدۀ ادیپ، شکل‌گیری «فراخود» است.
فروید دربارۀ عقدۀ الکترا (Electra Complex) کم‌تر توضیح داده است. در اسطوره‌های یونانی الکترا برادرش را با نیرنگ وادار به کشتن مادر و معشوق مادرشان کرد؛ زیرا این دو پیش از این، پدر الکترا را به قتل رسانده بودند. دختر نیز مانند پسر، اولین موضوع عشقش مادر است که نخستین منبع غذا، مهر و امنیتِ او در کودکی است. اما در خلال مرحلۀ آلتی پدر موضوع جدید عشق دختر می‌شود. او درمی‌یابد که که پسرها دارای اندام جنسی برآمده هستند و دخترها چنین چیزی ندارند. دختر مادرش را به‌خاطر شرایط اخته‌گی و در نتیجه فرودستی سرزنش می‌کند و در مقابل، عشق خود را به پدرش منتقل می‌کند؛ زیرا پدر مالک آلتی بزرگ است. با این حال دختر در کنار عشق، به پدر رشک هم می‌ورزد. بدین ترتیب در دختر حالت «غبطۀ آلتی، Penis envy» پدید می‌آید. بدین جهت می‌بینیم که هم در دختر و هم پسر، اضطراب آلتی و غبطۀ آلتی بدین ترتیب شکل می‌گیرد که دختر احساس می‌کند آلتش را از دست داده است و پسر می‌ترسد که مبادا آن را از دست بدهد.
منش یا شخصیت آلتی، نشان‌هایی از خودشیفته‌گیِ شدید بروز می‌دهد و در این حال، هرچند تلاش مستمری برای جذب جنس مخالف انجام می‌دهد، اما برقراری رابطۀ پختۀ دگرجنس‌خواهانه با دشواری همراه است. این افراد نیازمند آن هستند که صفت‌های جذاب و بی‌همتای‌شان به‌طور پیوسته مورد شناخت و تحسین قرار گیرد. آن‌ها تا زمانی که چنین حمایتی را دریافت می‌کنند، کارکردشان خوب به نظر می‌رسد، اما با از دست دادن آن، مورد هجوم احساس‌های بی‌کفایتی و حقارت قرار می‌گیرند.
مردی که شخصیت آلتی دارد، گستاخ، خودبین و متکی به نفس است. این افراد همواره مردانه‌گی‌شان را ـ برای مثال از طریق تصاحب کردن‌های جنسی مکرر ـ به رخ می‌کشند یا نمایان می‌سازند.
زنی که شخصیت آلتی دارد، در زنانه‌گیِ خویش اغراق می‌کند و قریحه و فریبنده‌گیِ خود را جهت درهم شکستن و تسخیر مردان به کار می‌گیرد.
برداشت فروید از ماهیت انسان
فروید تصویری جذاب و خوش‌بینانه از سرشت انسان ترسیم نکرد، بلکه کاملاً برعکس عمل نمود. در تصویر او، آدمی مرداب تاریکی است که همواره در آن تعارضی در حال جوش‌وخروش می‌باشد. فروید با لحنی بدبینانه ما را محکوم به کشاکش با نیروهای درونی‌مان توصیف می‌کند؛ کشاکشی که تقریباً همیشه به شکستِ ما ختم می‌شود.
در نظام فروید، تنها یک هدف غایی و اساسی در زنده‌گی وجود دارد و آن «کاهش تنش» است. ما باید تلاش کنیم که تا حد ممکن از تنش به دور باشیم.
فروید در مورد موضوع ارادۀ آزاد در برابر جبرگرایی (جبر و اختیار)، در مورد انسان دیدی جبرگرایانه داشت؛ هر چیزی که انجام می‌دهیم یا می‌اندیشیم (و حتا در رویا می‌بینیم)، از پیش به وسیلۀ نیروهایی گریزناپذیر و نامرئی در درونِ ما رقم خورده است.
اما آیا انسان می‌تواند از طریق اندیشه و استدلال (که خود را تشکیل می‌دهد) از این وضعیت رهایی یابد؟ بنا بر نظریۀ فروید، خیر. انسان خردگرایی که سرنوشتِ خود را تحت کنترل دارد و به شکلی خودجوش بر پایۀ استدلال و منطق عمل می‌کند، زیر بار سنگینِ نهاد از هم می‌پاشد. این نهاد است، و نه خرد (یا خود) که صاحب اختیار ماست. اندیشه و استدلال صرفاً خدمت‌گزارانی هستند که تنها در خدمت نیازهای نخستینِ ما عمل می‌کنند، و این خود یک کار تمام‌وقت است.
منبع: social me.blogfa.com

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.