احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:مینه احمدی/ شنبه 16 اسد 1395 - ۱۵ اسد ۱۳۹۵
«من نه دلنگران سنّتم، نه دلنگران تجدّد، نه دلنگران تمدّن، نه دلنگران فرهنگ و نه دلنگران هیچ امرِ انتزاعی از این قبیل. من دلنگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند.»
مصطفی ملکیان
صبحِ روز پنجشنبه، شهروندانِ کابل بارِ دیگر شاهد وقوعِ رویدادی انسانکُش و جانکاه در این شهرِ پُرآشوب بودند. اینبار اما این رویداد نه محصولِ انفجارِ ماین بود و نه حاصلِ حماقت و شجاعتِ توامانِ «برادران ناراضی». بلکه فروشگاهی بزرگ و مزدحم در شهری که از قضا «پایتخت» میخوانندش، بهیکباره در مقابلِ چشمانِ حیرتزدۀ هزاران عابر و رهگذر، طعمۀ آتش شـد و صحنههای پُر از درد و رنج آفرید.
«اباسین زدران»، فروشگاهِ معروفی در چهارراهی کوتهسنگیِ کابل، یکی از مراکزِ اقتصادی و پُرتردد پایتخت، است؛ جایی که حتماً هر شهروند کابل دستکم یک بار برای خرید کالایِ مورد نیاز به آنجا رفته و دستِ پُر به خانه برگشته است. صبحِ دو روز پیش، دکانی از دکانهای طبقۀ آخرِ این فروشگاه نُهطبقه، به دلیلی که تا هنوز مشخص نشده، آتش گرفت و در ابتدای امر، همه به این باور بودند که قبل از اینکه آتش بتواند به طبقاتِ پایینی سرایت کند، نیروهای آتشنشانی و مساعیِ بازاریان و اهل محل، آتش را مهار خواهند کرد.
اما شوربختانه که گذشتِ دقایق و حتا ساعتها، نشان داد که تراژدییی سهمگین و بیبرگشت در حالِ شکل گرفتن است؛ آتش در همان طبقۀ نهم از یک نقطۀ کوچک، شروع به دامنگستردن از دکانی به دکانِ دیگر کرد و بر پهنای دود برخاسته از ساختمان و شمارِ تماشاچیان افزود. مردم با هیاهو و هیجانِ بسیار، در کوچهها و سرکها و در دیوار و بامِ خانههایشان این فلمِ واقعی را به تماشا نشسـتند و هیچ منجییی یافت نشد که آتش را فرو خواباند و چند انسـانِ گیرمانده در ساختمان را از دامِ مرگ برهاند.
نگاه مردم به حادثه، غالباً نگاهی کنجکاوانه و توام با هراس بود که هیچ گرهی از ماجرا نمیشکافت و حضور پولیس و رسیدنِ ناوقت اما پُرطمطراقِ نیروهای آتشنشانی نیز، حضور و مانوری بیمحتوا و تقریباً خالی از فایده بود که دلِ هر انسانِ جهاندیده و چیزفهم را به درد میآورد. نیروهای پولیس در هیجان و حیرت، دستکمی از مردمِ عادی نداشتند و نیروهای آتشنشانی نیز همانندِ سربازانی بودند که بدون سازوبرگ به جنگ غولِ آدمخوار آمدهاند. جالب و دردآور اینکه یکی از موترهای آتشنشانی با آنهمه صدا و آژیر، خالی از آب به میـدان آمده بود و دیگر موترها نیز توانایی پاشاندنِ آب بر آتشِ افروخته در طبقۀ آخر را نداشتند و آب را یکی ـ دو طبقه پایینتر از هدف میپاشیدند و به هدر میدادند.
هرچند خبرگزاریها از مرگ و سقوطِ یک نفر در این رویداد گزارش دادند، اما برخی شاهدانِ عینی از سقوط ناگزیرانه و مظلومانۀ دو تن و سوختنِ یک کودک در میان شعلههای آتش خبر میدادند؛ مرگ و سوختنی که بهنوعی مرگِ انسانیت و مسوولیت در این خرابکده بود. به گفتۀ همۀ شاهدان عینی، وقت و فرصتِ کافی وجود داشت تا پولیس این افراد را از مرگ و سقوط نجات دهد؛ اما موترهای آتشنشانی نه پلهکانی برای نجاتِ آسیبدیدهگان داشتند و نه ابتکاری برای جبـران کمبود امکانات. هلیکوپترهای ارتش نیز آنقدر چرخِ بیجا در آسمانِ محلِ رویداد زدند که آتش به پشـتِ سرِ فردِ گیرمانده در ساختمان رسید و او در کمالِ ناامیدی، ناچاری و مظلومیت، خود را از بالا به پایین انداخت و جمجمۀ سرش بر زمین فرش شد.
این درحالی بود که با تهیۀ زینۀ بلند و یا حتا تهیۀ چند دوشکِ جمناستیک میشد جانِ این فرد را نجات داد؛ اما دریغ و صد حیف که جانِ آدمی در این دیار قدر و قیمت ندارد!
و باز، جالب و دردآور اینکه فردای روزِ حادثه، پولیس کابل تا شامگاه، همۀ کوچهها و خیابانهای منتهی به این نقطۀ پرترددِ شهر را به روی عبور و مرور عمومی بست. موترها و سربازانِ پولیس در خیابانها و کوچههای متصل به محلِ حادثه ایستادند و از حرکت وسایط نقلیه و حتا عابرین پیاده به آن سمت ممانعت کردند. کسانی که ناچار به گذشتن از چهارراهی کوته سنگی بودند، پس از هر بار بیرون آمدن از خانه، در کوچه و سرک با ممانعت و پرخاشِ سربازان پولیس مواجه میشدند. وقتی علت را هم میپرسیدند، سربازان میگفتند: «به امر وزیر داخله، محلِ حادثه برای انجام بررسی و تحقیقات باید از ترافیک خالی باشد.»
اما مردم این راهبندان و سختگیری پولیس بر آنان را، حرکاتِ بیجا و مانورِ پس از وقت از سوی پولیس میخواندند و میگفتنـد: نیروهای امنیتی میبایست علاجِ واقعه را قبل از وقوعِ حادثه میکردند و یا دستکم لیاقت و کاردانیِ خود را در روز حادثه، با نجات جان و مالِ مردم به نمایش میگذاشتند. در روزِ حادثه که میبایست اینها شجاعت نشان میدادند و به داد مردم میرسیدند، هیچ کارِ مثمری از آنان سر نزد، حالا که همهچیز سوخته و خاکستر شده، آمدهاند با بستنِ راهها و پرخاشگری، به مردم زور نشان میدهند!
در پایان، نومیـدانه به همۀ سرمایهداران و فروشگاهدارانی که میلیونها دالر را خرج اعمارِ ساختمانهای بلند و پُرشکوه میکنند، توصیه میشود که در موجودیتِ دولتی نامسوول، خود تمهیداتی برای جلوگیری از این حوادث در نظر گیرند. در کنارِ ساختِ پلههای اضطراری، تشکیل و تنظیمِ یک تیمِ ویژۀ آتشنشانی برای هر فروشگاه، مصرفی عقلایی و پُر از مصلحت است که هرگز پشیمانی بهبار نخواهد آورد!
Comments are closed.