احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:علیمیثم نظری - ۱۴ سنبله ۱۳۹۵
تاریخنگاری در افغانستان، یکی از دشوارترین کارها به شمار میرود و روایتهای تاریخی از دورههای گوناگون پُر از
مشکلات، جعلیات و اغراق است. یکی از مقاطع تاریخی که یک روایت واقعبینانه و روشن شکل نگرفته است، سقوط دولت شاه امانالله و به قدرت رسیدن امیر حبیبالله کلکانی میباشد. این دوره پُر از روایاتِ نادرست است که بیشتر تعصبات قومی، کمبود منابع اصلی و تبلیغات کشورهای خارجی روایات را تحت تأثیر خود قرار داده است و تا به حال اصلِ قضیه و ماجرا ارایه نشده است. در روایت رسمی، امیر حبیبالله خان به عنوان راهزنی بیسواد و افراطی معرفی شده است که با اصلاحات و مدرنسازی دولت امانی مخالفت نشان داد و با اعلان جهاد، شاه امانالله را از قدرت راند. خیزش و جنبش حبیبالله خان را جزوِ آن قیامها و شورشها میشمارند که در مناطق مشرقی در آن روزگار علیه حکومت امانی از جانب قبایل غلزایی جریان داشت. آنقدر این روایات مردم را زیر تأثیر قرار داده است که حتا موافقین و حامیان حبیبالله خان، قیامش را به عنوان جهاد و مبارزه علیه سیاستهای تجددگرایی امانالله خان تلقی میکنند. اما بسیار اندک از افراد آگاهی دارند که حبیبالله خان ضد مدرنیته و اصلاحات نبود و هرگز منبعی موثق به دست نرسیده است که چنین ادعا را به اثبات برساند. از طرف دیگر، حبیبالله خان یکی از سربازان توانا و ویژۀ حکومت امانی بود و در قیام پکتیا به عنوان یک سرباز قطعۀ نمونه برای حکومت امانی جنگید و دلیرانه شورش را سرکوب کرد. حبیبالله خان و یارانش برای سرکوبی خیزش ننگرهار پس از برگشت امانالله خان از سفر اروپا، علاقه و تمایل نشان دادند و اما سهلانگاری و شکستاندن عهد از سوی شاه باعث شد که حبیبالله خان انتقام بگیرد و چنین یک اتحاد میان آن دو شخص ایجاد نشود و در نتیجه فرمانروایی امانالله خان به پایان برسد. به حاشیه راندن و نادیده گرفتنِ این جنگجویان شمالی، معادلۀ قدرت درانیها را دگرگون کرد و اگر امانالله خان از تدبیر و تجارب اجداد و نیاکانِ خود استفاده میکرد و تاجیکها را برای سرکوب شورشیان بسیج میساخت، بهآسانی قدرت و اقتدار خود و خانوادۀ خود را از دست نمیداد. در این نوشته بهطور مختصر و بر اساس منابع تاریخی موثق و اصلی خواهم کوشید که یک روایتِ واقعبینانه و دقیق از سقوط امانالله خان و ظهور حبیبالله خان را ارایه نمایم و از فرصتی که برای ایجاد اتحاد میان این دو فرد به وجود آمده بود، توضیح بدهم، و اما پیش از این باید کمی اندر بابِ معادله و ساختار قدرتِ دُرانیان از احمدشاه درانی تا شاه امانالله سخن پردازم.
دو ستون فرمانروایی درانیان
از زمان احمدشاه درانی تا به قدرت رسیدن امیر عبدالرحمان خان و خاصتاً حکومت بارکزاییها، دولت درانیان در خراسان بر دو ستون استوار بود که ثبات و حاکمیتِ این سلسله را تأمین و تضمین مینمود. ستون اولی، لشکر قزلباش که یک اتحادیۀ متکثر نظامی عصر صفوی بود، از طرف نادرشاه افشار و احمدشاه درانی در شهرهای کابل، قندهار، و دیکر نکات خراسان مسکنگزین شدند و مهمترین گروه سیاسی – نظامی در دربار شمرده میشدند. تیمورشاه، پسر و ولیعهد احمدشاه، از طرف مادر قزلباش بود و پس از مراسم تاجگذاریاش، پایتخت مملکت خراسان را از قندهار به کابل انتقال داد. این انتقال مرکز، باعث شد که ستون دومی که تاجیکان کابل، شمالی، پنجشیر و مهاجرین فرارود بود، شکل بگیرد. هر دو گروه ستون فقراتِ دولت گشتند و قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی سلسلهی درانیان را در دست گرفتند و بیشترین نقش را در فرایند دولتسازی خراسان و بعد افغانستان ایفا نمودند. زمانی که امیر دوستمحمد خان از قبیلۀ بارکزایی درانیان، علیه دودمان سدوزاییِ احمدشاه درانی قیام کرد، این دو گروه امیر دوستمحمد خان را به تاج و تخت رساندند و یک اتحاد صدساله میان قزلباشها، تاجیکهای شمال کابل و دودمان بارکزایی به وجود آمد. مادرِ دوستمحمد خان از قزلباشهای فارستبار چنداول کابل بود و این نسبت سبب شد که قزلباشها از دوستمحمد خان حمایت کنند و نفوذشان در دربار افزایش یابد. همچنین، زمانی که دوستمحمد خان حاکم شمالی بود، با زمینداران و خوانین تاجیک رابطۀ نزدیک و حسنه داشت و آنها نقش برجستهیی در پیروزی بارکزاییها بازی نمودند. به همینگونه در زمان پادشاهی پسران و نواسۀ امیر دوستمحمد خان، تاجیکان و قزلباشها این دودمان را از فروپاشی در مقاطع مختلف نجات دادند و قیامهای متعدد در سراسر کشور را دفع کردند. مثلاً مهمترین چهرۀ نظامی و نخستین وزیر دفاع دولت درانیها در زمان امیر شیر علی خان، سپهسالار حسینعلی خان بود که از طرف پدر تاجیک پنجشیری بود و از طرف مادر از قزلباشهای طایفه سپاه-منصور (لرُی). اما با ظهور فرمانروایی امیر عبدالرحمان خان ستون اولی یعنی قزلباشها ضعیف شدند؛ زیرا بخش بزرگ این گروه از امیر شیرعلی خان پشتیبانی میکردند و با حسینعلی خان نیمِ جمعیت قزلباشهای کابل به هند تبعید گردیدند. ولی این خلأ را عبدالرحمانخان با تاجیکهای بدخشان، اندراب، بلخ و بخارا توانست پُر کند و با همین مردم، قدرت و اقتدار خود را استحکتم بخشید. تاجیکان یگانه مردمی بودند که علیه حکومت عبدالرحمان خان خیزش نکردند و یک تهدید جدی برایش نبودند. این اتحاد زمانی تبلور یافت که امیر عبدالرحمان خان، حبیبالله خان، پسرش از همسر بدخشانیاش را ولیعهد خود تعیین کرد و متعاقباً پس از مرگ امیر، با همین معادلۀ قدرت برای ۱۸ سال فرمانروایی نمود.
تاجیکان در عصر امانی
تاجیکان مهمترین حامیان و درباریان شاه امانالله بودند. تاجیکان شهر کابل و شمال، بخش عمدۀ ارتش و دیوانسالاری حکومت امانی را تشکیل میدادند. همچنین، جنبش مشروطهخواهی و تجددگرایی هم عمدتاً از تاجیکان، بارکزاییها و قزلباشهای کابل به وجود آمده بود. محمد ولیخان دروازی، که یک شهزادۀ بدخشانی بود، یکی از مهمترین افراد در حکومت امانی بود که در سمتهای گوناگون ایفای وظیفه نمود. او نخستین شخصی بود که به عنوان سفیر سیار از افغانستان در اروپا و امریکا نمایندهگی کرد و پس از آن مدتی وزیر خارجه و وزیر حربیه نیز بود. در هنگام قیام پکتیا وزیر حربیه بود و عامل پیروزی دولت و سرکوبی شورشیان گشت. زمانی که شاه امانالله عازم اروپا شد، محمدولی خان را به عنوان نائبالسلطنه با اختیارات تام تعیین کرد و این عمل شاه، اهمیت محمدولی خان را برای همه نمایان ساخت. اما متأسفانه این آخرین باری بود که حکومت به یک تاجیک برای حفظ مملکت و سلطنت اتکا کرد و تغییر معادله از طرف امانالله باعث سقوط حکومتش شد.
حبیبالله کلکانی در دورۀ پادشاهی امانالله خان
منابع موثق و دستاول، حبیبالله خان کلکانی را نشان میدهد که در آغاز حکومت امانی، حکومت را حمایت میکرد و در جنگ استقلال اشتراک کرده بود. پس از پیروزی، با پشتیبانی حکومت رهسپار فرارود میشود و برای یک مدت کوتاه علیه بولشویکها میجنگد و زمانیکه به کابل برمیگردد، برای قطعۀ نمونۀ ارتش انتخاب میشود و از طرف جمال پاشا در مدرسۀ حربیه پرورش مییابد. در سال ۱۹۲۴ میلادی، قبایل پکتیا به دلیل مخالفت با سیاستهای اصلاح طلبانۀ حکومت، قیام کردند و شاه را تکفیر نمودند. برای سرکوبی اینها دولت قطعۀ نمونه را به مشرقی فرستاد و حبیبالله خان که یکی از سربازهای این قطعه بود، در جنگ حضور داشت و تا آخر علیه شورشیان رزمیدند و نهایتاً شورش را شکست دادند. پس از این قیام، قطعۀ نمونه منحل میشود و حبیبالله خان به شمالی برمیگردد. حبیبالله خان و یارانش از سال ۱۹۲۵-۱۹۲۸ اموال یک عده کاروانهایی که عازم شوروی بودند را مصادره میکنند و به مردم فقیر و نادار شمالی آنها را توزیع مینمایند. این عمل ناشی از انتقامگیری از شوروی برای اشغال امارت بخارا توسط بولشویکها بود، و کمک به مردمی که پس از افزایش مالیات از سوی شاه مشکلات مالی داشتند. در همین مقطع نیز رابطۀ حبیبالله خان با دولت تیره نبود و بر اساس بسیاری از منابع، محمدولی خان دروازی، سردار محمد عثمان خان (پدربزرگ اکرم عثمان) و دیگر درباریان و مأموران دولت همراهش به تماس بودند و علاقه مقابلۀ دولت با او را نداشتند. ولیکن، زمانی که امانالله خان از اروپا برگشت، خواست جلو حبیبالله خان و یارانش را بگیرد و برای جلوگیری از حرکات حبیبالله خان، احمد علی خان لودی که قبلاً حاکم کوهدامن و کوهستان بود را به شمالی فرستاد. حبیبالله خان و سید حسین چاریکاری با احمد علی خان ملاقات و مذاکره کردند و تمایل خود را برای همکاری با دولت و شرکت در جنگ علیه شورشیان ننگرهار ابراز کردند. به پاسخ، احمد علی خان با هر دو تعهد کرد که جانشان در امان میباشد. همچنان، برایشان وعده سپرد که مقام نائبسالاری به خودشان داده میشود و یارانشان شامل ارتش میگردند و برایشان اسلحه توزیع میشود. احمد علی خان لودی برای اجرای این تعهدات، به خدا و قرآن سوگند یاد کرد و متعاقباً شاه امانالله به خط و دستینۀ خود فرمان برای تمام این وعدهها به حبیبالله خان ارسال کرد و حبیبالله خان و یاراناش تصمیم رفتن به کابل را گرفتند تا شاه را ملاقات کنند و از نیتِ وی بیشتر آگاه شوند. زمانی که به چاریکار رسیدند، حبیبالله خان به تلیفونخانۀ آن شهر رفت و به شاه زنگ زد و خود را احمد علی خان معرفی کرد و به شاه گفت که حبیبالله و حامیانش را اسیر گرفته است و حکم شاه برای اینها چیست. شاه به پاسخ حکم اعدامشان را میدهد و در این موقع حبیبالله خان خود را معرفی میکند و سوگند یاد مینماید که بهخاطر این پیمانشکنی از امانالله خان انتقام میگیرد و به کابل حمله خواهد کرد. در نتیجه، آن اتحادی که برای حفظ و بقای حکومت باید مستحکم میشد، از هم پاشید و امانالله خان برخلاف اجدادش، به تاجیکان اعتماد و اتکا در این برهۀ زمانی نکرد و اتحاد صدسالۀ بارکزاییها و تاجیکان را به پایان رساند. علت چنین یک تصمیم برای شکستاندن عهد و علاقه نداشتن به تقویت چنین اتحاد، ناشی از قومگرایی و نداشتن درایت سیاسیِ او میباشد.
امانالله خان زیر تأثیر افکار محمود طرزی بود و در واپسین سال حکومتش، نسبت به دورههای دیگر زندهگیاش بیشتر علاقمند به مسایل قومی و قبیلهیی شده بود. همچنان، نداشتن تدبیر و درایتِ سیاسی و عدم درکِ درست از ساختار قدرت و اجتماع افغانستان باعث شد که سیاستهای ناشی و خام را اتخاذ کند که باعث تضعیف فرمانرواییاش شد. در آخرین ماههای حکومتش، بسیاری از درباریان برجستهاش مثل محمدولی خان دروازی و سردار محمدعثمان خان از عملکرد شاه بیزار شده بودند و پس از اعلان جنگ از طرف حبیبالله خان، با او رابطه برقرار کردند و ترغیبش نمودند.
در فرجام، برخلاف روایتهای مغرضانۀ گذشته، حبیبالله خان هیچ نوع بدبینی به حکومت و سیاستهای امانالله نداشت و حاضر به همکاری با آن شاهِ اصلاحطلب نیز بود. اما شاه امانالله به دلیلِ نداشتن یک دورنمای روشن و عدم درکِ درست از گذشته، برخلاف عملکرد نیاکانش، با مردم شمالی عهدشکنی کرد و برای نخستینبار تاجیکان، علیه حاکمیتِ درانیان بهپا خاستند و موفقانه حکومت را برانداختند. استفاده نکردن از این فرصت نهتنها در کوتاهمدت به دولت و حاکمیت زیان وارد آورد، بلکه به فرایند دولتسازی و ملتسازی یک صدمۀ بزرگ رساند که تا امروز خسارات سال ۱۹۲۹ میلادی را تجربه میکنیم.
Comments are closed.