احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد محق/ دوشنبه 15 سنبله 1395 - ۱۴ سنبله ۱۳۹۵
بخش ششم و پایانی/
پرهیز از تأویل
تأویل نص و استنباط معانی و مفاهیمی از لفظ که فراتر از ظاهر آن باشد، از نظر جریان سلفی فرایندی باطل و مردود است. کسی که دست به تأویل نص میزند، تقدس الفاظ را نادیده میگیرد و در را بر تحمیل معانیِ دلخواهِ خود بر نص باز میکند. تأویل از نوع خیانت به نص است و همیشه با انگیزهها و اغراضِ ناروا همراه است. راهی که تأویل پیش پای خواننده میگذارد، راهی دراز است و عاقبتش معلوم نیست و میتواند زنجیرهیی از تأویلهای گوناگون را در پی داشته باشد. با مجال دادن به تأویلها، دست تأویلگران باز میشود تا هرچه میخواهند از نص بیرون بکشند. نص آبستن نوزادهای ناهمگونی خواهد شد که یکی دیگری را از میان برمیدارد. اولین قربانی این روند، یقین و اعتقادِ قاطع است و تزلزل ایمانی را در پی میآورد، در حالی که دست یافتن به یقین و رسیدن به باوری استوار لازمۀ دینداری سلفی شناخته میشود.
عقیده به جای ایمان
در دیدگاه سلفی، هر یک از اصطلاحاتِ یاد شده مترادفِ دیگری است و چیزی که به آن اعتقاد داریم، ایمان است و چیزی که به آن ایمان داریم باید یقینآور باشد. طبیعی است که این برداشت از قضیه ریشههای روانشناختی، معرفتشناختی و نیز مباحث مربوط به فلسفۀ ذهن و مکانیسم آگاهی انسانی را نادیده میگیرد. این نکته کاویده نمیشود که آنچه به آن یقین میگوییم آیا از جنس باور است یا از جنس تلقین یا از جنس یافتههای باطنی و شهودی. آیا عقیده از جنس علم ضروری و بدیهی است یا از جنس علم نظری و استدلالی. اینکه آیا با روشهای متعارف میتوان به یقینی شهودی رسید یا خیر، و اینکه جزماندیشیهای ناشی از تلقین و توارث و تعصب و بیخبری در کجا از یقین به معنای عرفانی و به معنای مورد نظر در آیات قرآنی جدا میشود، مباحثیست که در گفتمان سلفی جایی ندارد.
تاریخ و انحنای نزولی
از این دیدگاه، تاریخ از نقطهیی پاک و خالص شروع شده، و در آغاز خلقت، انسانها از فطرتِ سالم برخوردار بودهاند و به مرور زمان این فطرت در مسیر فساد و تباهی قرار گرفته است. بهخصوص در مورد تاریخ اسلام، دورههای اولیه که روزگار سلف است، دورههایی خالص و بیعیب است، اما دورههای بعد از آن دورههای فاسد و رو به تباهیِ فزاینده است که هر چه زمان میگذرد، بر حجم فساد و تباهی افزوده میگردد. از این نظر، هر آنچه متعلق به دورههای پسین است و به روزگارِ ما نزدیکتر است، از اعتبار کمتری برخوردار میباشد. هم آدمیان دورههای بعدی و هم محصولاتِ دست و فکرشان در معرضِ اتهام هستند و باید به آنها به دید شک و تردید نگاه کرد. تنها به چیزی میتوان اعتماد کرد که نمونهیی در دورههای پیشین داشته باشد و ریشهیی در آثار و افکارِ قدما پیدا کند. سند مشروعیت امروزیان، تنها اتکایشان به گذشتههای دور است و باید کوشش شود که تطابق میان اصل تا حد امکان مراعات گردد. خوبیهایی که متعلق به دوران جدیدند، همه خوبیهای کاذباند و تنها در صورتی مدار اعتبار شده میتوانند که شباهتی به نمونههای مشابه پیشینِ خود در گذشته پیدا کنند. بدبینی به عصر حاضر و فراوردههایش، لازمۀ نگرش سلفی به مسیر تاریخ است و دورۀ طلایی و مقدس تنها متعلق به گذشته است.
بدبینی به دانش و تجربۀ بشری
دانش انسانها و تجاربِ آنان خوب است، اما از منزلت و ارزشِ بالایی برخوردار نیست، چه مربوط به قانون باشد و چه هنر و چه ساینس و چه فلسفه و چه مدیریت و حکومتداری و هر چیز دیگری. تنها آن بخش از دانش انسانی ارزش پیدا میکند که پشتوانهیی از کلام سلف یا نصوص دینی به شکل دور یا نزدیک داشته باشد. مثلاً اگر کسی تیوری جدیدی در عرصۀ مدیریت میدهد، باید سندی در آیات و احادیث یا تأییدی در اقوال سلف برایش پیدا کند، ورنه سخن بیهودهیی است که نباید به آن بهایی داد. همچنین است در دیگر زمینهها و عرصهها. بنا بر این، به جای آموزش تیوریهای جدید و یا ابداع آنها، باید بیشترین وقت صرف آثار گذشتگان گردد، به مثابۀ معدنی از اقوال گرانبها و جواهرِ ناب که راهحلِ هر مشکلی را میشود از آن طریق پیدا کرد. اگر قرار است مهارتی حاصل شود، این مهارت لازم نیست در طرح نظریاتِ نو و راهحلهای تازه باشد، بلکه باید در آشنایی با منابعی باشد که از گذشتگان به ما به میراث مانده و با تسلط بر آن منابع و حفظ اقوال و آرای آنان، به غایت مطلوب میرسیم. علت ناکامیهای مسلمانان در عصر حاضر به این نیست که آنان از طرح راهحلهای امروزین و متناسب با امکانات و شرایط موجود عاجز هستند، بلکه به این دلیل است که تسلط کافی بر اقوال و افکار گذشتگان ندارند. پیروزیها و موفقیتهای نسلهای نخستین مسلمانان، بهتنهایی خود دلیل حقانیت و اعتبارِ یکایکِ آرا و افکارِ آنان است و ما تنها وظیفه داریم که همان روشها را فرا بگیریم و در زندهگی امروزِ خود به کار ببندیم. دانشها و تجاربی که متعلق به دورانِ ماست و بهخصوص آنچه از نامسلمانان به ما رسیده است، یا از اساس باطل و یا دستکم بیارزشاند و در شأنِ انسانِ مسلمان نیست که به آنها بهایی بدهد.
Comments are closed.