گزارشگر:محمد شکیب اندیشه/ یک شنبه 28 عقرب 1396 - ۲۷ عقرب ۱۳۹۶
بخش نخست/
◄ مقدمه
افغانستان کشوریست که از ظرفیتهای مضاعف و گوناگونی برای دریافتِ بحران و چالش در سطوحِ ملی و منطقهیی برخوردار میباشد. قرار گرفتنِ این کشور در موقعیتِ ویژه با عناصر ثابت و متغیر ژیوپلتیک، این قابلیت را افرایش داده است؛ اما این مهم با همسایهگانِ پُرطمع و خواستهای استراتژیک، امروزه این کشور را به جغرافیای تروریسمِ بینالملل مبدل ساخته و در معرضِ چالشهای گوناگون قرار داده است. منابع گوناگونِ بحران و چالش بهصورتِ بالفعل و بالقوه هم در افغانستان و هم در کشورهای منطقه، همواره حادثهآفرینی میکند و این کشور را در دامِ خود اسیر میسازد. از اینرو یکی از مباحثِ مطرح در روابط بینالملل، مسالۀ منطقهگرایی و همکاریهایِ منطقهیی است؛ چون امروزه بخشِ بزرگی از چالشها فراسرزمینی بوده و از محدودههای جغرافیایِ ملی عبور میکند، ایجاب همکاریهای منطقهیی از اینجهت الزامی به نظر میرسد. در کنار آن اما ژیوپلتیکِ افغانستان به نگاهِ مجدد و تازه یعنی رویکرد غیر قرنِ نوزدهمی، از ظرفیتهایِ بالایی برخوردار بوده و با توجه به عناصر ثابت و غیرمتغیر آن، میتوان با افزایش ظرفیتهای متنوع با عناصر متغیرِ ژیوپلتیک از مجموعِ فرصتهای موجود حُسنِ استفاده را نمود. جغرافیا به عنوان فرصت و تهدید، همواره در مقیاسهای ملی و منطقهیی و بینالمللی، از ظرفیت و پتانیسلهای گوناگون برخوردار بوده و و نقشآفرینی میکند که این مهم مستقیماً بستهگی به نوعِ نگاه و دید ژیوپلتیکیِ نخبهگان و کارگزارانِ قدرت در یک جغرافیا دارد. از آنجا که افغانستان کشوری محاط به خشکه است و در موقعیتِ ویژۀ ژیوپلتیکی قرار دارد، نمیتوان از تأثیراتِ جغرافیای منطقه و در نظر گرفتنِ اولویتهای سیاسیِ کشور به لحاظ منافعِ منطقهیی و نظام ژیوپلتیکی مسلط در سطح بینالمللی سطحی گذر کرد و مضاف بر این، باید اذعان کرد که امروزه موقعیت جغرافیایی بر مبنای یک دید ژیوپلیتیکی میتواند به عنوان یک مزیتِ نسبی در عرصۀ مناسبات منطقهیی نقشهای چندگانه بازی کند.
◄ منطقه چیست؟
منطقه را از لحاظ جغرافیایی، حوزۀ مکانییی میدانند که در بخشی از جغرافیایِ بزرگتر قرار گرفته است. از لحاظ سیاسی، این بحث قابل پیگیری است. روند شکلگیری منطقهسازی و منطقهگرایی، بیشتر از طریقِ همگرایی که یک جریان پیوسته است و روند منطقهگرایی را معنیدار میسازد، بهتر میتواند صورت پذیرد، مانند اتحادیۀ اروپا که در کنار ابعاد جغرافیایی از لحاظ تعاملاتِ اقتصادی و سیاسی بیشتر تأثیرپذیر بوده است. اما مفهوم و مباحث منطقهگرایی بعد از طیِ دورههای متعدد وارد ادبیات سیاسی گردید. مباحثِ منطقهگرایی در دورانِ جنگ سرد در روابط بینالملل مطرح شد و این تحولی بود که مناطق را بر اساسِ ویژهگیها و شاخصهایِ ویژه که از نوعی ظرفیت و توانایی حکایت میکرد، تعریف و تقسیمبندی کرد.
◄ ژیوپلتیک
مباحث ژیوپلتیک در افغانستان از سابقۀ زیادی برخوردار نیست. اهمیتِ این موضوع مدتیست که مورد توجه برخی از اندیشمندانِ سیاست قرار گرفته است. روی این ملحوظ، این مبحث فقط در محدودۀ قدرت قابل تعریف بوده و تا هنوز به حوزههای اکادمیک (دولتی) به عنوان رشتۀ بااهمیت وارد نشده است. بنابراین، ابهامهای زیادی در مورد تعریف و محدودههایِ آن تاهنوز موجود میباشد. نخست ایجاب میکند جغرافیای سیاسی و ژیوپلتیک را تعریف کنیم.
بدون آنکه به یک بررسی بیشتر در این زمینه بپردازیم، بهطور کوتاه میتوان گفت که جغرافیای سیاسی، علمی است که نقشِ سیاست را در جغرافیا بررسی میکند؛ در حالی که علم ژیوپلتیک به بررسی نقش عوامل محیط جغرافیایی در سیاست میپردازد.
در فرهنگنامۀ فرانسوی روبر ۱۹۶۵ دربارۀ واژۀ ژئوپلتیک آمده است: «ژیوپلتیک علمی است که به مطالعۀ روابط بین دادههای طبیعی، جغرافیا و سیاستِ حکومتها میپردازد.» در این رابطه، تعاریف و برداشتهای زیادی وجود دارد که در نتیجه میتوان گفت که ژیوپلتیک عبارت است از: درک واقعیتهای محیط جغرافیایی به منظور دستیابی به قدرت، به نحوی که بتوان در بالاترین سطح وارد بازی جهانی شد و منافع ملی و حیاتِ ملی را در یک تعامل منطقهیی و جهانی حفظ و ابقا کرد. به عبارت دیگر، ژیوپلتیک عبارت است از: علم کشف روابط محیط جغرافیایی و تأثیر آن بر سرنوشت سیاسی ملل. امروزه در تعریفِ قدرت که میتواند تولید سیاست کند، منابعی ارزشمندند که نامرئی باشند و در حقیقت، آنها منابع واقعیِ قدرت به شمار میروند که در این صورت، عوامل متغیرِ ژیوپلتیکی نقش اساسی خواهند داشت.
اما اساساً قبل از اینکه ژیوپلتیک وارد عرصۀ سیاست شود، جغرافیای سیاسی در متنِ توجهاتِ بزرگانِ این رشته قرار داشت. فردریش راتزل آغازکنندۀ یک دورانِ جدید از سیر تکاملیِ این رشته بود و در مفهوم و روششناسیِ رشتۀ مذکور نوآوریهایی انجام داد. اما رودولف کیلن در پیدایش رویکرد ژیوپلتیکی به سیاستهای بینالمللی، نقش کلیدی ایفا کرد. او نخستین فرد بود که در مقالهیی، اصطلاحِ «ژیوپلتیک» را به کاربرد. البته از نظر او، ژیوپلتیک تنها یکی از پنج خصیصۀ دولت به شمار میآید. دیگر ویژهگیها عبارتاند از: دموپلتیک، (بُعد جمعیتی دولت)، اکوپلتیک (ساختار اقتصادی دولت)، سوسیوپلتیک (سیاستها و خط مشیهای اجتماعی)، کراتوپلیتک (سیاستهای قانونی و حکومتی). اما این مبحث، امروزه به شکلِ جدیدی مطرح است که رابطههای میان سیاست و محیط جغرافیایی تا چه حدی جدیاند و تأثیرات و پیامدهای سیاستِ جغرافیایی زمانی میتواند دستاورد محسوب شود که با یک دید ژپوپلتیکیِ منطقهیی و بینالمللی به سیاست نگاه شود و با استفاده از دانشهای گوناگون در نحوۀ استفاده از جغرافیا در سیاست تجدید نظر صورت گیرد.
◄ اهمیت منطقهگرایی
منطقهگرایی از جمله مباحثیست که برای پُر شدنِ خلاها، بهوجودآمدنِ ائتلافها و همگراییها ضرورتش احساس گردید. امروزه مناطق به عنوانِ یکی از تأثیرگذارترین بازیگران در عرصۀ روابط بینالملل مطرح و قابل بحث میباشد. ظهور تهدیداتِ فراسرزمینی و امنیتی، به نوعی سبب تعددِ بازیگران در محیط بینالملل میگردد. شناخت مناطق با پیشینۀ رویکردهای آن بهرغم تأثیرات و پیامدهای متداوم آن بر کشورهای ضعیف، زیاد مهم بوده و افغانستان به عنوان کشوری که در یک منطقۀ ژیواستراتژیک تمرکز یافته، چگونه میتواند جایگاهِ خود را در این رابطه تعریف کند. مسلماً دریافت جایگاهِ ما مستقیماً تابع شناختِ ما از تحولات منطقهیی و جغرافیای سیاسیِ آن میباشد. منافع اقتصادی در کنار تهدیدهای امنیتی، مهمترین موضوعیست که میتواند یک مجموعۀ منطقهیی را مدیریت کند؛ منطقهگرایی نوین بیشتر از درون میجوشد و تحت تأثیر منافع ملیِ کشورهاست. البته برخی مناطق از بیرون با رویکرد امنیتی شکل میگیرند. برخی از همگراییها دچار فرایند واگرایی میشود و برخی تقویت میشود و به یک کشور مانند ایالات متحده، وجود خارجی میدهد.
Comments are closed.