دیدگاه های کلامی اشاعره

گزارشگر:یک شنبه 4 میزان 1395 - ۰۳ میزان ۱۳۹۵

بخش چهارم/

mandegar-3هانری کوربن معتقد است که تقسیم شدنِ جامعۀ اسلامی به دو حدّ افراطی (اهل حدیث و معتزله)، افزون بر خصوصیات شخصی اشعری، علّت اصلی بیزاریِ او از معتزله بوده است . جعفر سبحانی معتقد است که شیخ اشعری برای اصلاح عقاید اهل حدیث به مخالفت با آرای معتزله برخاست و در پیِ اصلاح افکار انحرافی و شرک‌آمیزی چون تجسیم، تشبیه و جبر، راهی جز انصراف از معتزله و جانب‌داری از اهل حدیث نمی‌دید. در این میان، نویسنده‌گان تاریخ فلسفه معتقدند که شیخ اشعری میان دو روش عقل‌گرایی و ظاهرگرایی، راه‌ میانه‌یی برگزید و به تعدیل هر دو روش مبادرت ورزید. اشعری در برابرِ مذاهب مختلفِ فقهی بی‌طرفی اختیار کرد، هرچند روایاتی دایر بر شافعی بودن، مالکی بودن و حنبلی بودن او نیز وجود دارد .
ابتکارات اشعری
شیخ اشعری یکی از خلّاق‌ترین متکلمان مسلمان است. او در چهار مسألۀ مهم راه میانه‌ را برگزید و خلّاقیتی نشان داد که تا آن زمان بی‌پیشینه بود.
صفات خداوند
صفات خداوند یکی از مباحث مناقشه‌انگیز در میان فرقه‌های مختلف اسلامی به حساب می‌آید که تا ظهور فرقۀ اشعری در خط افراط و تفریط نوسان داشته است. معتزله با تأکید بر اصل توحید، به تعطیل صفات دست یازیدند و صفات الهی را عین ذاتِ او دانستند. یکی‌انگاری صفات الهی با ذاتِ اوتعالی، به دور شدنِ فاصلۀ‌‌ انسان از خدا انجامید و تنزیه‌گرایی اعتزالی باعث شد تا خداوند به حقیقتی فوق‌العقلی و فوق‌العالمی تبدیل شود. معتزله ساحتِ قدسی خدا را از دسترس بشر به‌دور پرتاب کردند و توحید اعتزالی چونان توحید فلسفی بنا بر قرابتی که میان روش اعتزالی و فلسفی وجود دارد – به دورشدنِ ساحت خدایی از انسان انجامید.
از آن‌طرف، برخی گروه‌های اهل حدیث به تشبیه و تجسیم قایل شدند و نصوصِ دال بر صفاتِ خبریۀ خداوند را بر ظاهر آن حمل نمودند. اینان به انسان‌وارانگاری خدا گرویدند و حتا برخی از آن‌ها معتقد بودند که مسلمانان در آخرت با خدا معانقه خواهند کرد. ظاهرگرایی در باب صفاتِ خبریۀ خداوند سبب شد که خداوند دارای صفاتِ انسان‌وار انگاشته شود و صفاتی چون؛ ید، وجه، ساق و …، به معنایی که برای انسان حمل می‌شود، به خدا نیز نسبت داده شود. راست‌کیشان افراطی معتقد بودند که صفات خداوند زاید بر ذات اوست، در حالی‌که معتزله به عینیّت ذات و صفات اوتعالی قایل بودند.
به عرض جوهر تشبیه و معنی تنزیه
یکی معاینه‌بین شد، یکی خیال‌پرست
بیدل
برای رهایی از افراط و تفریط‌هایی که معتزله و راست‌کیشان افراطی روا در باب صفات خبریّۀ خداوند روا می‌داشتند، شیخ اشعری راه‌ میانه‌یی گشود و صفات اوتعالی را نه عین ذات، و نه هم زاید بر ذات دانست. اشعری سه نقد پایه‌یی بر عینیّت ذات و صفات که معتزله بدان باور داشت – وارد کرد. از دید اشعری و جمهور مسلمانان، خداوند دارای صفات گوناگونی است که حتا برخی از این صفات دو مفهومِ متناقضی را با خود حمل می‌کنند. صفاتی چون رحمانیّت و جبّاریت خداوند را می‌توان به لحاظ مفهومی متناقض دانست؛ با این وصف، اگر صفات اوتعالی عین ذاتِ او باشند، لازمۀ آن تناقض در ذاتِ الهی خواهد بود. بنا بر اعتراض دوم اشعری، هرگاه صفات الهی عین ذات او باشند، گزارۀ «خدا شنوا است» فاقد معنای محصّل، و از نوع حمل دو مفهوم مترادف بر یکدیگر خواهد بود که هیچ دانشِ تصدیقیِ تازه‌یی به‌دست نمی‌دهد. با توجه به سومین اعتراض اشعری، عینیت صفات خداوند با ذاتِ او به معنای یگانه‌گی این صفات است. زیرا ذاتِ اوتعالی بسیط است، تعدّد و تقسیم در آن را ندارد. با این بیان، معنای صفاتی چون؛ علم، قدرت، اراده و …، یکی خواهد بود و این امر ـ با توجه به نص و عقل ـ نامؤجه است.
اشعری معتقد بود که صفات خداوند نه عین ذات، و نه هم غیر ذات است. پُرواضح است که میان عینیت و غیریّت نسبت تناقض برقرار است و میان دو امر متناقض، حدّ سومی وجود ندارد. با این وصف، ایراد منطقی‌یی که بر اشعری وارد می‌شود این است که، چگونه ممکن است صفتی نه عین ذات و نه هم غیرذات باشد؟. اگر صفات خداوند نه عین ذات باشد، و نه هم غیر ذات، پس این صفات چگونه است؟. شیخ اشعری علی‌الظاهر به حدّ سوم میان دو امر متناقض قایل است. اشعری معتقد است که صفات خداوند لازم ذاتِ اوست و همچون شوری برای نمک، و یا شیرینی برای شکر استمراری است. اشعری از این منظر، افزون بر حل یک مسألۀ کلامی، روی‌آوردِ منطقی به مسأله دارد و راه تازه‌یی باز کرده است.
اختیار
مسألۀ دومی که اشعری در آن خلّاقیت آفرید، نظریۀ «کسب» بود. معتزله با اختیارگرایی، و جبرگرایان با نفی اختیار، دو راه افراط و تفریط را می‌پیمودند و عملاً در دو صفِ متقابل قرار گرفته بودند. در چنین وضعی، شیخ اشعری با طرح نظریۀ کسب سعی کرد به تقاطع ارادۀ الهی و ارادۀ انسان خاتمه دهد و برای عمل‌کردهای انسان نیز سهمی در نظر گیرد. دیدگاه اشعری در باب کسب، علی‌رغم تازه‌گی‌هایی که داشت، دوام چندانی نیافت و با نقض و ایرادهای بسیاری نیز همراه شد. اشعری در تعریف کسب گفته است:
«والحق عندی أن معنی الکسب هو أن یقع الشیء بقدرۀ محدثۀ فیکون کسباً لمن وقع بقدرته . حق در نزد من آن است که معنای کسب عبارت است از وقع شیء به واسطۀ قدرت حادث، و نسبت به کسی که آن چیز توسط قدرتِ او واقع شده است، کسب دانسته می‌شود.
نظریۀ کسب اشعری، توسط برخی عقل‌گرایان متأخر این نحله، و دانشمندان دیگر اسلامی موردِ انتقادهای تندی قرار گرفت که نهایتاً به بازاندیشی در این مسأله انجامید.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.