احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دوشنبه 19 میزان 1395 - ۱۸ میزان ۱۳۹۵
بدون شک، چارلز دیکنز یکی از نویسندهگان مهم و تاثیرگذارِ قرن نوزدهم است. اما تاثیرگذاری شخصیتِ دیکنز مرزهای ادبیات را پشتسر گذاشته و وارد فرهنگ مردم جهانِ امروز شده است، تا جایی که خیلی از مفاهیم و عقاید قرن بیستمیمان را مرهونِ او هستیم. در این نوشتۀ کوتاه، بررسی شده است که او به جز «آرزوهای بزرگ»، «دیوید کاپرفیلد»، «الیور تویست» و دیگر نوشتههایش، چه هدیههای بزرگ دیگری برای ما به یادگار گذاشته است.
کریسمس
اگر چارلز دیکنز را «کاشف کریسمس» بدانیم، اغراق نکردهایم. فارغ از در نظر گرفتن جنبۀ مذهبی آیین کریسمس، مراسمی که امروزه ما از کریسمس سراغ داریم، ساخته و پرداختۀ ذهنِ چارلز دیکنز است. به گفتۀ «لیهانت» – نویسنده و منتقد ادبی ـ اوایل قرن نوزدهم هیچ کس اسمی از کریسمس نمیآورد. عمقِ این بیتوجهی تا جایی است که گفته میشود جلسات هفتهگی باشگاه کارلتون که در آن زمان مسوولیت ریاست حزب محافظهکار انگلیس را بر عهده داشت، دقیقاً در روز کریسمس برگزار میشد و حتا به تعویق نمیافتاد.
با اینکه عدهیی معتقدند «پرنس آلبرت» ایدۀ درخت کریسمس را برای اولین بار معرفی کرد، اما عدۀ زیادتری معتقدند توصیفات دقیق دیکنز از آیینهای کریسمس در کتابهایش، الهامبخش نسلهای بعدی در برگزاری مراسم باشکوه کریسمس شده است. ایدۀ کریسمس برفی یا به اصطلاح خودشان، کریسمس سفید هم برای اولین بار توسط چارلز دیکنز مطرح شد. او در رمان «سرود کریسمس» طوری کریسمس را با چاشنیِ مناظر زیبای برفی توصیف کرده بود که همه وسوسه شدند کریسمس را با طعم برف تجربه کنند. «پیتر آکروید» در کتابی که پیرامون زندهگینامۀ دیکنز نوشته، به موضوع جالبی اشاره کرده است: «بررسیهای زمانی-تاریخی نشان میدهد چارلز دیکنز در هشت سال اول زندهگیاش، کریسمسی برفی را به چشم دیده است. میزان بارش برف در آن سالها آنقدر زیاد بوده که همهجا واقعاً سفیدپوش میشده است.» شاید جملۀ «چسترتون» ـ دیکنزشناس ـ دربارۀ اثرگذاری دیکنز بر باورهای کریسمسیِ ما بهترین جمعبندی این بخش باشد. «کریسمسهای دیکنز، چه اسکروچ را متحول کرده باشد، چه نه؛ قطعاً ما را متحول کرده است».
فقر
دیکنز یکی از اولین نویسندهگانی بود که موقع نوشتن داستانهایش، به فکر افراد فقیر هم بود؛ شاید به همین دلیل بود که او توانست توصیفگر دقیق فقری باشد که در لندن در دورۀ ویکتوریایی موج میزد. خود دیکنز از خانوادهیی بیپول برخاسته بود. پدرش شم اقتصادیِ خوبی نداشت و شش ماه از دوازده ماه سال را بهخاطر بدهیهایش زندانی بود! دیکنز وقتی کودک بود، بهشدت کار میکرد و تصاویری که از کار کردنِ کودکان و سوپهای آبکی در رمانهای او دیدهایم، چندان زادۀ تخیل دیکنز نبوده است.
دیکنز پس از اینکه دیکنز شد، اصطلاح «پارتیبازی» را جا انداخت که اشاره به سلطۀ اشراف بر قشر کم درآمد یا رابطهمداری به جای ضابطهمداری داشت. اما حالا کار به جایی رسیده است که هر کس میخواهد دربارۀ فقر صحبت کند، اصطلاح «فقر دیکنزی» را برای توصیفش به کار میبرد. البته «بنجامین دزراییلی» – نویسنده – هم در کتابهایش اوضاع نابهسامان لندن را به تصویر کشیده، اما دیکنز همچنان یکهتاز این عرصه است.
کمدی مدرن
دیکنز علاوه بر اینکه قصهنویس خوبی بود، داستانگوی فوقالعادهیی هم بود. او عادت داشت داستانهایش را با طنز و جذبۀ فوقالعادهیی بازی و روایت کند. شخصیتها از آنِ خود دیکنز بودند و او زبانشان را خوب بلد بود. پروفسور جان مولان از دانشگاه لندن میگوید: خیلی موقعها اگر ما بخواهیم برشهایی از داستانهای دیکنز که آن زمانها خیلی خندهدار به نظر میرسیده روایت کنیم، به هیچوجه بامزه نخواهد بود.
اما نکتۀ جالب دقیقاً همین جا است. جادوی دیکنز این است که با رمانهای ظاهراً سادهاش، ابعاد گستردۀ طنزی که در کلام مردم جاری است را برای همه ملموستر میکند. عدۀ زیادی بر این باورند که کمدینهای امروزی، از نسلهای بعدی دیکنز هستند. آرماندو لانوچی – نویسنده و کمدین – میگوید: «نثر دیکنز به گونهیی است که ما فکر میکنیم با یک رماننویس جدی ویکتوریایی مواجهیم. اما در واقعیت اینگونه نیست. او یکی از بهترین طنزپردازانی است که تا به حال زندگی کرده است. نوشتههای او معیار سنجش کیفیت نوشتههای طنز مدرن است و طنزنویسهای امروزی واقعاً مدیونِ او هستند. دیالوگهای دیکنز ریتم دارند و در عین عامیانه بودن، سطحی نیستند.»
سینما
تعداد اقتباسهای ادبی از آثار چارلز دیکنز آنقدر زیاد است که تقریباً همۀ بازیگران حرفهیی و غیرحرفهیی سینما حداقل در یکی از اقتباسهای ادبی دیکنزی بازی کردهاند. با این حال، سرگئی آینزستاین – کارگردان و نظریهپرداز روسی – میگوید «خیلی از ویژهگیهای سینما که امروزه مورد استفاده قرار میگیرد، تحت تاثیر دیدگاههای خاص دیکنز به وجود آمده است.» او تدوین موازی را یکی از اکتشافات دیکنز میداند. (تدوین موازی به معنای روایت همزمانِ دو قصه و سپس پایان دادنِ هر دو با یک کلوزآپ است).
از طرفی دیگر، پروفسور گرام اسمیث – نویسندۀ کتاب دیکنز و رویای سینما – مدعی است اگرچه نمیتوان نقش کلیدیِ او در پیشرفتِ سینما را نادیده گرفت، اما این نظریه که دیکنز خالق سینماست، فاقد اعتبار است و قابل قبول نیست. «هنگامی که سینما روی کار آمد، نوشتههای دیکنز خوراک سینمایی مفیدی برای تهیۀ آثار سینمایی فراهم کرد.» طبق آمار، حدود ۱۰۰ نسخۀ مختلف از اقتباسهای سینمایی دیکنزی فقط به صورت فیلم صامت وجود دارد و البته این آمار، روز به روز در حال افزایش است. یکی از دلایل این اتفاق، نثر تصویری دیکنز و توصیفهای دقیق وی از مکانها و اتفاقات است. پروفسور تئودورهاوت از دانشگاه کنتاکی معتقد است: تاثیرگذاری دیکنز بر سینما، چیزی بیش از اقتباسهای سینمایی است. او ارایۀ مضامین نو و تکنیکهای جدید و امروزیتر را هدیۀ بزرگ دیکنز به سینما میداند.
اسامی بامسما
شخصیتپردازی دیکنز و نامگذاری هنرمندانۀ کاراکترها، یکی از بزرگترین دستاوردهای دیکنز است. فرهنگ لغت شخصیتهای ادبی بریتانیا، ۹۸۹ اسم را فهرست کرده که دیکنز از روزهای اول نوشتن بهعنوان خبرنگار تا آخرین روزهای دست به قلم بودن بهعنوان رماننویس، مورد استفاده قرار داده است. پیش از دورۀ دیکنز، شخصیتها گهگاه اسامی نمادین داشتند، اما او تصمیم گرفت طرحی نو در انداخته و اسامی شخصیتها را به گونهیی انتخاب کند که بیانگر منش و خلقوخوی آنها نیز باشد. علت نامگذاری بعضی از شخصیتها مشخص است و پارهیی دیگر نیاز به توضیح دارد. شاید یکی از این شخصیتها «مگ ویچ» رمان «آرزوهای بزرگ» باشد.
او همان دزدی است که اوایل داستان پیپ کوچک به او کمک کرده و با پیشرفت سیر روایی داستان متوجه میشویم او پدرخواندۀ پیپ ـ شخصیت اصلی آرزوهای بزرگ ـ شده است. نام «مگ ویچ» تعابیر متفاوتی دارد. از اشارۀ نمادین به دزدی تا تلمیح تاریخی به یکی از شخصیتهای انجیل، مردان عاقل. نویسندهگان نامآشنای زیادی پس از چارلز دیکنز از این تکنیک استفاده کردند؛ افرادی چون جیمز جویس، تامس پینچن، مارتین امیس و اف اسکات فیتزجرالد. بعضی از شخصیتهای دیکنز آنقدر معروف هستند که کاملا جزیی از زبان شدهاند و نیازی به معرفی ندارند. مثلاً همه میدانند وقتی از اسکروچ میگوییم، از انسانهای خسیس و ناخنخشک حرف میزنیم.
دیدگاه ما به قانون
بهترین مثال برای این نکته، داستان «خانۀ غمزده» است. اتفاقات این رمان قبل از دهۀ هفتاد و پیش از اصلاحات انجام شده روی قوانین رخ داده و ضمن روایت داستان، قشر وکلا را شدیداً مورد انتقاد خود قرار میدهد. هیچ بعید نیست بیاعتمادی بیش از یکچهارم مردم انگلیس به وکلا، ریشه در این رمان و شخصیتهایش داشته باشد. “زاخاری چافی جونیور” در نقدی برای ماهنامۀ حقوق دانشگاه هاروارد نوشته بود: تنها دو کتاب غیردرسی است که دانشجویان حقوق باید آن را حتماً بخوانند؛ «آقای پیک ویک» و «خانۀ غمزده» که هر دو را دیکنز نوشته است. حتا یک وکیل آموزش دیده هم از حجم جزییات قانونی مطرح شده در نوشتههای دیکنز متعجب میشود و این نکته، نشاندهندۀ سطح بالای دانش دیکنز و علت ماندهگاری آثار اوست.
سر ویلیام هولدز ورث – مورخ – در کنفرانسی پیرامون اهمیت چارلز دیکنز گفته بود: «رویکرد متفاوت و همهجانبۀ دیکنز به قانون و وکلا از مواردی است که نه فقط در دوران خویش، که در عصر حاضر نیز مایۀ افتخارِ ماست. اما سوالی که مطرح میشود این است؛ چه مقدار از مسایلی که دغدغۀ ذهنیِ دیکنز بوده، همچنان پابرجاست؟»
گردآوری: www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
Comments are closed.