نقدی بر مبانیِ فقهی داعش

گزارشگر:سیداحمد اشرفی/ دوشنبه 3 عقرب 1395 - ۰۲ عقرب ۱۳۹۵

بخش نخست/

mandegar-3درآمد
یکی از فتنه‌های بزرگی که اخیراً در جهان اسلام سر برآورد و باعث ضربه‌های سنگینی بر پیکر امت اسلامی و بدنامیِ دین اسلام گردید، ظهور گروه افراطی و وحشی داعش بود. این گروه با اقداماتِ ضد بشری و اعمال جنایت‌کارانه و جاهلانۀ خود، تصویری بی‌نهایت زشت و غیرانسانی و وحشیانه از اسلام ارایه کرد و موجبِ آن شد که بسیاری از افراد، عمل‌کردهای آنان را به خودِ اسلام نسبت دهند و موجی از دین‌گریزی و دین‌ستیزی و ضدیت با اسلام ایجاد شود. درحالی که اسلام دینِ تسامح و گذشت، برادری و محبت، صلح و آشتی، دین ترقی و تعالی و سعادت است.
از روزی که ابوبکر بغدادی بر منبر مسجدی در موصل تکیه زد و خود را خلیفۀ اسلام اعلان کرد و از همۀ مسلمانانِ کرۀ زمین دعوت نمود که با وی بیعت کنند، تا اکنون من متوجه بوده‌ام که چه آسیب‌هایی که از ناحیۀ این گروهِ متحجر و خون‌آشام بر حوزۀ دین و اندیشه‌های دینی وارد آمده، و چه شبهاتی در اذهانِ قشر تحصیل‌کرده و روشن‌فکر نسبت به آموزه‌های اسلامی پیدا شده است.
من در این مقاله می‌خواهم به نقد ریشه‌های فکری و اندیشه‌های فقهیِ این گروه به‌طور مختصر ‌بپردازم، بدون این‌که عوامل متعددِ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و جغرافیاییِ تأثیرگذار در ظهور این پدیده و نقش قدرت‌های منطقه‌یی و فرامنطقه‌یی را در تشکیل و تقویتِ آن نادیده بگیرم، و یا اشغال و تجاوز و نفاق و تفرقه‌اندازی امریکایی‌ها در عراق و ظلم و تبعیضِ حکومت نورالمالکی نسبت به اهل سنت در آن کشور و ظلم و ستم و بیدادِ خانوادۀ اسد و اقلیت علوی نسبت به سنی‌ها در سوریه و دشمنی‌های تاریخی میان شیعه و سنی و سایر عواملِ دیگر را انکار کنم و تأثیر آن‌ها را در ظهور و تشکیل داعش از یاد ببرم. این‌ها همه عوامل و عللی‌اند که در ظهور پدیده‌یی به نام داعش نقش داشته‌اند و در نوع سلوک و رفتار و انگیزۀ آنان برای وحشت و خون‌ریزی و خشم و خشونت و نفرت و افراطی‌گری تأثیرگذار بوده‌اند.
اما با وجود آن، اعمال و رفتار داعشیان، خاستگاه کلامی و فقهی نیز دارد که باید به آن پرداخته شود و من در این مقاله به جنبۀ فقهیِ آن می پردازم و به آسیب‌هایی که از این ناحیه بر اسلام و مسلمانان وارد گردیده نیز اشاره می کنم.
خلافت داعش
اولین بحث در این راستا، مسألۀ خلافت است. رهبر داعش ابوبکر بغدادی بالای منبر مسجد جامع بزرگ نوری در شهر موصل برآمد و خود را خلیفۀ اسلام و امیر مؤمنان اعلام کرد و از همۀ مسلمانان عالم درخواست کرد که با وی بیعت کنند. او در سخنرانی خود با اقتباس از خطبۀ اول خلافت ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ کوشید تا یک چهرۀ مقدس دینی از خود ارایه کند اما به‌جز یک تعداد جوانانِ ناآگاه و ساده‌دل، هیچ‌کس از علما و فقها و دانشمندان و نخبه‌گان مسلمان، او و خلافتش را جدی نگرفتند.
از نگاه فقه سیاسی اسلام، خلافت بغدادی با موانع زیادی مواجه است که مشروعیتِ وی را زیر سؤال می‌برد، از جمله:
۱- اسلام الگوی مشخصی برای نظام سیاسی و روش حکومت‌داری پیشنهاد نکرده، بلکه اصول و مبانی و چارچوب حکومت و دولت را معین کرده، اما روش حکومت‌داری و نحوۀ انتخاب رییس دولت و شیوۀ تشکیلات اداری حکومت را به تجارب بشری مسلمانان واگذار کرده، تا آنان مطابق به مقتضیات زمانِ خود به آن بپردازند و لهذا ضرور و لازمی نیست که مسلمانان در شرایط کنونی، نظام سیاسی خود را مطابقِ سازوکارهای دورۀ خلافت صدر اسلام عیار کنند. آنان باید مبادی‌یی همچون عدالت، شفافیت، تقوا و شورا را از آن اقتباس کنند و حکومتِ خود را بر مشروعیت دینی متکی سازند، اما شیوه‌ها و میکانیزم‌های آن را می‌توانند در روشنایی تجربیات بشری و مقتضیات زمانِ خود برگزینند. لهذا اجبار و الزام مسلمانان به شیوۀ خاصی از حکومت‌داری، کدام مستند شرعی وفقهی ندارد.
۲- اعلان خلافت، مستلزم آن است که با همۀ مسلمانان به‌خصوص با نخبه‌گان آنان – که در اصطلاح فقهی به آن «اهل حل و عقد» گفته می‌شود – مشوره صورت بگیرد و موافقت آنان به‌طور اجماعی گرفته شود. امروز افراد امت اسلامی در سرزمین‌های مختلف و با دولت‌ها و تشکیلات متعدد و گوناگون زنده‌گی می‌کنند، و همین حالت به عنوان امر واقع به رسمیت شناخته شده است، تشکیل یک ادارۀ واحد که تمام مسلمانان بر محور آن جمع شوند و همۀ تشکیلات خود را ملغا قرار دهند، مستلزم اجماع عمومی مسلمانان می‌باشد. در حالی که بغدادی چنین کاری را نجام نداده است.
۳- کسی که به عنوان خلیفۀ مسلمانان برگزیده می‌شود، باید دارای صفات و ویژه‌گی‌هایی باشد که در کتب فقه سیاسی اسلام به تفصیل ذکر گردیده است. آیا ابوبکر بغدادی از آن‌ها برخوردار می‌باشد؟ آیا رییس هر گروه و هر باندی حق دارد که در یک گوشه از زمین بلند شود و خود را خلیفۀ یک میلیارد و چندصد ملیون مسلمان معرفی کند و از آن‌ها تقاضای بیعت نماید؟
خلافت داعش در حقیقت بر این اندیشۀ فاسد و باطل استوار است که آنان تنها خود را مسلمان می‌دانند و هرکس با خلیفۀ خودخواندۀشان بیعت نکرد، حکم کفر را بر وی صادر می‌کنند.

جهاد داعش
از روزی که داعش پرچم جهاد را برافراشته تا امروز، اعمال وحشتناک و جنایاتِ هولناکی را زیر نام جهاد مرتکب شده که با آموزه‌های اسلامی و اخلاقِ جهادی هرگز سازگاری ندارد. در این مورد چند نکته قابل تأمل است:
اولاً: جهاد در اسلام به جنگیدن و کشتن و کشته شدن خلاصه نمی‌شود، جهاد انواع مختلف دارد، اما به‌طور عام به دو نوع تقسیم می‌شود: اول، جهاد برضد نفس و هواها و خواهش‌های غیرمشروع است که به آن «جهاد اکبر» گفته می‌شود و دوم، قتال یا جنگ بر ضد تجاوز است که به آن «جهاد اصغر» گفته می‌شود. رسول اکرم – صلی الله علیه و سلم – زمانی که از غزوۀ بدر برگشتند، فرمودند: «رجعنا من الجهاد الأصغر إلی الجهاد الأکبر.»
ثانیاً: جهاد به معنای قتال و جنگ، در اسلام دفاعی است نه هجومی.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.