احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 15 عقرب 1395 - ۱۴ عقرب ۱۳۹۵
پل ریکور
مترجم: حسین نقوی
بخش چهارم و پایانی/
در زبان علمی، مدل اساساً وسیلهیی اکتشافی است که در خدمت تخریب تفسیر نامناسب و در خدمت باز کردنِ راهی به سمت تفسیر جدید و مناسبتر است. در اصطلاح مری هس، آن وسیله «توصیف مجدد» است. این بیانی است که من برای تحلیل بعدی حفظ خواهم کرد. اما فهم معنای این اصطلاح در کاربرد معرفتشناختی دقیقِ آن مهم است.
قدرت توصیف مجدد مدلها میتواند شناخته شود فقط اگر ما در کنار مکس بلک به دقت سه نوع مدل را از هم متمایز کنیم: «مدلهای مقیاسی» که به لحاظ محتوا شبیه نمونه است؛ مانند مدل قایق. «مدلهای تمثیلی» که فقط همسانیهای ساختاری را حفظ میکند؛ مانند نمودار. و «مدلهای نظری» که بر ایجاد یک موضوع تخیلی که برای توصیف دستیافتنیتر و بر انتقال ویژهگیهای این موضوع به قلمرو واقعیتِ پیچیدهتر، مبتنی هستند. اکنون مکس بلک میگوید که توصیف قلمرو واقعیت در چارچوب یک مدل نظری تخیلی یک روش خاص از دیدن اشیا «به گونۀ دیگر» به وسیلۀ تغییر زبان خود در خصوص این اشیاست. و تغییر زبان از طریق ایجاد یک خیال اکتشافی و انتقال این خیال اکتشافی به خود واقعیت به نتیجه میرسد.
اکنون اجازه دهید این دنیای مدل را در مورد استعاره به کار ببریم. رشتۀ هدایتگرِ ما ارتباط بین دو عقیدۀ خیال اکتشافی و توصیف مجدد به وسیلۀ انتقالِ خیال به خود واقعیت، خواهد بود. این حرکتِ دوتایی است که ما در استعاره یافتهایم. «یک استعارۀ فراموش نشدنی با بهکارگیری مستقیمِ زبان، متناسب با یکی به عنوان لنز برای دیدن دیگری، قادر است دو قلمرو جدا از هم را به پیوندِ شناختی و عاطفی تبدیل کند.»۱۸ از طریق این راه غیرمستقیمِ خیال اکتشافی، ما ارتباطات جدید در اشیا را مشاهده میکنیم. ۱۹ مبنای منطقی برای این، همشکلی مفروض بین مدل و یک قلمرو کاربردی است. این همشکلی است که «انتقال تمثیلی واژگان»۲۰ را زمینهسازی میکند و اجازه میدهد استعاره مانند مدل، «ارتباطات جدیدی را روشن کند.»۲۱
راه غیرمستقیم دوم در راهنمایی نظریۀ استعاره، مبتنی است بر نشان دادنِ اینکه زبان هنر وجود دارد و اساساً از زبان عمومی متفاوت نیست. راه غیرمستقیم نخست از میان مقایسه بین شعر و علم میگذشت، اما راه دوم از میان مقایسه بین هنر تجسّمی و زبان عادی میگذرد. این راه غیرمستقیم را نلسون گودمن در زبان هنر خود مطرح کرده است. وی در این کتاب با راهحل سادهیی که مبتنی است بر گفتن اینکه فقط زبان علمی واقعیت را نشان میدهد و اینکه هنر محدود است به افزودن صرف تلویحات عاطفی و ذهنی بر «دلالت»، مخالفت میکند. یک نقاشی واقعیت را بازنمایی میکند همان اندازه که یک گفتار دربارۀ واقعیت انجام میدهد. اینگونه نیست که نقاشی آنچه را که بازنمایی میکند تقلید کند، بلکه بهعکس، نظیر همۀ توصیفها، بازنمود مصور، واقعیت را شکل میدهد. و هرگاه دلالت خیالیتر باشد قدرت شکلدهی آن بیشتر میشود؛ یعنی به زبان منطق هرگاه دلالت به مقدار صفر باشد [یعنی از لحاظ منطقی ارزشی نداشته باشد]. اما دلالت چندگانه، دلالت واحد و دلالت صفر (بیارزش) به طور یکسان دلالت هستند؛ یعنی آنها به واقعیت اشاره میکنند یا در تحلیل اخیر آنها واقعیت را شکل میدهند. نلسون گودمن این تحلیل را تحت عنوانِ «واقعیت نوسازی شده» قرار داد که در نگاه اول تکاندهنده بود. این عنوان در مورد هر کارکرد نمادین به کار میرود. بنابراین، استعاره چیست؟ آن بسط دلالت به وسیلۀ انتقال برچسب به موضوعات جدیدی است که در مقابل انتقال مقاومت میکنند. بنابراین، میتوان به طور حقیقی به یک نقاشی [عنوان] خاکستری اطلاق کرد و به طور استعاری به آن غمآلود گفت. استعاره چیزی نیست غیر از استعمال یک برچسب آشنا به یک موضوع جدیدی که ابتدا مقاومت میکند و سپس به استعمالِ آن تن میدهد. اینجا ما به یک دیدگاه اساسی دربارۀ تحلیل قدیمیتر پی بردیم که استعاره را با یک خطای حسابشده مقایسه میکرد. اما امروزه این دیدگاه داخل چهارچوب نظریۀ دلالت شده است. این خطای حساب شده استعمال حقیقی محمول را دنبال میکند. در واقع، نقاشیها به طور حقیقی نه شاد و نه غمگین هستند؛ زیرا آنها موجودات دارای احساس نیستند. بنابراین، خطای حقیقی عنصرِ سازندۀ صدق استعاری است. یک استعمالِ مخالف دلالت ما را در مسیر استعمال منتقل شده قرار میدهد. من در آنچه پی میگیرم، این تعبییر قوی نلسون گودمن [یعنی] «خطای حقیقی و صدق استعاری» را حفظ میکنم. خطای حقیقی بر بد نصب کردنِ یک برچسب مبتنی است و صدق استعاری بر نصب دوبارۀ همان برچسب به وسیلۀ انتقال.
پس از این دو راه غیرمستقیم از طریق نظریۀ مدل و انتقال برچسبها، ما میتوانیم به پرسشی که به حالت تعلیق باقی ماند، یعنی سوال دربارۀ «ارجاع مبهم» یا ارجاع «انشعابی» زبان شعری، برگردیم. زبان شعری نیز دربارۀ واقعیت صحبت میکند، اما آن را در یک مرتبۀ دیگر از زبان علمی به انجام میرساند. زبان شعری، جهانی را که پیش از این بود به ما نشان نمیدهد آنگونه که زبان آموزشی یا توصیفی نشان میدهد. در واقع، آنگونه که ما فهمیدهایم، ارجاع معمولی زبان با راهبرد طبیعی گفتار شعری لغو میشود. اما در همان حدی که ارجاع مرتبۀ اول لغو میشود، توان دیگری از صحبت دربارۀ جهان اگرچه در مرتبۀ دیگری از واقعیت به وجود میآید. این مرتبهیی است که «پدیدارشناسی هوسرلی»۲۲ آن را «تجربۀ زنده از جهان»۲۳ و هایدگر آن را «بودن ـ در ـ جهان»۲۴ نامیده است. این یک خسوف برای دنیای قابل کنترل عینی، یک روشنایی برای دنیای زندگی و برای بودن در جهانِ غیر قابل کنترل است که ظاهراً برای من معنای هستیشناسانۀ اساسی دربارۀ زبان شعر است. اینجا دوباره به دیدگاه برجستۀ ارسطو در کتاب فن شعر او ملحق میشوم. در آنجا، شعر، تقلید از فعل انسان تلقی میشود. (ارسطو تراژدی را در نظر داشت) اما این تقلید از میان خلق، ۲۵ از میان آفرینشِ۲۶ یک افسانه یا یک اسطوره میگذرد که همان کار شعر است. در زبانی که من در اینجا اختیار کردهام خواهم گفت که شعر فقط به وسیلۀ خلق مجدد آن در یک مرتبۀ اسطورهیی گفتار، تقلیدِ واقعیت است. اینجا خیال و توصیف مجدد با هم پیش میروند. این خیال اکتشافی است که کارکرد کشف را در زبان شعری به دوش میکشد.
قسمتِ دوم از این بخش را با سه مطلب به پایان خواهم برد:
۱٫ کارکرد بلاغتی و شعری زبان بهطور متقابل عکسِ هم هستند. هدف اولی، ترغیب افراد به ارایۀ آرایههای لذتبخش به گفتار است و هدف دومی، توصیف مجدد واقعیت به وسیلۀ تغییر راه خیال اکتشافی.
۲٫ استعاره، راهبردی از گفتار است که زبان، خود را از کارکرد توصیفی معمولیاش محروم میکند تا به کارکردِ توصیف مجدد فوق معمولیِ خود عمل نماید.
۳٫ ما با احتیاط میتوانیم دربارۀ صدق استعاری صحبت کنیم تا ادعای دستیابی به واقعیت را که به قدرت توصیف مجدد زبان شعری متصل است، مشخص کنیم. وقتی شعر میگوید «طبیعت معبدی است که در ستونهای زنده…» فعل «است» محدود به ارتباط دادن محمول «معبد» به موضوع «طبیعت» نیست.
فعل ربطی (copula) فقط ارتباطی نیست، بلکه دلالت دارد که این ارتباط، آنچه را هست دوباره به روش خاصی توصیف میکند. آن میگوید که مساله چنین است. در نتیجه، آیا ما در دامی افتادهایم که زبان با درهم آمیختنِ دو معنای فعل «بودن» (to be) معانی ربطی و وجودی، آن را پیش روی ما گذاشته است؟ اگر ما فعل «بودن» را به معنای حقیقی تلقی کنیم، این مساله خواهد شد. اما یک معنای استعاری از این فعل نیز وجود دارد که در آن تنش یافتهایم که بین لغات (طبیعت و معبد) و همچنین تنشی بین تفسیر (حقیقی و استعاری) محفوظ است. همین تنش در فعل «بودن» در گزارههای استعاری وجود دارد. «است» (is)، هم «نیستِ» (is not) حقیقی و هم «شبیه استِ» (is like) استعاری است. بنابراین، ابهام [و] انشعاب از معنا به ارجاع و از میان دومی به «استِ» صدق استعاری بسط مییابد. زبان شعر به طور حقیقی نمیگوید که اشیا چیستند، بلکه میگوید آنها شبیه چه هستند. از این راه غیرمستقیم است که میگوید آنها چیستند.
جمعبندی
اصلِ این نظریه که استعاره باعث ایجاد معانی جدید در زبان میشود، قابل قبول است و اندیشمندانی نیز آن را پذیرفتهاند. ۲۷ ولی آنچه باید به آن توجه کرد این است که تنها راه ایجاد معانی جدید در زبان، استعاره نیست و شاید نویسنده نیز چنین منظوری نداشته است. به هر حال، راههای دیگری نیز برای ایجاد معانی در حوزههای مختلف وجود دارد. برای مثال، شارع در حوزۀ دین، قانونگذار در حوزۀ حقوق، واضع لغت به وضع تعیینی در زبان عام و… معانی جدید ایجاد میکنند. لفظ «صلاه» که در زبان عربی به معنای مطلق دعا بود، در اسلام به معنای خاص افعال، اذکار و هیأت یعنی نماز به کار گرفته شد و معنایی جدید به آن داده شد.
پىنوشتها:
۱٫ Paul Ricoeur, “The Metaphorical Process”, in David Stewart, Exploring the philosophy of Religion, 4thed, 1998, prentice-Hall, p. 189-200.
۲٫ بابک احمدى، ساختار و تأویل متن، چ دوم، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۲، ج ۲، ص ۶۱۴ـ۶۱۵٫
۳٫ The Metaphorical Use of Language.
۴٫ Polysemy.
۵٫ heuristic.
۶٫ Lebenswelt.
۷٫ The Metaphorical Process.
۸٫ naming.
۹٫ در دیکشنرى آریانپور اینگونه ترجمه شده است: به کار بردن نام یک چیز براى چیز دیگرى که به نحوى به آن مربوط است، مثل کاخ سفید به جاى رییسجمهور. م
۱۰٫ tenor.
۱۱٫ vehicle.
۱۲٫ twist.
۱۳٫ kinship.
۱۴٫ category mistake.
۱۵٫ Sinn,
۱۶٫ Bedeutung.
در کتاب فلسفۀ فرگه نوشتۀ آقاى فیروزجایى sinn به sense یعنى معنا و bedeutung به reference یعنى مدلول برگردانده شده است. این دو واژه در نرمافزار bookshelf99 نیز توضیح داده شده است. م
۱۷٫ Proximity.
۱۸٫ مکس بلک، مدلها و استعارهها، ایثاکا، نیویورک: چاپ دانشگاه کورنل، ۱۹۶۲، ص ۲۳۶٫
۱۹٫ همان، ص ۲۳۷٫
۲۰٫ همان، ص ۲۳۸٫
۲۱٫ همان.
۲۲٫ Husserlian Phenomenology.
۲۳٫ Lebenswelt.
۲۴٫ being-in-the-world.
۲۵٫ creation.
۲۶٫ Poiesis.
۲۷٫ William Alston, Divine Nature and Human Language, Cornell University Press, 1989, p. 25.
Comments are closed.