سـرانجـام صـدای تغییـر بلنـد شـد

گزارشگر:احمـد رشید / شنبه 15 عقرب 1395 - ۱۴ عقرب ۱۳۹۵

در پانزده سالِ اخیر، نیاز به تغییر و اصلاح در ساختار نظام و سیاستِ افغانستان، یک شعارِ شیرین اما بی‌پشتوانه و فاقدِ رهبرانِ مصمم و عمل‌گرا بوده است. در این میان اما یک استثنا وجود داشته و آن، احمدولی مسعود یکی از شخصیت‌های ملیِ کشور می‌باشد. او متفاوت از سایرِ سیاست‌مدارانِ mandegar-3کشور، به‌جای بازی با شاخ‌وبرگ‌های مشکلاتِ افغانستان، نگاهی ریشه‌یی و استراتژیک به زخم‌ها و معضلاتِ تاریخِ سیاستِ کشور انداخته و با پرهیز از امتیازگیری و ‌منصب‌خواهی از حکومت، همراه با جمعی از نخبه‌گان و دیگراندیشانِ کشور، سال‌های سال به فعالیتِ اکادمیک و اندیشه‌یی پیرامون معمایِ قدرت در افغانستان پرداخته و حاصل زحماتش را نیز طی نشست‌ها و کنفرانس‌های گوناگون و به‌ویژه با تدوینِ کتابی زیر عنوان «آجندای ملی؛ ریفُرم سیاسی و ایجاد صلح پایدار در افغانستان» به جامعۀ افغانستان و بازیگرانِ مطرحِ قدرت ارایه کرده و تلاش‌هایش را تا امروزِ روز ادامه داده است.
لب لبابِ تلاش‌های فکریِ آقای مسعود این دو نکته بوده اسـت:
ـ عمده‌ترین دلیلِ نزاع‌ها و ناکامی‌های سیاسی در تاریخِ کشورِ چندقومی افغانستان، تک‌روی و انحصارطلبی و نارضایتی از میزانِ مشارکت در قدرت است. مادامی که ما به این معضل از ریشه نپردازیم، همۀ تلاش‌های ولو مصلحت‌خواهانۀ ما باعث ادامۀ این دور و تسلسلِ باطلِ تاریخی خواهد شـد.
ـ یگانه راهِ بیرون‌رفت از این بن‌بستِ دوصدوپنجاه‌ساله، اجماع و توافقِ نیروهای سیاسیِ کشور روی یک طرح و مکانیسمِ عملیِ تقسیم قدرت زیر عنوانِ «دولت وحدت ملی» و تغییر نظام سیاسیِ کشور به الگویی عادلانه و تمرکززُداست که در آن مشارکتِ همۀ گروه‌های قومی و سیاسی جلب شود و قدرت به صاحبانِ اصلیِ آن یعنی مردم بازگردد، به‌نحوی که همه حضورِ خویش را در آیینۀ نظام نوینِ سیاسی مشاهده و لمس کنند. حالا این نظامِ تمرکززدا می‌تواند نظامِ صدراتی، پارلمانی و… باشد.
شوربختانه اما در انتخاباتِ ریاست‌جمهوریِ اخیر و بن‌بستِ به‌وجود آمده در آن، نامزدان پیشتازِ کارزارها فقط از نامِ بامسمای «دولت وحدت ملی» استفاده کردند و روح و جوهرِ آن را در صفحاتِ کتاب و حافظۀ جمعیِ مردمانِ چیزفهم جا گذاشتند. آن‌ها توافق‌نامه‌یی با مفاد مطلوبِ منتهی به تغییر نظام سیاسی (از ریاستی به صدارتی) را زیر نامِ همین دولت امضا کردند، اما به‌سرعت از این مسیر و نقشۀ راه، راه کج کردند و دور رفتند و سرانجام چنان درگیرِ مسالۀ قدرت شدند که به‌جای «وحدت ملی»، «نفاق قومی» را به نمایش گذاشتند.
در این دو و نیم سال عمرِ حکومت موجود، آقای مسعود بارها و بارها به انحایِ گوناگون تلاش کرد که این کژروشی‌ها و بیگانه‌گی از آدابِ سیاسی و مردم‌سالاری را به آقایان غنی و عبدالله و مؤتلفین‌شان گوش‌زد کنـد تا شاید آن‌ها به‌جای رقابت بر سرِ تقررِ چهره‌ها و اشخاص، به تعهـدِ اساسیِ خویش با مردم نظر اندازند و به فلسفۀ وجودیِ حکومت‌شان و تطبیق مفاد توافق‌نامۀ سیاسی به عنوان نقشۀ راه ملتفت شوند. اما دریغ و صـد حیف که متاعِ پُرزرق‌وبرقِ قدرت چنان آن‌ها را فریفته بود که نتوانستند این صـدا را با گوشِ جان بشنوند و با ضمیرِ آگاه آن را درک کنند.
احمدولی مسعود به‌کرات در فرصت‌ها و مناسبت‌های مهم، به صراحت و شدتِ تمام، نیاز به تغییر را بیان کرد و حتا یک قدم عقب‌نشینی از تطبیقِ موبه‌مویِ توافق‌نامۀ سیاسیِ ایجاد دولت وحدت ملی را در محور تغییر نظام سیاسی، یک «خیانت» دانست. او همین دو ماه پیش، در محفل تجلیل از سالگرد شهادت قهرمان ملی در تالار لویه‌جرگه گفت: پس از گذشتِ دو سال از عمرِ حکومتِ موجود و عدمِ تطبیق توافق‌نامۀ سیاسی، مشروعیتِ حکومت زیر سوال رفته و کشور در آستانۀ بحران قرار گرفته است. او همچنین ده روز پیش، در سالروز درگذشتِ آقای عرفانی از چهره‌های مطرح جهادی کشور، از خبط‌ها و خطاهایِ رهبرانِ حکومت و اختلافاتِ بی‌وقارشان به‌دلیلِ دور رفتن از اصولِ توافق‌نامۀ سیاسی یاد کرد و ‌نیاز به تغییرِ قاعدۀ بازیِ سیاست از نظام فاسدِ ریاستی به نظامی مطلوب و غیرمتمرکز ـ چه به رغبت و چه به کره ـ را تذکر و هشـدار داد.
خوشبختانه (و شاید متأسفانه، آن‌هم به‌دلیلِ تأخیرِ دوساله و اتلافِ وقت و هزینۀ فراوان)، سرانجام سیرِ حوادثِ سیاسی در دو سالِ اخیر و نزاع‌ها و نارضایتی‌های پُردامنه در حکومتِ موجود، قریب به اتفاقِ بازیگرانِ صحنۀ قدرت را به این ندایِ خاموش‌ناپذیرِ آقای مسعود رسـاند که ساختار سیاسیِ ناکارآمد و فاسدِ افغانستان، علت‌العللِ همۀ مشکلات در کشور و پایان نیافتنِ معمایِ قدرت است. چنان‌که به آقای دوستم ـ که خود به امیدِ شخصِ دومِ مملکت شدن و حظ بردن از خوانِ چرب و شیرینِ نظام ریاستی، به تکتِ انتخاباتیِ آقای غنی پیوسته بود ـ ثابت شد که در این دسترخوان اگر چیزی است، همه متعلق به یک شخص و یک تیم است و باقی، رنج و عذابی‌ست الیم در پاسخ‌گویی به مطالباتِ مردمش که سخاوت‌مندانه وی را در این راه بدرقه کرده بودند.
اکنون آن‌چه آقای دوستم و سایر نخبه‌گان و بازیگرانِ قدرت می‌گویند و نیز آن‌چه در سالروز شهادت مصطفی کاظمی گفته شد، همه تأیید و بازگوییِ ندایِ رسـا و دیرینۀ آقای مسعود مبتنی بر «تغییـــر» است. انتظار می‌رود که همۀ جریان‌ها و نیروهای سیاسیِ تغییرطلب و همسو با این برنامۀ مهم، حساسیتِ موضوع را درک کنند و با صدای تغییـر در محوریتِ این صــدا و آدرس هم‌داسـتان شوند. مطمینیم فقط در چنین حالت است که: نزاع‌ها خاموشی می‌گیرند و کوشش‌ها در یک هدفِ مطلوب منسجم می‌گردند و دورِ باطلِ ناکامی‌های سیاسی‌مان، با رسیدن به نظام سیاسیِ غیرمتمرکز و صـلحِ پایدار، پایان می‌یابد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.