احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:چهار شنبه 19 عقرب 1395 - ۱۸ عقرب ۱۳۹۵
بخش نخست/
دکتر علی محمدرضایی هفتادر
دکتر حمید هادیان
چکیده
در مورد کلمۀ عیّار و ریشۀ آن و معنی و مفاهیمش، اتفاق نظر نیست. مرحوم ملکالشعرای بهار این کلمه را به معنی یار و فارسی میداند و دکتر خانلری ریشۀ پهلوی برای آن متصّور است که از اصل “ادییار” گرفته شده است و طی فرایندهای واجی به صورت “عیّار” درآمده است. در مورد اصل و ریشۀ این گروه هم اتفاق نظر نیست و بعضی سازمانِ آنها را برگرفته از فتیان عرب میداند و تعدادی دیگر، منشای این گروه را قبل از اسلام و به ایران نسبت میدهند که بعدها با سختگیریهای حاکمانِ بغداد بهخصوص در دورۀ عباسیان، نظام و آیین مخصوص به خود میگیرد و هر روز بر جمعیتِ آنها افزوده میشود. و عیاران برای اینکه مجبور بودند هزینهها و مخارجِ خود را تأمین کنند، به راهداری میپرداختند و از کاروانها برای به سلامت رساندنشان پول میگرفتند. این گروه برای رسیدن به این اهداف، لازم بود چابک و آماده و ورزیده باشند و برای همین در شهرها و در میادین به ورزش میپرداختند و مورد توجه مردم واقع شدند و بعد کمکم مورد عنایتِ حاکمان هم قرار گرفتند.
واژهگان کلیدی: عیاران، سمک، آتشک، قطران، آیین، جوانمردی
مقدمه
عیاران از هر گروه و از هر جا که باشند، جوانمرد واقعی را حضرت علی (ک) میدانند و بهنوعی خود را پیرو رفتار و افعالِ این پیشوای دینی میشمارند، هرچند قبل از حضرت علی، برای پیامبران الهی مراتبی را ذکر میکنند. در مورد محتوای اعتقادات، از جهتی با صوفیان اشتراک نظر دارند و آن مورد این است که به خواستههای خود توجه ندارند و دیگران را مقدم بر خود میدانند. اما از جهت دیگر اختلاف دارند و آن اینکه صوفی اعمالش را برای حق و یا رسیدن به حق میداند ولی عیار همۀ جانفشانیهای خود را برای بهدست آوردن شهرت و نام انجام میدهد.
به نظر میرسد لباس خاصِ آنها و یا رفتارشان که غالباً برگرفته از روحیۀ جوانمردی و دستگیری از ضعفاست و یا افتادهگی در عین توانایی، در گروه ورزشکاران باستانی تجلی و نمود بیشتری دارد. همین ورزیدهگی و آمادهگی باعث شد تا خانوادههایی فرزندانِ خود را برای کسب مهارتهای رزمی و پرورش در اختیار این گروه قرار دهند. البته همین امر بعدها مشکلاتی را بهوجود آورد.
شربت عیاری که عبارت بود از آب و نمک، درسی رمزی و نمادین است که هر کس وارد این جماعت میشود، باید به صافی و پاکیِ آب باشد و حقِ نمک را بشناسد و به آن پایبند باشد. اعتقادات افکار و تعلیماتِ عیاران بهخصوص در سیستان و بهویژه دربارۀ یعقوب لیث صفار که نجات دهندۀ ایران و از بزرگان عیاران است، در تاریخ جلوه و گیراییِ خاصی دارد. اگرچه عیاران به راهزنی هم میرفتند، اما این مورد در صورتیست که ضرورتی پیش بیاید یا قصد چپاولِ مال و ثروت از فردی غنی و توجه به زیردستی فقیر بوده است. عیاران خود را مسوولِ فقرا و توجه به آنان میدانند. دقیقاً مثل دستههای سیاسی و یا گروههای اجتماعی زمانِ ما، این گروه هم دستهیی خاص هستند که اساس وجود آنها، توجه به نیازمندان و دستگیری از آنهاست. محل اقامت عیاران، یتیمخانه است و از اینرو عیاران به یتیمان هم معروفاند.
عیاران در درگیریهای بین امین و مأمون در بغداد شرکت کردند و قدرت و گستردهگی زیادی پیدا کردند. اختلافاتِ شیعه و سنی و نیز زدوخوردهای حنفی و شافعی وسیلهیی مناسب برای ارتزاق و پیشرفتِ آنها شد. در واقع هر پولی که دولت از مردم میگرفت، عیاران از حکومت میگرفتند و مراتبی پیدا کردند. آنچه هنوز معلوم نیست اینکه: عیارپیشهگی از بغداد به ایران آمده است یا از ایران به بغداد رفته. اما عیاران ایران با توجه به بحثی که گذشت و شلوار مخصوصی که میپوشیدند، قطعاً از نوع عرب جدا هستند؛ چون پوشیدهگی شلوار ریشۀ ایرانی دارد و اعراب هیچگاه شلوار نمیپوشیدهاند. از طرف دیگر، وقتی کتاب سمک عیار را میخوانیم، بهوضوح میبینیم که سمک عیار بعد از هر پیروزی شراب میخورد و این مورد با دین اسلام سازگاری ندارد. از سوی دیگر، در کتاب مذبور هیچ جا یادی از مسجد و نمازگزاران نیست.، این موارد، گمان ورود عیاری از بغداد به ایران را شدیداً تضعیف میکند.
مقصود این مقاله تاریخِ عیاران نیست، بلکه بررسی آداب و شیوههای عیاریِ آنها در کتاب سمک عیار است که مهمترین کتابیست که اطلاعات جامعی دربارۀ گروه عیاران در اختیار ما قرار میدهد. سمک عیار نوشتۀ فرامرز ابن خداداد کاتب ارجانی است که احتمالاً اواخر قرن ششم یا اوایل قرن هفتم نوشته شده. این کتاب بنا بر روایت شخصی به نام صدقه ابن ابی قاسم شیرازی نگارش یافته است. زمان نوشته شدن داستانها و یا زمان تدوین روایت آنها معلوم نیست. دکتر خانلری در مقدمۀ آن اشعاری را ذکر میکند که متعلق به شاعران قرن پنجم و ششم از جمله قطران تبریزی و مسعود سعد سلمان و امیر معزی است. شیوۀ نگارش سمک عیار نشان میدهد که این کتاب برای سخنوری ساخته و پرداخته شده است. اهمیت کتاب سمک عیار بیش از همه اشاره به آداب و رسومِ عیاران است.
در تاریخ پُرفراز و نشیبِ ایران کمتر به داستانهای مردمِ عادی توجه شده است. شاید انحصار علم و دانش به طبقه یا گروهی خاص و یا حمایت حاکمان از نویسندهگانی که به نفع آنها قلم میزدند، باعث شده کمتر به داستانهای عامیانه توجه شود؛ داستانهای عامیانهیی که سمک عیار هم یکی از آنهاست.
بیشتر حوادث و اتفاقاتِ کتاب در چین و ماچین رخ میدهد. قهرمان نامآورِ داستان که در شجاعت و تدبیر و نیرنگ سرآمدِ همۀ قهرمانان است، سمک نام دارد.
یکی دیگر از جلوههای اهمیتِ این کتاب، اشاره به اسمهای اصیل فارسیست که کمتر در منبعی دیگر بیان شده است. سمک، قطران، آتشک، شغال پیل زور، شه میر عیار، زیرک عیار و نامهای زنان مثل مرواندخت، گلمبوی و بعضی اسمهای مرکب مانند چگل ماه، لالاصلاح و آهوگیر عیار جنبۀ رمزی و معمایی دارند.
لغات و اصطلاحات زیبایِ کتاب باعث شده تا این کتاب گنجینهیی از تعبیرات و ضربالمثلهایی باشد که در زبان فارسی به کار میرفته است. ارزش کتاب بهخاطر انشای محکم و با اسلوب آن و یا پیروی از سبک خاصی نیست، بلکه شیوۀ رایج زمانِ نویسنده را نشان میدهد. همچنین هیچ تصویری از اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی عصر مولف به دست نمیدهد و حال و هوای داستان را بهخوبی در فضای حکایتها و وقایع ترسیم میکند. پوشش زنان، وسایل حرب و جنگاوری عیاران، نوشیدنیها و طبقات جامعه از مهمترین مواردی است که کتاب سمک عیار را ارزشمندتر و خواندنیتر میکند.
در مورد نام کتاب، دکتر ذبیحالله صفا معتقد است که قهرمان کتاب، سمک، در شجاعت و تدبیر و نیرنگ سرآمدِ همۀ قهرمانان است. وجود دو دسته از متعصبینِ سیستان با نامهای سمکی و صدقی و تصادفی عجیب که اسامی این گروهها و قهرمان و راوی داستان وجود دارد، این احتمال را به ذهن میآورد که فراهمآورندۀ داستان با شناخت قبلی از موارد اختلافِ دو گروه خواسته است شرح دلاوریها و جوانمردیهای سمک را از زبان یکی از حریفان و مخالفان نقل کند. در این مقاله آداب و رسومِ عیاران و اعتقاداتِ آنها در داستان سمک عیار و قطران مورد توجه قرار میگیرد.
سمک و قطران
سمک عیار در نزد خورشیدشاه پسر پادشاه حلب که از دختر شاه عراق به وجود آمده، ایستاده و در حال تعظیم است و سمک قصد دارد قطران را بسته نزد خورشیدشاه آورد. او با این عهد که قطران را اسیر بیاورد، از کاخ خورشیدشاه بیرون میآید، بیراهه در پیش میگیرد و کسی را میبیند که روی به لشگرگاه آنها دارد. خود را مخفی، و ناگاه خود را بر سر آن مرد میافکند و قصد نابودی او را میکند. آن شخص میگوید: من چه کرده ام و چرا تو میخواهی مرا بکشی. سمک خود را معرفی میکند و میگوید تو کیستی. او خود را آتشک معرفی میکند که شبی نزد قطران بوده و او را ملول میبیند و قطران با آتشک گفته که سمک قصد داشته او را اسیر کند و از آنجایی که آتشک دلباختۀ دلارام نامی است، قطران عهد میکند که اگر آتشک سمک را اسیر نزد او آورد، دلارام را بیهیچ رنجی در کنار او نهد و با آتشک عهد میبندند و به نشانۀ ضمانت، قطران انگشتری به آتشک میدهد. سمک میگوید: تو میدانی که من بهتر میتوانم دلارام را در کنار تو آورم، اکنون با من عهد ببند و سوگند بخور که یار من باشی و خیانت نکنی. آتشک به یزدانِ دادار و نان و نمک سوگند میخورد. سمک او را در آغوش میکشد و میگوید: تو مرا برادری. پس دستان مرا از پشت ببند و یوغ در گردن، مرا نزد قطران ببر. وقتی او میگوید سمک را دار بزنید، تو بگوی مردی چنین اسیر و گرفتار را فردا در میدان دار بزنیم تا همه قدرتِ ما و اسارتِ سمک را مشاهده کنند و ما به شهرت برسیم. آتشک دست سمک را از پشت میبندد و نزد قطران میبرد. در اردوگاه قطران هرکس آتشک را میبیند که این گونه سمک را اسیر میآورد، به همدیگر میگویند آتشک هول عیارییی کرده است ـ عجب شکار جانانهیی کرده که سمک را توانسته اسیر کند ـ و قفایی به سمک میزنند. سمک بانگ بر آتشک میزند که اجازه نده چنین کاری کنند، زیرا با سیلی مرا نابود خواهند کرد. تا اینکه به بارگاه قطران میرسند. قطران میپرسد: “شیر آمدی یا روباه؟”، آتشک میگوید: “به اقبال تو ای پهلوان شیر آمدم”. قطران دستور میدهد زود سمک را گردن بزنند. آتشک میگوید جای این سخن نیست، چون او اسیر و گرفتار ماست. فردا داری در میدان میزنیم و او را به دار میکشیم.
Comments are closed.