جـوان‌مـردی؛ کهن‌ترین آموزۀ آریایی در فرهنگِ بشری

گزارشگر:دكتور شمس‌الحق آريانفر/ چهار شنبه 3 قوس 1395 - ۰۲ قوس ۱۳۹۵

بخش ششم و پایانی/

mandegar-3خالوی رکا
خالو سرقطارِ کاکه‌های رکاخانه نزدیک گذر بالاحصار بود.
غنی نصواری
غنی، باری به عریضه‌نویس، به‌عوضِ یک شاهی که پنج پیسه بود، ۵۲ روپیۀ کابلی داد. عریضه‌نویس از ترسِ این‌که نگویند صاحب‌عریضه را فریب داده، به رییسِ میرزاها گفت. رییس در جواب گفت: «برو بچیم نوش جانت، او از این کاکه‌گی‌ها بسیار دارد!»
می‌گویند با چند روپیۀ دیگر عریضه‌نویس یک خانه خرید. غنی سخی مرد بود و ۶۵ یا ۷۰ سال تمام بدون مهمان نان نخورد. او گُلباز بود و ۱۵۰۰ گلدان داشت. در حدود یک‌هزار قفس پرنده‌گان خوش‌خوان داشت. به موسیقی علاقه داشت و در محافل قیماق‌چای و زمردپلاوِ او یک دسته ساز هم اشتراک می‌کرد. خودش رباب می‌نواخت، ظریف و حاضرجواب بود. شعر هم می‌گفت. شخصی بلندقامت و قوی‌الجثه بود و بعد از ۹۰ سال زنده‌گی در ۱۳۱۹ شمسی دیده فرو بست و در مقابل دروازۀ خونی بالاحصار در مقبرۀ ابایی خود دفن گردید.
پور غنی، مردی فاضل و کتاب‌خوان بود که در عهد نظام کمونیستی من بارها او را دیده‌ام. پور غنی می‌گفت: بعد از مرگ پدرش، جنگ حبیبی و قفس‌های پرنده‌گان و گلدان‌ها و یک‌هزار هریکین باقی ماند. با هریکین‌ها در شب مهمانی حویلی را چراغان می‌کرد. بیت مشهور زیر مربوط به همان روزگار غنی است که خطاب به امیر حبیب‌الله گفت:
به ظاهر طلا و به باطن مسم
غنی نام دارم ولی مفلسم
برکشید اهی و گفتا حیف حیف
نی غنی ماند به دنیا نی گدا
توره
زنده‌گی توره به افسانه‌ها پیچیده و غباراندود است. برخی او را همان توره منگ‌باشی دانسته‌اند که در ۱۲۶۷ شمسی به طرف‌داری اسحاق خان پسر اعظم خان، در برابر امیر عبدالرحمن شورش کرد و بالاخره همراه با شربت خان قومندان اسحاق خان و چند تنِ دیگر در هرات اعدام شد. کلۀ آن را کاه پُر نموده به کابل فرستادند. اما برخی دیگر هم توره را مردی شجاع و دلاور می‌دانند که در سال‌های ۱۳۰۷ در شمال کشور هیاهو انداخته بود تا این‌که به‌وسیلۀ محمد یعقوب رییس تنظیمیۀ ولایات شمال در زمان نادر خان دستگیر و به توپ پرانده شد.(شعور، ۱۳۵۲، ص۶۵) و در نوشتۀ دیگری آمده است: شاید هم توره هرگز وجود نداشته است. این توره مولد ذهنِ شاعری بوده که در زندان تاریکی آفریده شد و این اشعار بعدها به قیافۀ انسانی واقعی درآمده. او در برابر ارباب و ملک و خوجئین و بای مقاومت کرده است. (یحیایی،‌ ۱۳۵۱، ص۲۸)
آن‌چه از سرود او پیداست، توره اصلاً از مزارشریف بود. توره در ولایات شمالی کشور همیشه در گردش بود، چه کارنامه‌های بیشتر او در قندوز و خان‌آباد شکل گرفته است. برخی‌ها هم می‌گویند توره از نهرین بود و نادر او را در خان‌آباد به توپ پراند. سرود توره، او را این‌گونه نشان می‌دهد:
سر دشت ارزنه (۱)
توره قدم مـی‌زنه
دو تا پیر بغلانی(۲)
کتیش سخن می‌زنه
سر پل مویب‌الله (۴)
توره می‌گفت او خدا
دعا کنین جوانان
توره رفته دم بلا

رگه‌های کاکه‌گری در دهه‌های پسینِ سدۀ بیست نیز در بخش‌های مختلفِ کشور به گونۀ کمرنگ مشهود بوده است. جوان‌مردان هرات، قندهار، تخار، بدخشان، فاریاب، بلخ، سمنگان و شمالی با کارنامه‌های شنیدنی مطرح بوده‌اند. این بخش تحقیق ویژه‌یی را نیاز دارد. به گونۀ نمونه چند تن را نام می‌بریم:
رحیم ایبکی
رحیم ایبکی از کاکه‌های سمنگان است که در جهاد بخارا شرکت کرد و به مناطق تحت نفوذ روس‌ها دستبرد می‌زد. وقتی در عهد حبیب‌الله خان کلکانی،‌ توسط سید حسین کشته شد، روس‌ها توپ‌های شادیانه زدند.
کاکه بدل
کاکه بدل از کاکه‌های خلم سمنگان است. باری در مقابله با کاکۀ کابلی، خود را نعل نمود و سه روز در شهر همچنان راه گشت.
امام‌الدین
امام‌الدین از کاکه‌های شمالی در دوران امیر حبیب‌الله شهید بود. او در آغاز به حیث بالکه یا اردلی و یا حاضرباش حبیب‌الله خدمت می‌کرد، پسان‌ها با کشته شدن دو نفر در شمالی، امام‌الدین قاتل معرفی شد و بعد از این اتهام، به روایتی پنج سال حبس را سپری نمود. به روایت دیگر، پیش از حبس یاغی شد و در کوه سمت غربی قریه دکو با یاران خود برآمد و در آن‌جا خیمه زد و به کاروان‌های دولتی دستبرد می‌زد. می‌گویند امام‌الدین در شب ختنه سوری پسرش «حبیب الله» در قلعه محاصره و کشته شد. کارروایی‌ها و شهامتِ او زبانزد همه‌گان بود. از آن‌رو برای او سرودها ساخته‌اند که به گونۀ نمونه این را می‌آوریم:
خان امام‌الدین خان خرابت هستم
به مثل ماهی کبابت هستم خان امام‌الدین خان
سر قلایت ماتو بر آمد
میانی قلایت ماتم درآمد خان امام‌الدین خان
لالا شاه‌محمد
لالا شاه‌محمد از جوانان دلاور قریۀ دکوی میربچه کوت بود که به‌وسیلۀ حکم‌دارانِ وقت چاندماری گردید. مردم علایق و پیوند خود را با لالا شاه‌محمد در سرودی جاودانی ساختند که تا امروز زمزمه می‌گردد:
لالا شاه مامد از کابل آمد
کارتوس ده پنجی لالا جان سیل گل آمد لالا شاه مامد
لالا شاه مامد از کابل آمد
نمازه خوانده لالا جان ده گور درآمد لالا شاه مامد
حبیب‌الها کلکانی، سید حسین، پُردل چیله باغی، غیاث چیله باغی، حمید الهد، رحیم‌شاه، مومن‌شاه (برادرها از چاریکار)، پهلوان بازو و خیرالدین (از چاریکار)، شریف و غیاث از قره‌باغ و بالاخره هم‌روزگارِ ما مجید کلکانی از شمار جوان‌مردانی‌اند که نامی نیک از خویش به یادگار گذاشتند. مجید در عصر ظاهرشاه که همه خلع سلاح بودند و مخالفت با دولت حکم انتحار را داشت، تبارز کرد. در شمالی به گونۀ یاغی زنده‌گی کرد، مردم او را حمایت کردند و دولت نتوانست او را دستگیر نماید.
حبیب‌اله کلکانی به گونۀ یعقوب لیث صفار، از عیاری و جوان‌مردی به پادشاهی رسید. حبیب‌الله شهامت و جوان‌مردی‌های فراوان داشت. می‌گویند:
ملایی از قریۀ امبوخاک وردک به صفحات شمال جهت پیدا نمودن پول عروسی خود می‌رود و در بازگشت درحالی‌که دو صد روپیه و یک خر پیدا نموده است، به‌دست نفرهای حبیب الهگ می‌افتد و او را نزد حبیب‌الهر می‌برند. ملا می‌گوید که به پول عروسی ضرورت داشتم و به‌خاطر تهیۀ آن به مسافرت رفتم و این اندازه پول را به‌دست آوردم. حبیب‌الهی می‌خندد و می‌گوید با این پول‌ها عروسی نمی‌شود، پس از آن دوهزار روپیه به او می‌دهد و به‌وسیلۀ افرادش او را به قریه‌اش می‌رساند.
سید حسین
سید حسین در جوان‌مردی و خراجی شهرت داشت. زمانی‌که او را محبوس ساخته به میمنه فرستادند، از کابل تا میمنه دعوت‌ها داد و مصرف‌های زیاد نمود و همین کار باعث شد که تور بندیوان کسی که او را تا میمنه رساند، فریفتۀ او شود و در رهایی‌اش با او همکاری کند.
حبیب‌الهی و سیدحسین در پایان به‌وسیلۀ نادرخان شهید شدند. مردم دربارۀ آن‌ها سرود‌‌ها ساختند و قهرمانِ خود را به این طریق زنده نگه داشتند:
قلعه سید حسین حبیب الهش خان
به الفت بردتان محمد نادر خان
به الفت بردتان چاره نداشتی
چطور کشته شدید ای نوجوانان
به پای سید حسین پیزار نعل دار
به کوه‌ها می‌پره ماننـد بالـدار

برآیند
جوان‌مردی یک آموزه و یا مکتبِ آریایی است. همان‌گونه که مکاتیبِ لیبرالیسم و سوسیالیسم با ماهیت سیاسی ـ اقتصادی برای سازنده‌گی جوامع انسانی ارایه شد؛ مکتب جوان‌مردی سده‌ها و هزاره‌ها قبل از این مکتب‌ها با محتوی اخلاقی، اجتماعی و سیاسی، درگسترۀ اندیشۀ بشری و در جامعۀ انسانی عرضه شد. جوان‌مردی، نخست ارزشی بود که به گونۀ قانونِ نانوشته از سوی آریایی‌ها عمل می‌شد. آنگاه که طبقات ایجاد شد و آیین‌های رسمی تبارز کرد، جوان‌مردی به عنوان تشکلی تبارز نمود که با اصول و مرامِ خاصی در جامعه جاری بود. در عهد اسلامی، جوان‌مردی به عنوان یک عامل در ایجاد تصوف و عرفان اسلامی شناخته شد و بعدها از ترکیب جوان‌مردی و تصوف نزد عامۀ مردم، فتوت هستی یافت. جوان‌مردی با عناوین رادی، عیاری، فتوت، اخیت، احداث و… قرن‌ها در آرین‌زمین، خراسان و کشورهای اسلامی تداوم داشت. بارها جوان‌مردان بر اریکۀ قدرت رسیدند و در اوضاع بحرانی داوطلبانه سکانِ جامعه و امنیت را به دوش گرفتند.
آموزۀ جوان‌مردی می‌تواند نمودی باشد از اندیشه و تفکرِ آریاییان که دست‌کم سه‌هزار سال پیش از امروز در چارچوبِ یک تشکل عرضِ اندام کرد و کشورهای منطقه را تا اروپا متأثر ساخت. هنوز ارزش‌های جوان‌مردی در بهزیستی جامعه، نوع‌دوستی و عدالت‌گستری، می‌تواند عالی‌ترین نمود و شیوۀ زیستِ اجتماعی و اخلاقی باشد. باید این ارزش‌ها را پاس بداریم و برای بالنده‌گی آن در جهتِ ایجاد جامعۀ بهتر و برتر تلاش کنیـم.

سرچشمه‌ها:
– آریانا، «جوان‌مردان و عیاران»، ۱۳۲۶، ص ۷
– آیینه، یوسف۱۳۵۰، پیرامون کاکه‌های کابل، مجله لمر
– اشپیگل و دیګران (۱۳۴۳)، عصر اوستا. ترجمه مجید رضی. تهران: انتشارات آسیا. ص ۲
– بهار، مهرداد، «سابقۀ جوان‌مردی در ایران باستان»، آیین جوان‌مردی(۱۳۶۳)، هانری کربن، ترجمۀ احسان نراقی، تهران: چاپ اول
– بهار، محمد تقی: «جوان‌مردی»؛ آیین جوان‌مردی، هانری کربن، همان
– پویا فاریابی(۱۳۶۰ )، «عیاری یا سنت جلیل جوان‌مردی در خراسان‌زمین»، فرهنگ مردم، شماره سوم، سال سوم
– تاریخ سیستان(۱۳۱۴): تصحیح محمد تقی بهار، تهران: کتابخانه زوار
– تشنر، فرانتس (۱۳۳۵)، «گروه فتوت کشورهای اسلامی»، ‌تهران: دانشکده ادبیات
– جامی ، نورالدین عبدالرحمن (۱۳۳۷)، هفت اورنگ، تصحیح مدرس رضوی، تهران
– حبیبی، عبدالحی (۱۳۶۲)، «جوان‌مردان و عیاران»، آریانا ۵:۷، کابل
ـ خانلری، پرویز ناتل. «عیاری، سخن، دوره ۱۸، شماره ۱۱ و ۱۲
ـ خواجه نظام‌الملک(۱۳۳۵). سیاست‌نامه، ‌قطع جیبی، تهران
– دهخدا علی اکبر(۱۳۲۷ )، لغت‌نامه، تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه
– رهنورد زریاب (۱۳۹۴)، محمد اعظم، مارهای زیر درخت سنجد و سه داستان دیگر،‌ کابل: نشر زریاب
– رساله قشیریه، (۱۳۴۵)، ترجمه و اهتمام بدیع‌الزمان فروزان‌فر،‌ تهران
– سلمی، ابوعبدالرحمن (۱۳۴۳)،‌ ملامتیان و صوفیان و جوان‌مردان، ترجمه علی رضوی، تصحیح ابوالعلا عفبفی، کابل
– سمک عیار،‌ فرامرز بن خداداد (۱۳۳۸)، به تصحیح پرویز ناتل خانلری، جلد اول، تهران: بنیاد فرهنگ ایران
ـ شعور، اسدالله(۱۳۵۲). تاریخ مفاهمه: کابل
ـ طباطبایی، سید محمد محیط، «جوان‌مردی یا فتوت» ، مرزهای دانش، ص ۱۵۶
– عطار، فریدالدین (۱۳۴۷)، منطق‌الطیر، کوشش جواد مشکور،‌ تهران: چاپ سوم
ـ عنصرالمعالی، کیکاوس(۱۳۵۶)، قابوسنامه، تصحیح و مقدمه و حواشی داکتر امین عبدالمجید بدوی، تهران: نشریات کتاب‌فروشی ابن سینا
– عنصرالمعالی، کیکاوس(۱۳۳۹)، قابوسنامه، کوشش سعید نفیسی، چاپ سوم، ‌تهران
– عوفی، محمد (۱۳۵۲)، جوامع‌الحکایات و لوامع الروایات، به کوشش بانو صفا کریمی، تهران: جلد اول
ـ غبار، میر غلام‌محمد(۱۳۴۶)، افغانستان در مسیر تاریخ، طبع کابل
ـ فردوسی، ابوالقاسم حسن (۱۳۴۵)، شاهنامه، تهران: سازمان کتاب‌های جیبی
ـ کاشی، عبدالرزاق، فتوت‌نامه،‌ به نقل از: آیین جوان‌مردی ۱۳۶۳، همان، ۱۲
ـ کاشانی، پرتو بیضایی، «تأثیر آیین جوان‌مردی در ورزش‌های باستانی»، به نقل از آیین جوان‌مردی، همان، ص ۱۴۳
ـ کربن، هانری (۱۳۶۳)،‌ آیین جوان‌مردی، ترجمه احسان نراقی، تهران: انستیتوت فرانسوی پژوهش‌های علمی درایران، چاپ اول
ـ گریده سرودهای ریگ ودا، ترجمه سید محمد رضا جلالی نایینی، مقدمۀ دکتر تاراچند در همین کتاب، صفحۀ ۱۰۰۹
ـ محجوب محمد جعفر، «سیری در تاریخ فتوت»،‌ آیین عیاری، ۱۳۶۳، همان
ـ محجوب، محمد جعفر، «آیین عیاری»، مجله سخن، دوره نوزدهم، شماره نهم، ص ۸۷۲
ـ محجوب، دکتر محمد جعفر ۱۳۵۳، تماشا، سال هشتم شماره ۳
ـ مولایی، محمد سرور. بحثی دربارۀ داستان سمک عیار، مجله سخن، دوره ۲۳، شماره ۱۰، ص ۱۲۹
ـ نفیسی، سعید، «فتوت و کتاب‌های مهم مربوط به آن»، آیین جوان‌مردی ۱۳۶۳، همان
– واعظ کاشفی(۱۳۵۰)، فتوت‌نامه سلطانی، ‌تصحیح محمد جعفر محجوب،‌ تهران: بنیاد فرهنگ ایران
– واصفی، زین‌الدین محمود (۱۳۴۹)، بدایع الوقایع، تصحیح الکساندر بلدروف، بنیاد فرهنگ ایران: جلد اول و دوم
ـ یقین، غلام‌حیدر (۱۳۶۵)، عیاران و کاکه‌های خراسان در گسترۀ تاریخ، کابل، ریاست تألیف و ترجمۀ وزارت معارف
– مولانا فخرالدین علی (۱۳۵۲)، لطایف‌الطوایف، کوشش گلچین معانی؛ تهران.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.