فلسفۀ زبـان نـزد جـان لاک

گزارشگر:علی نیک‌بخت/ شنبه 6 قوس 1395 - ۰۵ قوس ۱۳۹۵

mandegar-3زبان به عنوان یکی از مهم‌ترین دستاوردهای بشر آن‌چنان جایگاه رفیعی در شناخت آدمی بازی می‌کند که گاهی بعضی از فلاسفه، شناختِ ما از اطراف را بدون زبان غیر ممکن می‌دانند. آن‌ها معتقدند سه‌ضلعیِ شناخت انسان مبتنی بر من (فاعل شناسا)، طبیعت اطراف (شیء) و انسان‌های جامعه (تو) است. انسان‌ها شناخت جهان طبیعت یا همان شیء را تنها به کمک انسان‌های دیگر و آن‌هم از طریق زبان ارتباطی میسر می‌سازند. البته نباید زبان را تنها به کلام محصور کرد. زبان عبارت است از هرگونه نشانه یا علامتی برای ایجاد ارتباط بین انسان‌ها.
(البته ممکن است بتوان برای موجودات دیگر نیز زبان قایل شد، ولی از آن‌جایی که این مسأله از فهم و عقلانیت ما خارج است، در این‌جا منظور از زبان به انسان‌ها محدود می‌شود.)
شاید بتوان جان لاک را جزو اولین کسانی دانست که در باب فلسفۀ زبان به صورت تحلیلی سخن گفته است. او در جستار دربارۀ فهم آدمی (بشر) که در سال ۱۶۹۰ منتشر شد، بحث زبان و ساحت‌های مختلف آن را نشان داد. در این کتاب، او هشت اصل اساسی را بیان می‌کند که بر مبنای آن بتوان زبان را متعین کرد. این هشت اصل عبارت‌اند از:
۱ـ ماهیت زبان با کارکرد آن تعریف می‌شود.
۲ـ کارکرد زبان مکالمه است.
۳ـ آن‌چه زبان وسیلۀ مکالمۀ آن است، فکر است.
۴ـ لغات وسیلۀ مکالمه یا اجزای چیزی هستند که زبان وسیلۀ مکالمۀ آن است.
۵ـ اجزای فکر ایده‌ها (یا به زبان فلسفۀ اسلامی، تصورات) هستند.
۶ـ ایده‌های هر فرد خاص نمی‌تواند توسط دیگران ادراک شود.
۷ـ رابطه بین لغات و ایده‌های مرتبط به آن کاملاً دل‌به‌خواه است. (از شخصی به شخص دیگر تفاوت دارد.)
۸ـ لغات ذاتاً معنادار نیستند. یعنی این هر فرد است که مشخص می‌کند معنای آن واژه در ارتباط با ایدۀ موجود در ذهن او چیست. (در اصطلاح فلسفی هنگامی می‌گوییم یک چیز ذاتاً چیز دیگر است که نتوان به هیچ نحو و در هیچ دنیای مجازی‌یی، شیء اول را غیر از شیء دوم تصور کنیم.)
بر اساس بنیادی که جان لاک برای فلسفۀ زبان بنا می‌کند، انسان‌ها از یک شیء خاص، احساسات و انطباعاتی به‌دست می‌آورند. هر یک در ذهن خود ایده‌یی یا تصوری نسبت به آن شیء پدید می‌آورد. سپس برای آن ایده، واژه‌یی مناسب را در نظر می‌گیرد و در نهایت در مکالمه با اطرافیان این واژه‌ها را به یکدیگر مرتبط می‌سازد.
علی‌رغم پیشرفت عظیمی که در فکر لاک در فلسفۀ زبان رخ می‌دهد، انتقادات بسیار زیادی نیز بر نظریۀ او وارد شده است. یکی از مهم‌ترین این انتقادات آن است که اصول هشت‌گانۀ لاک اصولاً ما را از مکالمۀ طبیعی که در زنده‌گی روزمره جریان دارد، منع می‌کند.
اشکال از آن‌جا ناشی می‌شود که ما از رابطه بین ایده (تصور) و واژۀ دیگران بی‌اطلاعیم. این بدان معناست که ما نمی‌دانیم منظور دوست‌مان از کاربرد واژۀ میز واقعاً مربوط به تصورِ میز است یا مربوط به تصور شیء دیگری مانند چوکی که او آن را بیشتر بر واژۀ میز منطبق می‌دانسته است.
فلاسفۀ زبان، نظریۀ جان لاک دربارۀ فلسفۀ زبان را از جمله نظریات فردگرایانه (individualist) می‌دانند. این بدان معناست که فردگرایان معتقدند برای شناخت جهان، زبان شرط لازم نیست. ما به تنهایی می‌توانیم شناخت خود را پیشرفت دهیم. به عنوان مثال، اگر انسانی بدواً در یک جزیره و بدون هیچ انسانی به دنیا بیاید، تنها با مشاهدات خودش می‌تواند هستیِ اطراف را آن‌گونه که الان می‌شناسد بشناسد. اما نظریۀ رقیبی به نام نظریۀ مشارکتی (Collaborative) وجود دارد که انسان‌های دیگر و بالطبع زبان را در شناخت آدمی موثر می‌شمارد. لذا دانشمندان قرون معاصر با اندک تغییراتی در اصول هشت‌گانۀ لاک، این نظریه را اصلاح کرده‌اند.
یکی از مهم‌ترین این اصلاحات، حذف کلی اصل شمارۀ شش است. اما هم‌چنان انتقادات بسیاری بر آن‌ها وارد است.
منبع:
An introduction to the Philosophy of Language Michael Morris Cambridge University Press

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.