احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد محق/ چهار شنبه 10 قوس 1395 - ۰۹ قوس ۱۳۹۵
بخش نخست/
هویت چیست؟ اجزای آن کدام اند؟ نقش آن در زندهگی ما چیست؟ ما چه نسبتی میتوانیم با آن برقرار کنیم؟ دین چه نسبتی با هویت دارد و پیامدهای آن چیست؟
در این نوشتار تلاش میشود پاسخهایی برای این پرسشها جستوجو شود.
تعریف هویت
«هویت» کلمهیی عربی است که از ضمیر غایب/ شخص سوم “هُوَ” یعنی “او” به صورت مصدرِ جعلی بهوجود آمده است. ترجمۀ تحتاللفظی هویت در فارسی؛ او بودن، او بودهگی، و او شدهگی است. این کلمه در گذشتههای دور، غالباً در ادبیات عرفانی و فلسفی بهکار میرفت و به “مرتبۀ ذات بحت” اشاره داشت(کشاف اصطلاحات الفنون، به نقل از دهخدا). در عصر حاضر، این کلمه غالباً در ادبیات سیاسی و حقوقی کاربرد یافته، و بیشتر در مقام معادل برای کلمۀ انگلیسی آیدنتیتی/ Identity استفاده شده است. در لغتنامۀ آکسفورد در توضیح این کلمه آمده است: خصوصیات، احساسات و باورهایی که مردم را از همدیگر متفاوت میسازد.
هویت به معنای عام، شامل هر یک از خصوصیاتی میشود که یک شخص بدان شناخته میشود. به طور نمونه، وقتی ما کسی را میشناسیم، یعنی میدانیم او چه نام دارد، فرزند چه کسی است، در چه سنی قرار دارد، از نظر جسمی چگونه است، سفید، سیاه، بلند، کوتاه، از چه تخصص یا مهارتی برخوردار است، از کدام شهر یا کشور است، نسب و نسبتش به کدام گروهِ تباری میرسد، در دستهبندی کلاننژادها به کدامیک تعلق دارد، زبان مادریاش چیست، از کدام دین و مذهب پیروی میکند، از نظر سیاسی به کدام گروه یا گرایش نزدیک است، از نظر اجتماعی در کدام طبقه قرار میگیرد، چه کارنامۀ سیاسی و اداریِ رسمی یا غیررسمی دارد، و بسیاری فاکتورهای دیگر که معرفِ او واقع میشود، و هر یک از اینها اجزا و عناصری هستند که هویتِ او را تشکیل میدهند.
چنانکه میبینیم، هر یک از موارد یاد شده به ما کمک میکند تا شخصِ آدمی را بهتر بشناسیم و تفاوتِ او را با دیگران در نظر بگیریم. در قدیم، در علم منطق، میگفتند اگر کسی یا چیزی را میخواهیم بشناسیم، باید یا خصوصیاتِ ذاتیِ او را در نظر بگیریم و یا خصوصیات عرضیاش را، و بر این پایه برایش تعریفی بسازیم. مثلاً دربارۀ آدمی یکی از خصوصیات ذاتیِ او توانایی سخن گفتن است، و از خصوصیات عرضیِ او خندیدن. یعنی یک آدمِ نرمال معمولاً توانایی سخن گفتن دارد، اما همیشه خندان نیست. حال اگر بخواهیم یک شخص را با این خصوصیات معرفی کنیم، تنها به مرزهایی اشاره کردهایم که او را از موجودات زندۀ دیگر جدا میسازد، با این حساب، چون این خصوصیات در میان آدمیزادهگان مشترک است، هویت عامِ انسانی او را میتوانیم بر پایۀ چنین خصوصیاتی به دست بدهیم، بدون اینکه هویت خاصِ شخصی از او به دست آید.
هویت شخصیِ یک فرد را با خصوصیاتِ دقیقتری میتوانیم تبیین کنیم، مثلاً او مسلمان است، او شافعیمذهب است، او کُردزبان است، او از مناطق شمالی کردستان است، او سرمایهدار است، او میانسال است، او عضو حزب دموکرات است، او به عنوان رییس تعلیم و تربیۀ فلان شهرستان کار کرده است، او سخنران خوبی است، او به ورزش علاقه دارد، او موفق به دریافت جایزۀ ادبی شده است، و موارد بسیار دیگر. چنانکه میبینیم، یکایک این موارد میتواند شناختِ ما از یک شخص را افزایش بدهد و هویتِ او را برای ما بهتر به تصویر بکشد.
با آنکه هر یک از عناصرِ یاد شده میتواند در شکل دادن به هویتِ یک شخص موثر واقع شود، اما معمولاً سیاق/ کانتکست عاملِ مهمی است که سبب میشود بر بخشهایی از این موارد تأکید برود و بخشهایی در حاشیه قرار بگیرد و یا حتا از نظر انداخته شود. یعنی گاه هویتِ سیاسیِ شخص متبارز گردد و گاه هویتِ دینی و گاه هویتِ علمی و گاه هویتِ حقوقی یا ملی. برای نمونه، اگر سخن از شرایط سیاسی و نقش شخصیتهای سیاسی باشد، در اینجا گرایش سیاسی و عضویتِ وی در احزاب سیاسی اهمیت مییابد، و اگر این شرایط سیاسی در کردستان ایران باشد، نقش مذهب نیز برجسته میشود؛ درحالیکه اگر در کردستان ترکیه باشد، شافعی بودنِ شخص چندان اهمیتی ندارد، اما موضعِ وی در قبال مسایلِ زبانی و دفاع از زبان مادریاش اهمیتِ بیشتر پیدا میکند. در چنین مواردی، عاملی مثل میانسالی اهمیتِ درجه اول ندارد. ولی اگر سخن از مصالحه باشد و اینکه چه کسی میتواند نقش میانجی را بهتر بازی کند، طبیعی است که سن و سال، سخنوری، کارنامۀ اداری، و اموری از این دست اهمیت پیدا می-کند. اینها همه برمیگردند به عامل ناظر، به کسی که از بیرون به این شخص مینگرد و دنبال ویژهگیها وخصوصیاتی است که با اهدافِ او همخوانی داشته باشد.
از نظر خود شخص اما، ویژهگیها و خصوصیاتِ دیگری اهمیت مییابد. او شاید بیش از اینکه بر عامل سِنیِ خود تأکید کند، بر جایگاه سیاسی، تحصیلاتِ علمی یا مهارتهای دیگرش که مایۀ امتیازِ او بر دیگران میشود، تأکید بورزد. اما حتا خود شخص هم همیشه در این زمینه از یک الگوی رفتاری پیروی نمیکند. او نیز هر گاه در سیاقِ دیگری قرار بگیرد، فاکتورهای دیگری را برجسته خواهد ساخت. مثلاً اگر سخن از تجربه باشد، ممکن است او به سنوسالش اشاره کند و اینکه نسبت به بقیه از تجربۀ بیشتری برخوردار است، و اگر سخن از مسایل مذهبی باشد، شاید بر سابقۀ دینی و مذهبیاش تاکید کند و علی هذا القیاس.
Comments are closed.